جمعبندی
از
مسعود بهبودی
اشاره ای به آثار ویل دورانت
۱
این تحلیل ما
از آثار ویل دورانت است.
۲
می توان بحث کرد.
۳
می توان فرازهایی از این آثار را منتشر کرد تا مورد بحث قرار گیرند.
۴
لاطائلات ویل دورانت باید تحلیل شوند.
۵
اینها
همه
زباله های امپریالیستی اند
که در زمان شاه وسیعا ترجمه و توزیع شده است.
۶
طرفدرا توده
می توانند
آثار ترجمه شده توسط انصاری راجع به جهان باستان را
را
معرفی
و
تبلیغ کند
که
ارزش علمی دارند.
۶
البته وقایع تاریخی معینی در آثار ویل دورانت توصیف می شوند
تا
خواننده جذب شود
و
زمینه برای تزریق زهر ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه در رگ روح خواننده خام فراهم آید.
۷
امیر حسین آریان پور
هم از این آثار ویل دورانت
نقل قول هایی ذکر کرده است.
۸
البته خود او هم از مارکسیسم چندان خبری نداشته است.
ولی زحمات زیادی
بیهوده
کشیده است.
۹
حریفی
میراث آریان پور را در فیسبوک منتشر می کند
۱۰
ما نظرات او را
هرازگاهی
تحلیل کردیم
و
بلاک شدیم.
۱۱
حریف
خیال میکند که
آدمیزاد برای هلهله و هورا
و لایک و مرحبا
زاده شده است.
سعدی
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حال نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه
ملک پادشا
را
در چشم خوبرویان
وقعی است
ای برادر
نه
زهد پارسا
را
ای کاش برفتادی
برقع ز روی لیلی
تا مدعی (مطالبه، خواسته) نماندی
مجنون مبتلا
را
سعدی
قلم
به
سختی
رفته است
و
نیکبختی
پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را
پایان
علی پاشایی
پس هرچه پیشت آید گردن بنه
قضارا.
این شعر
علاوه بر خصلت های دیگر
تقدیر گرایی سعدی
را
هم
نشان می دهد.
قضا دگر
نشود گر هزار ناله وآه.
به کفر یا به شکایت برآید از دهنی
فرشته ای که
وکیل است بر خزاین باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی.
سعدی
همه چیز را به
گردن قضا وقدر می اندازد
و
منفعلانه
خود یا مخاطب خود
را
به
بی عملی
و
علافی
فرامی خواند.
فروغ
تو به من دل نسپردی
که
چو آتش
پیکرت را زعطش سوخته بودم
من که در مکتب رؤیایی زهره
رسم افسونگری آموخته بودم
بر تو چون ساحل آغوش گشودم
در دلم بود که دلدار تو باشم
وای بر من
که
«ندانستم از اول» (تحت تأثیر سعدی)
روزی آید که دل آزار تو باشم
۱
این شعر عاشقانه فروغ فیلسوف
سرشته
به
رئالیسم
است.
۲
اگرچه احتمالا از اشعار دوره نوجوانی او ست.
۳
فروغ
هر تجربه شخصی را
اسباب جامعه شناسی (همنوع شناسی) خود قرار می دهد.
۴
فروغ
هر تجربه مشخص شخصی را
به
دانش تجربی استحاله می بخشد.
۵
ما در این شعر فروغ
با
دیالک تیک عشق و نفرت
سر و کار داریم.
۶
تلاش در جهت دلدار حریفی گشتن
واکنش معکوس در حریف برمی انگیزد:
او را به تلاش در جهت دلآزاری سوق می دهد.
۷
اگر می خواهی روی کسی را نبینی
یا
به
او قرض بده
یا
از او قرض بخواه
و
یا
به او ابراز علاقه و عشق بکن
۸
پیامد ابراز عشق
نفرت متقابل است
۹
معضل ماجرا این است
که
نه
ابراز عشق ارادی و اختیاری و آگاهانه است
و
نه
تنفر ناشی از ابراز عشق
۱۰
آدمیان
خواه و ناخواه
موجوداتی نیمه ناتورال ـ نیمه سوسیال (نیمه طبیعی ـ نیمه اجتماعی) اند.
زن
در
جامعه ـ تئوری سعدی
در خرمی بر سرایی ببند
که بانگ زن آز وی برآید بلند
چو
زن
راه بازار گیرد
بزن
وگرنه تودرخانه بنشین
چو زن
چو در روی بیگانه خندید
زن
دگر
مرد
گو:
«لاف مردی نزن»
ز بیگانگان
چشم زن
دور باد
چوبیرون شد از خانه
در
گور باد
چه نغز آمد این یک سخن زان دو تن
که بودند سرگشته از دست زن
یکی گفت:
« کس را زن بد مباد.»
دگر گفت:
«زن درجهان
خود مباد.»
زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید به کار
پایان
ویرایش:
در کنارمن بمان
مینا اسدی
دری به تخته خورد و گربه شاه شد
و روزگار مردمان که تیره بود پیش از آن
تیره تر ز شب شد و سیاه شد.
راه چاره ای (راه واره ای) که آنهمه جوان در آرزوی روزهای خوب و شاد
سر به راه آن گذاشتند (در آن به پیش تاختند)
هیچ و پوچ شد
چاله ای دهان گشوده بود و چاه شد.
ای که سربه راه دیگری نهاده ای و می روی
خوش خوشان
و چشم و گوش بسته ای به روی این
به روی آن،
روزهای رفته رفت و دور چل چلی گذشت
هیچ آب رفته ای به جوی بر نگشت.
گیج و ویج دور خود نگرد
راه پیش پای تو ست
برنگرد.
باز هم
با صدای من بخوان
در کنار من بمان.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر