۱۳۹۵ دی ۶, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (393)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

توسعه در هستی
(طبیعت، جامعه، تفکر)
فرآیندی
پروسه ای
روندین
پله پله
است.

1
نوزاد که نمی تواند یکشبه به زن و مرد عاقل و بالغی تبدیل شود.

2
نوزاد
باید از پلکان های توسعه (تکامل)
پله پله با لا رود.

3
روند (پروسه) یعنی پلکان های متوالی

4
روند یعنی نردبام

5
توسعه اجتماعی
سیری اوبژکتیو و یا عینی است.

6
توسعه اجتماعی
سیری سوبژکتیو
دلبخواهی
ارادی
زورکی نیست.

7
نردبام رشد باید پله به پله طی شوند.

8
مسئله در عصر گذار گلوبال (تمام ارضی) به سوسیالیسم
(عصر مابعد انقلاب اکتبر، دوران کنونی)
هژمونی (آنتونیو گرامشی) توسعه است:
سرکردگی توسعه است:

9
اگر جامعه برده داری و یا فئودالی بخواهد به جامعه بورژوائی بگذرد،
درا ین دوران تاریخی
نمی تواند تحت هژمونی بورژوازی بگذرد.

10
بورژوازی دیگر پوتانسیال (ظرفیت) انقلابی لازم را ندارد.

11
از این رو
هژمونی حزب مارکسیستی ـ لنینیستی
صرفنظر ناپذیر می گردد
تا جامعه
با انجام وظایف انقلاب فئودالی از پله برده داری بالاتر رود
بعد از پله انقلاب بورژوائی بالا رود
تا شرایط اوبژکتیو و سوبژکتیو
برای رفتن از پله بورژوائی انقلاب
فراهم آید.

12
همه مراحل این صعود انقلابی
تحت هژمونی طبقه کارگر (حزب مارکسیستی ـ لنینیستی)
امکان پذیر است و نه طبقه اجتماعی دیگر.

13
این فونکسیونی است که اکنون
حزب کمونیست جمهوری خلق چین
به عهده دارد.

14
همان حزبی که کمونیسم را بلحاظ قانونی (در تئوری، در حرف) به محض کسب هژمونی اعلام و عملی کرده است:
مالکیت خصوصی را لغو کرده است.

15
انقلابات اکتبر و کوبا و چین و غیره
بلحاظ اوبژکتیو
انقلابات سوسیالیستی نبوده اند.
بلحاظ هژمونی تحت رهبری حزب کمونیست بوده اند.

16
طبقه کارگر در این کشور های عقب مانده
وظایف بورژوائی انقلابات ضد برده داری، ضد فئودالی را تا حدی انجام داده است.

17
در پیشرفته ترین این کشورها
آلمان شرقی
طبقه کارگر وقتی هژمونی خود را به زور ارتش سرخ کسب کرده که جامعه نه جامعه سرمایه داری، بلکه خرابات جنگ جهانی دوم بوده است.

18
یعنی بلحاظ توسعه نیروهای مولده
عقب مانده تر از جامعه برده داری بوده است.

19
وضع در خود روسیه شوروی نیز بهتر نبوده است.

20
20 میلیون قربانی
شاید 100 میلیون مجروح و علیل و بیمار

21
مردم روسیه شوروی
در شهرهای تحت بمباران پیگیر فاشیسم
چه بسا گوشت فرزندان کشته خود را خورده اند تا بتوانند زنده بمانند و به قول راویان
جنون گرفته اند.

22
بربریت فاشیسم شهرهای سوخته و خاکستر شده
باقی گذاشته است.

23
سوسیالیسم را وقتی می توان
واقعا ساخت که
نیروهای مولده به سطح توسعه کاپیتالیستی رسیده باشند.

24
بعد از جنگ جهانی دوم
در این کشورها
همه چیز باید
از صفر آغاز می شد.

25
از صفر باید کودکستان و مدرسه و دانشگاه و هنرستان و بیمارستان و مزرعه و کارخانه و دیگر آثار تمدن و فکر و فرهنگ ساخته می شدند.

26
بر ویرانه که نمی توان سوسیالیسم ساخت.

27
اما می توان فقر را تحت شعار سوسیالیسم تقسیم کرد.
تا کسی از گرسنگی نمیرد.

28
مسئله مهم پس از پایان جنگ جهانی دوم
آب و نان بخور و نمیر بوده است
مراجعه کنید به کتاب ویا فیلم فرانک
نویسنده ایرلندی تحت عنوان
«خاکستر مادرم»

29
دختران و پسران آلمانی، فرانسوی و غیره
برای یک بیسکویت، صد گرم کره و یا یک آدامس امریکائی
سکس عرضه می کردند.

30
بشریت به قهقرای بربریت سقوط کرده بود.

خودت را می زنی به کوچه سید علی چپ
آخر سر طلبکار هم می مانی
تو کجائی تا شویم ما چاکرت
ای محتشم؟

1
سنگ می پرانی و تحمل شنیدن پاسخ نداری

2
تو ظاهرا نمی دانی که
چه نیرو و انرژی برای این کامنت ها صرف می شود.

دلیل فقر و ضعف اقتصادی
یا حاکمان احمق اند یا احمق ها حاکم اند.
خشکسالی و جنگ بهانه است.
چرچیل

دلیل فقر و ضعف اقتصادی
سطح نازل توسعه نیروهای مولده است.

1
نیروهای مولده
اولا شرایط و ثروت طبیعی جامعه (آب و هوا، میزان باران، دریاها، رودخانه ها، آبشار ها، معادن، منابع، جنگل ها و الی آخر) است.

2
چرچیل با تحقیر خشکسالی
این جزء از نیروهای مولده را هیچ واره جا می زند.

3
مارکس به مسئله شرایط طبیعی و ثروت طبیعی
با صراحت روشن اشاره کرده است:
منبع ثروت فقط نیروی کار انسانی نیست.
ثروت طبیعی نیز است.

4
خشکسالی ، سیل و زلزله و توفان و آتشفشان، یخبندان و غیره
دمار از روزگار مردم در می آورند.

5
نیروهای مولده
ثانیا توده های مولد و زحمتکش اند
جنگ همین ها را یا نابود می سازد و یا آواره.

6
نیروهای مولده
ثالثا
ابزارهای کار و وسایل تولید و فن و «نوهاو» و غیره است
که نقش بسیار مهمی بازی می کند.

7
دیری است که جاسوسی در این زمینه تمرکز یافته است.

8
جنگ در تخریب این جزء از نیروهای مولده نقش منفی مهیبی دارد.

9
نیروهای مولده
رابعا
علم به مثابه نیروی مولده بی واسطه است.

10
جنگ همه مراکز تحصیل علم را از کودکستان تا مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و هنرستان و غیره با خاک یکسان می سازد و دانشمندان بالقوه و بالفعل را یا می کشد و یا آواره می سازد.

11
چرچیل با انکار نقش مخرب جنگ در تخریب نیروهای مولده ی جاندار و جامد
فاتحه بلندی بر نقش نیروهای مولده در فقر و ضعف اقتصادی
می خواند.

12
این نوعی عوام وارگی و عوامفریبی است.

13
یا حاکمان احمق اند یا احمق ها حاکم اند.
حریف

14
این چیز واحدی است:
این به قول درست شما
به معنی مطلق کردن هیئت حاکمه
و فراموش کردن طبقه حاکمه است.

15
این بدان معنی است که گویا دولت پدیده ای ماورای طبقاتی است.

16
این بدان معنی است که
دولت
ابزار حفظ منافع طبقه حاکمه نیست.

17
دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه
یعنی دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
را چرچیل تخریب می کند.

18
چرچیل
زیربنای اقتصادی را یعنی قطب دیالک تیکی تعیین کننده را حذف می کند و هیئت حاکمه را
یعنی جزئی از روبنای ایده ئولوژیکی را مطلق می کند.

19
شعور چرچیل تا حد شعور جمارانیان، مجاهدین و فدائیان و لیملام و دیمدام تنزل می یابد:
ترور آخوند ها، سیاستمداران و غیره
به عنوان تنها ره رهائی

20
بدتر از همه
چرچیل
دیالک تیک داخلی و خارجی را تخریب می کند

21
چرچیل
عامل داخلی (پخمه های حاکم و حکام پخمه)
را مطلق می کند و
عامل خارجی را
یعنی استعمار و نئواستعمار، امپریالیسم جنگ افروز، تسخیر کشورها، چپاول ثروت انسانی و مادی و هنری
خلق ها را از قلم می اندازد.

22
این دیگر نه ناشی از خریت چرچیل
بلکه به قول درست شما
ناشی از شیادی شدید او ست.

فرمی از عشق
در این زمینه
در کار 
است.
دیالک تیکی از ریاضت و لذت

شعور و یا روح
عالی ترین مفهوم فلسفی
جفت دیالک تیکی ماده و یا وجود است
مراجعه کنید به
 دیالک تیک ماده و روح
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

راجع به هدف
مراجعه کنید به 
 تله ئولوژی
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

در ایران دیگر کسی مشتری
کتاب نیست.
ما متاسفانه
دندیل را هنوز نخوانده ایم و مثل سگ پشیمانیم

ساعدی اثری دو سه صفحه ای دیگری دارد
به نام
«از همه جا می توان شروع کرد.»
می خواستیم تحلیل کنیم
ولی پیدا نکردیم

خود 
 «دندیل» 
را
اگر قبلا منتشر می کردید بهتر می شد.

ترامپ شومن است
به عبارت دقیقتر
لومپن است.
بدتر از جورج ابن جورج است.
جورج ابن جورج
از ترامپ حمایت نکرد

آره.

1
قهرمان مادر زاد
هنوز از مادر زاده نشده است.

2
توده
بعضی از اعضای خود را
بسان در تکدانه ای در صدف سینه می پرورد
و به وقت نیاز بیرون می آورد.
بدین طریق
قهرمان زاده می شود.

3
مراجعه کنید به تحلیل شعر آرش کمانگیر (سیاوش کسرائی)
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4
اما روند و روال تولد اسطوره:
قهرمان اگر زنده بماند، فیدل می شود
سیاوش کسرائی
هوشنگ ابتهاج
محمد زهری
...
می شود
هزاران بار می میرد و دوباره ققنوس وار
از خاکستر خویش برمی خیزد.

5
اگر قهرمان به دست دشمن توده
نابود شود،
توسط توده
اسطوره می شود.

6
توده برای ابدیت بخشیدن به قهرمان
از او
به ترفند فانتزی
موجودی ماورای انسانی
می سازد:
نیمه خدا ـ نیمه انسان
می سازد.
بسان پرومته
بسان چه گوارا
بسان خسرو روزبه
بسان هوشنگ تیزابی

7
قهرمان توده
بدین طریق
هیئت اساطیری به خود می گیرد
و نسبت به گزند روزگار
رویین تن می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر