جمعبندی
از
مسعود بهبودی
عجب جفنگی
۱
من ـ زور از ما کیاند؟
۲
ما
روزی جماد بوده ایم.
۳
از جمادیت مرده ایم
و
نبات شده ایم.
۳
بعد
از
نباتیت مرده ایم و حیوان گشته ایم.
۴
هنوز هم در بهترین حالت حیوانیم و تا ابد حیوان خواهیم بود.
۵
به زبان فلسفی
انسان
موجودی طبیعی ـ جامعه ای
است.
۶
ما
با
نیای خویش
یعنی جمادات و نباتات و جانوران
پیمان بسته ایم
۷
پیمان همزیستی، همبایی، همراهی و همکاری
۸
این هم به نفع نیای ما ست
و
هم به نفع ما ست.
۹
بدون این پیمان
خاک نمی توانست آجر شود
خانه شود
کارخانه شود
باغ شود
بستان شود
پل شود
توسعه یابد
۱۰
بدون این پیمان
نسل نباتات و نسل بشر
چه بسا
برمی افتاد
۱۱
اکنون صدها نوع گندم وجود دارد
صدها نوع میوه وجود دارد
صدها نوع گل وجود دارد.
۱۲
بدون این پیمان
نباتات توسعه نمی یافتند
ما
هم به همین سان
۱۳
بدون این پیمان
نسل جانوران و نسل انسان بر می افتاد.
۱۴
اکنون
میلیون ها گاو و گوسفند و بز و شتر و اسب و استر و سگ و غیره وجود دارد.
۱۵
این پیمان به نفع هر دو بوده است
۱۶
جمادات و نباتات و حیوانات هم می دانند
به همین دلیل به پیمان خود
وفادارند.
همای سعادت
به تعداد آدم های روی کره ی خاکی، تفاوت فکر و نگرش وجود دارد!!
پس این را بپذیر:
کسی که تفکرش با تو متفاوت است، دشمنت نیست؛
انسان دیگری است!
دی شیخ بی چراغ
همی گشت گرد باغ
کز این و آن ملولم و انسانم آرزو ست.
۱
پیش شرط وجود صاحب فکر و نگرش به تعداد سکنه زمین
متفکر بودن و نگرنده بودن هر بنی آدمی است.
۲
کاش چنین بود.
۳
راستی تفکر و نگرش چیست و صاحب فکر و اندیشه کیست و کجا ست؟
۴
ما حدود ۲۰ هزار نفر دوست در گروه ها و پیج های مان داریم
۵
هنوز به احدی برنخورده ایم
که
متفکر باشد و صاحب نظر باشد.
۶
هر کس زباله ای از زباله های وطنی و اجنبی تکثیر و تبلیغ می کند تا به خودش بقبولاند که صاحبنظر است.
۷
وقتی هم پارس کنی
سنگپاره بارانت می کنند.
۸
تفکر یعنی اندیشیدن
نگرش یعنی بینش
۹
تفکر که نمی تواند متفاوت و یا متضاد باشد.
۱۰
طرز تفکر
نظر
عقیده
می تواند متفاوت و متضاد باشد.
۱۱
نظر و فکر و اندیشه چیست؟
۱۲
نظر و اندیشه
پیشفرم عمل است.
۱۳
عمل و محصول کار
نظر و اندیشه ای
است
که از ذهن بیرون امده و جامه مادی در بر کرده است.
۱۴
خانه
نظر و اندیشه
و
مدل فکری خانه
است
که
از ذهن عمله و بنا
بیرون امده و با خاک و کاه و آب و آهک و سنگ و سیمان آمیخته
و
به
صرت خانه مادی در امده است.
۱۵
اختلاف نظر میان ابنای حوا و آدم
خواه و ناخواه
به
دلیل اختلاف منافع میان آنها ست.
۱۶
اختلاف منافع
اما
منبع خصومت و جنگ و خونریزی است.
۱۷
چگونه می توان گفت
اختلاف نظر میان آیات عظام و همایان سعادت
انعکاس اختلاف منافع میان آندو نیست؟
۱۸
چگونه می توان ادعا و اثبات کرد که لاشخورهای جماران و اجامر جمکران
دشمنان زحمتکشان و زنان نیستند؟
۱۹
اگر نیستند
چیستند؟
حجم سبز
سهراب سپهری
آسمان،
آبی تر
آب،
آبی تر.
من
در ایوانم،
رعنا
سر حوض.
رخت می شوید
رعنا.
برگ ها می ریزد.
مادرم
ـ صبحی ـ
می گفت:
«موسم دلگیری است.»
من به او گفتم:
«زندگانی سیبی است.
گاز باید زد با پوست.»
زن همسایه
در
پنجره اش،
تور می بافد، می خواند.
من
ودا می خوانم،
گاهی
نیز
طرح می ریزم سنگی، مرغی، ابری.
آفتابی یکدست.
سارها
آمده اند.
تازه
لادن ها
پیدا شده اند.
من
اناری
را
می کنم دانه.
به
دل می گویم:
«خوب بود
این مردم، دانه های دل شان پیدا بود.»
می پرد در چشمم آب انار.
اشک می ریزم .
مادرم می خندد.
رعنا هم.
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ویرایش:
ترانه جاودان
شهریار
اي شاخه گل که در پي گلچين دواني ام
اين نيست مزد رنج من و باغباني ام
پروردمت به ناز که بنشينمت به پاي
اي گل
چرا به خاک سيه مي نشاني ام؟
درياب دست من
که
به
پيري رسي
جوان
آخر به پيش پاي تو
گم شد جواني ام
گرنيستم خزانه
خزف (سفال) هم ني ام
حبيب
باري مده ز دست
به
اين رايگاني ام
تا
گوشوار ناز
گران (ناشنوا) کرد گوش تو
لب وا نشد به شکوه ز بي همزباني ام
با صد هزار زخم زبان
زنده ام
هنوز
گردون
گمان نداشت
به
اين
سخت جاني ام
ياري ز طبع خواستم
اشکم چکيد و گفت:
«ياري ز من بجوي که با اين رواني ام»
اي گل
بيا
و
از
چمن طبع شهريار
بشنو ترانه غزل جاوداني ام
پایان
ای کاش قبل از اینکه زن را با نگاه جنسیتش (با توجه به) بنگریم
ابتدا از دریچه ی انسان و انسان بودنش بنگریم..
حریفه
۱
انسان و انسانیت
به طور مشخص وجود دارد
و
نه
به طور مجرد و انتزاعی
۲
زن
ضمن انسان بودن
حاوی زنیت خویش است
۳
به همین دلیل هم با زنیتش در آیینه ذهن همنوع (چه زن و چه مرد)
منعکس می شود.
۴
این انعکاس فقط خاص جنس مرد نیست.
۵
مرد هم در آیینه ذهن و ضمیر زنان
به مثابه دیالک تیکی از مرد و آدم
(خاص و عام)
منعکس می شود.
۶
زنان
هم
مردان را قبل از آدمیت شان به عنوان مرد می بینند.
۷
ضمنا
با اندرز نمی توان نگرش آدم ها را تغییر داد:
زن و یا مرد برای کسب عامیت (آدمیت) باید خود را توسعه دهند.
۸
باید برابری خود با همنوعان (چه زن و چه مرد) خود را هم کسب کنند و هم اثبات کنند.
۹
مثلا
باید ترک خریت کنند تا آدم شوند و به عنوان آدم در آیینه ذهن همنوعان خود منعکس شوند.
۱۰
نمی توان به کسی اندرز داد که خر رابه چشم آدم ببیند.
۱۱
علاوه بر یان انعکاس جنسیت همنوعان در آیینه ذهن همدیگر
چه بسا به فرمان قوای غریزی ـ طبیعی تنظیم می شود و نه به دلخواه آنها.
۱۲
جنس مخالف
برای هر جنسی
حاوی جاذبه و کششی غریزی است.
۱۳
به همین دلیل
زنیت زن و مردیت مرد
قبل از شخصیت و هویت و ماهیت او
منعکس می شود.
۱۴
ضمنا
شناخت شخصیت و هویت و ماهیت همنوع زمان لازم دارد و شعور لازم دارد.
۱۵
هسته معقول این اندرز
این است که
در شرایط کنونی
آدم ها
آدمیت زدایی می شوند
بندتنبانی می شوند
برایاینکه
عقل تبعید می شود و غریزه حکمران وجود می شود
و
آدم ها فقط به پایین تنه خود و همنوعان خود «می عندیشند.»
۱۶
فیلم هایی هم از این بیماری و بیماران سکسیستی منتشر شده اند.
۱۷
هنرپیشه جوان
فقط در دور و بر خود پستنان می بیند و بس
تلی از پستان
جنون سکسیستی
۱۸
به قول شاعر
رسد آدمی به جایی که به جز جنسیت نبیند
حافظ
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم:
«بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
(آدم مرا به این دیر خراب آباد اورده است.)
(خراب آباد = آنچه که آبادی اش
از
ویرانی
است)
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به
هوای سر کوی تو
برفت
از
یادم
نیست بر لوح دلم
جز
الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد
استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم (زاده شده ام؟)
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم
آید
غمی از نو
به
مبارک بادم
(برای تهنیت گفتن)
میخورد
خون دلم (خون دلم را)
مردمک دیده
سزا ست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم
ببرد
بنیادم
پایان
ناتورالیزاسیون پدیده های سوسیال و سوسیالیزاسیون پدیده های ناتورال
آیا سخن شما بدان معنی نیست که چشمه مهم نیست،
آبی که از آن می جوشد و بیرون می زند مهم است!؟
حریفه
۱
ممنون
این کردوکار شما
کردوکاری خطرناک و رایج از دیرباز است.
۲
کسب و کار فقها
همین است.
۳
مثال:
به لحاظ متدیکی و متدئولوژیکی
سعدی برای اثبات صحت و حقانیت نابرابری های رایج در جامعه طبقاتی
همین کار شما را می کند:
چون در طبیعت کوه و دره هست
فراز و فرود هست
بنابرین
در جامعه هم باید میلیاردر کاخ نشین و مفلس گورخواب
باشد.
۴
حرف ما با مفاهیم فلسفی استاندارد و به روشنی تعریف شده
این است:
در
تئوری مارکسیستی شناخت
در
دیالک تیک افراد و افکار (سوبژکت و اوبژکت)
تعیین کننده
افکار اند و نه افراد.
۵
این به معنی هیچ وارگی افراد نیست.
۶
این به چه معنی است؟
۷
این بدان معنی است
که
حقیقت در نظر (اوبژکت شناخت، موضوع بحث) است
نه
در صاحبنظر
۸
حقیقت در سخن است
نه
در
صاحبسخن
۹
به
همین دلیل
اگر صداقت داریم
یعنی حقیقت پرست هستیم
باید
نظر را به چالش علمی و عینی و انقلابی کشیم
تا
حقیقت
حتی المقدور
مورد مدافعه قرار گیرد.
۱۰
ضمنا
خودمان و خواننده انگشت شمار نظرمان
رشد کنیم و رشد کند.
۱۱
افراد
می توانند
به
دلیل وجود اجتماعی شان
به
دلیل تعلقات طبقاتی شان
به
دلیل اوپورتونیسم شان
امروز این نظر حقیقی و یا باطل
را
داشته باشند و
فردا
آن نظر باطل و حقیقی
را
۱۲
افراد می تواند معلق زنند و نظر عوض کنند
۱۳
افراد می توانند
تزویر ورزند و نظر تو را تحویل خودت بدهند
۱۴
راه متمدنانه
به همین دلیل
قبل از پرداختن به افراد
تحلیل افکار آنها
ست.
۱۵
ما آزموده ایم دراین عرصه
بخت خویش
بیرون کشیده ایم
از
این ورطه
تخت (تخته پاره) خویش
اندکی اندر باب دیالک تیک افراد و افکار
به دلیل آنکه از سوالم خدای نکرده!
شبهه ای به وجود نیاید
مجبور شدم
توضیحی اضافه کنم
زیرا حیف است چشمه و زلالش را به نحوی به شخصی ارتباط داد که با شفافیت و صداقت بیگانه است.
حریفه شریفه
۱
ممنون.
برای ما هرگز شبهه ای پیش نمی آید.
۲
خیال تان از این بابت راحت باشد.
۳
ضمنا ما کسی نیستیم که نظرش نسبت به کسی
مهم باشد.
۴
حتی
ننه مان
گاهی
اسم مان را فراموش می کند.
۵
علاوه بر این ما به افراد به ندرت توجه می کنیم.
۶
تمرکز حواس به افکار
سبب می شود
که
هر روز کسانی خیال کنند که ما به انها توهین کرده ایم
و
ا بلاک مان می کنند
۷
اما
حالا که به مش فرخ گیر می دهید
بگذارید
خود او را موضوع تحلیل قرار دهیم.
۸
ما
مش فرخ
را
به
خاطر صراحت و شهامتش در موضعگیری
بی اعتنا به کیفیت و صحت و حقیقت موضع او
بر ۹۹ درصد اعضای فدائیان کذایی
ترجیح می دهیم.
۹
حتی
به چپ ترین اعضای طویله فدایی مرجح می داریم.
۱۰
به
زبان ادبی شما
مش فرخ
زلال ترین چشمه در لجنزار فدایی و مجاهد و دیمدام ولیملام و غیره است.
۱۱
این
ضمنا
تحلیل ما ست
و
نه
احیانا توهین ما
۱۲
سگ
هرگز توان توهین به کسی را ندارد
تا
ما هم داشته باشیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر