۱۳۹۹ خرداد ۸, پنجشنبه

درنگی در تحلیلات و تأملات و تصورات این و آن (سنت قتل ناموسی در طویله های جهان و جماران) (۲)

 
ویرایش و درنگ
از
ربابه نون

منبع:
سایت راه کارگر
 
قبل از شروع به تحلیل مجموعه مقالات سایت راه کارگر
راجع 
به
تراژدی رومینا
باید
از
خود پرسید:
این
سازمان کارگران خیلی خیلی انقلابی
چرا و به چه دلیل
هنری جز صدور اعلامیه
ندارد؟
 
چرا و به چه دلیل 
توان تحلیل پدیده ای
را
ندارد؟
 
سازمان مدعی طرفداری از کارگران
چرا
به
انتشار منفعلانه مقالات و اشعار این و آن
بسنده می کند؟
 
آخر
این چه سازمان کارگری ـ انقلابی
است
که
فاقد جهان بینی و بینش و بینی
است؟
 
۱
نام قاتلم و پدرم یکی است
گلی پرپر شده با دستان توحش
اعظم بهرامی
 
این اولین مطلبی است
که
ما
از
اعظم بهرامی
می خوانیم
و
این
عنوان «تحلیل» او ست.
 
۲
نام قاتلم و پدرم یکی است
 
منظور اعظم این است
که
پدری
قاتل فرزند خویش
است.
 
اصولا و اساسا
مادر و پدر
حتی در میان نباتات و جانوران از حشره تا حیوان
اصیل ترین و بی چون و چراترین عاشقان فرزندان خویش هستند.
 
عشق مادر و پدر به فرزند
هم
به
حکم غریزه حفظ نفس و نوع و تکثیر و توسعه نوع
تعیین می شود
و
هم
به
حکم عشق عام مولد به مولود 
خواه مولود جاندار و خواه مولود جامد 
خواه مولود مادی و خواه مولود فکری، فقهی، فلسفی، هنری.
 
۳
نام قاتلم و پدرم یکی است
 
رابطه مادر و پدر
با
  فرزند
یکی
 از  
عظیم ترین، عمیق ترین، قوی ترین، غنی ترین و غول آساترین روابط ناتورال و سوسیال
است.
 
هر مولودی
خواه مولود مادی و خواه مولود فکری
تجسم مادی و روحی مولد خویش است.
هر
فرزندی
تجسم مادی و روحی مادر و پدر خویش است:
هر 
فرزندی
دوگانه ی یگانه ای است:
نیمه ای از وجودش (جسم  و روحش)
مادری
(امی)
 است 
و 
نیمه دیگر وجودش
 پدری
(ابوی) 
 است.
 
در
هر مولودی
چه جامد و چه جاندار
چه نباتی و چه جانوری
چه مادی و چه فکری
چه علمی و چه هنری
چه فقهی و چه فلسفی
تجسم (جسمیت یابی) دیالک تیکی منشاء و مولد خویش
است.
 
مثال:
 
مادر و پدر
در
فرزند خویش
ادامه حیات می دهند.
یعنی
در
فرزند خویش
زنده و پاینده اند.
 
مثال دیگر
 
شاعر
در
مولود هنری خویش
یعنی
در
شعر خویش
تجسم می یابد
و
ادامه حیات می دهد.
 
مولود هر کس
ضامن بقای مولد خویش 
است.
ضامن نامیرایی مولد خویش 
است.
 
عشق عظیم و عمیق و غنی و غول آسای مولد به مولود
به
طور مضاعف
تشکیل می یابد:
هم
به
طور ناتورال
و
هم
به
طور سوسیال.
 
به
همین دلیل 
عشقی عظیم 
است.
 
عشق
اما
رابطه نیست.
 
رابطه باید دو طرفه باشد.
 
در حالیکه
عشق
یک طرفه است.
 
عشق 
وابستگی است.
 
یعنی
دست خود عاشق نیست.
یعنی
اختیاری و ارادی
نیست.
یعنی
عینی و جبری
است.

معشوق
اما
این حقیقت امر
را
نمی داند 
و
نمی خواهد بداند.

برای اینکه
 معشوق
 یا 
جامد و بی شعور
 است،
مثلا تابلو و تندیس و ترانه و شعر و قصه است
و
یا
خود 
عاشق معشوق دیگری
است.

۴
نام قاتلم و پدرم یکی است
 
از این رو،
قتل فرزند توسط مادر و یا پدر
در
کلیه فرم های خود
ضمنا
به
معنی خودستیزی
است.
در
تحلیل نهایی
به
معنی خودکشی
است.
کشتن فرزند
اما
نه
خودکشی معمولی
بلکه
خودکشی از طراز دیگری است:
 
خودکشی ئی 
است
که 
نیمی از خود (من) کشته می شود و به گور سپرده می شود
و
نیمه دیگرش
زنده می ماند
 و 
در
سوگ نیمه مرده خویش
ماتم می گیرد.
 
زادگاه تراژدی
همین جا ست.
 
شکسپیر 
کجا ست؟
 
ساعدی
 کجا 
ست
تا
شاهد اتللوهای بیشمار بی شعور و بی شعار
 در 
سرزمین فجایع
 باشد؟

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر