تحلیلی
از
میم حجری
ای عاشقان،
ای عاشقان
پیمانه ها
پر خون کنید
وز خون دل
چون لاله ها
رخساره ها
گلگون کنید
آمد یکی آتش سوار،
بیرون جهید از این حصار
تا بردمد خورشید نو
تا بردمد خورشید نو
شب
را
ز خود
بیرون کنید
آن یوسف چون ماه را
از
چاه غم
بیرون کشید
در
در
کلبه ی احزان
چرا
این ناله ی محزون کنید؟
از
چشم ما
آیینه ای
در
پیش آن مهرو
نهید
آن
فتنه ی فتانه
را
بر
خویشتن
مفتون کنید
دیوانه
چون طغیان کند
زنجیر و زندان بشکند
از
از
زلف لیلی
حلقه ای
در
گردن مجنون
کنید
دیدم
به
خواب نیمه شب
خورشید و مه
را
لب به لب
تعبیر این خواب عجب،
تعبیر این خواب عجب،
ای صبح خیزان،
چون کنید؟
نوری برای دوستان، دودی به چشم دشمنان
من دل بر آتش می نهم،
این هیمه
را
افزون کنید
ز این تخت و تاج سرنگون
تا
کی
رود سیلاب خون؟
این تخت را ویران کنید،
این تاج را وارون کنید
چندین
که
از
خم
در
سبو
خون دل ما می رود
ای شاهدان بزم کین
ای شاهدان بزم کین
پیمانه ها
پرخون کنید.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر