۱۳۹۵ آذر ۳۰, سه‌شنبه

تعارفات و تحریفات انجمن راه «کارگر» (12)


محمد رضا شالگونی
فیدل کاسترو
کسی که تا آخرین نفس
 به عدالت اجتماعی وفادار ماند

ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

مارکس و انگلس:
پرولتاريا
ـ به مثابه تحتانى ‌ترين قشر جامعه کنونى ـ
 نمي تواند برخيزد و نمي تواند قد برافرازد
بى آنکه به انفجار
تمام روبناى شامل آن قشرهايى که جامعه رسمى را تشکيل مي دهند،
منتهی شود.

·       منظور کلاسیک های مارکسیسم ار این جمله ی بد ترجمه شده، این است که طبقه کارگر، حامل (حمل کننده)  جامعه بورژوائی است.
·       این بدان معنی است که پرولتاریا جامعه بورژوائی را بر دوش دارد و حمل می کند.
·       اگر طبقه کارگر از رختشوی تا حفار، از رفتگر تا نجار، از صنعتگر تا معمار و الی آخر دست از کار بردارند، جامعه در طرفة العینی فرومی پاشد.
·       وقتی رفتگران متروپولی اعتصاب می کنند، تعفن دمار از روزگار از پرولتاریا بهتران در می آورد.
·       چه رسد به اینکه همه مولدین و زحمتکشان کشور اعتصاب عمومی کنند.
·       در آن صورت ابر عن سان ها در حسرت جرعه ای آب خواهند مرد.

1
مارکس و انگلس:
پرولتاريا
ـ به مثابه تحتانى ‌ترين قشر جامعه کنونى ـ
 نمي تواند برخيزد و نمي تواند قد برافرازد
بى آنکه به انفجار
تمام روبناى شامل آن قشرهايى که جامعه رسمى را تشکيل مي دهند،
منتهی شود.

·       منظور مارکس و انگلس این است که خیزش طبقه کارگر به معنی براندازی نظام اجتماعی حاکم، نظام سرمایه داری و طبقه حاکمه است که بر گرده اش نشسته است.
·       در این سخن کلاسیک های مارکسیسم، رادیکالیته انقلاب پرولتری زبانه می کشد:

الف
·       آماج طبقه کارگر، نه دفاع از دموکراسی بورژوائی و آزادی های سیاسی بنیادی کذائی و عدالت اجتماعی و غیره، بلکه زیر و زبر کردن مناسبات تولیدی است که قید و بندی بر دست و پای نیروهای مولده گشته اند.

ب
·       آماج طبقه کارگر، گذار به سوسیالیسم است که به استثمار انسان بوسیله انسان پایان می دهد و شرایط اوبژکتیو و سوبژکتیو را برای برابری ـ خواهری ـ برادری حقیقی انسان ها فراهم می آورد.

·       رئیس انجمن راه «کارگر» از این فراز از مانیفست حزب کمونیستی نتیجه دلبخواهی (سوبژکتیو) زیر را می گیرد:  

زیرا اگر سوسیالیسم
بدون پاگرفتن آن چیزی که مانیفستِ کمونیست "جنبش مستقل اکثریت عظیم به نفع اکثریت عظیم" می نامد، 
غیر قابل تصور باشد،
 دموکراسی و آزادی های سیاسی بنیادی،
شرط لازم و حیاتی برای پا گرفتن و پایدار ماندن چنین جنبشی است.

2
·       این نتیجه گیری سوبژکتیو رؤسا به معنی تحریف بی شرمانه ی تحلیل مارکس و انگلس از جامعه سرمایه داری و رسالت تاریخی پرولتاریا ست:

الف
·       مارکس و انگلس از تحول بنیادی مناسبات تولیدی سخن دارند.
·       از زیر و زبر کردن حاکمیت طبقاتی سخن دارند.
·       از حاکمیت توده های مولد و زحمتکش ضمن براندازی حاکمیت اقلیت انگل و استثمارگر سخن دارند. 

ب
·       رئیس انجمن از حفظ دموکراسی فرمال بورژوائی و رعایت آزادی های سیاسی بنیادی و در تحلیل نهائی، حفظ وضع موجود دم می زند.
·       این نیت رؤسا بعدا روشن تر خواهد شد: 

3
بنابراین
سلطه نظام تک حزبی و نبود دموکراسی و آزادی های سیاسی در کوبا
(دست کم از نظر مارکس)
غیر قابل دفاع و غیر قابل توجیه است.

·       بیچاره مارکس، چه بلاهائی اجامر عیرانی بر سرش در می آورند.
·       چگونه می توان از این سخن مارکس و انگلس، نتیجه گرفت که حاکمیت بلامنازع حزب طبقه کارگر و جایگزین سازی دموکراسی فرمال بورژوائی با دموکراسی نوین (دیکتاتوری پرولتاریا)، «حداقل از نظر مارکس» «غیر قابل دفاع است؟»    

4
اما ضمن تأکید بر این اصل،
 لازم است در باره شرایط کوبا چند نکته را به یاد داشته باشیم:
یک - دشمنی امپریالیسم امریکا با حق حاکمیت مردم کوبا ، در راندن انقلاب این کشور
 به طرف نظام تک حزبی نقش بسیار مهمی داشته است.

·       این جمله رئیس انجمن راه «کارگر»، جام جهان بینی نما ست:

الف
اما ضمن تأکید بر این اصل

·       منظور از اصل چیست که مورد تأکید رؤسا قرار می گیرد؟

ب
اما ضمن تأکید بر این اصل

·       برای کشف منظور رئیس از «این اصل» به جمله قبلی اش باید برگشت: 

سلطه نظام تک حزبی و نبود دموکراسی و آزادی های سیاسی در کوبا
(دست کم از نظر مارکس)
غیر قابل دفاع و غیر قابل توجیه است.

·       اصل از نظر رؤسا این است که نظام تک حزبی و نبود دموکراسی و آزادی های سیاسی بنیادی در کوبا (و دیگر کشورهای موسوم به سوسیالیسم قرن بیستم، از شوروی تا چین، از ویتنام تا آلمان دموکراتیک و غیره) غلط، غیرقابل دفاع و حتی غیرقابل توجیه (حداقل از نظر مارکس بوده) و این اصل بوده است.
·       اصل مؤکد بوده است.  

پ
اما ضمن تأکید بر این اصل

·       خواننده بی آنکه روحش حتی با خبر شود، به این نتیجه می رسد که نظام تک حزبی در کوبا و دیگر کشورهای موسوم به «سوسیالیسم قرن بیستم» با مارکسیسم ناسازگار بوده است.
·       به معنی زیر پا گذاشتن آموزه های مارکس بوده است.

·       چرا مارکس و نه مارکس و انگلس؟

·       مانیفیست حزب کمونیستی را که مارکس به تنهائی ننوشته است.

ت

اما ضمن تأکید بر این اصل

·       اگر خواننده کودن و خرفت و خر نباشد، خواه و ناخواه به این نتیجه خواهد رسید که ولادیمیر لنین فردی ضد مارکسیست بوده و بلشویسم تحت رهبری او، جریانی ضد مارکسیستی بوده است.
·       چون مؤسس نظام تک حزبی در اتحاد شوروی، شخص شخیص لنین بوده است.

·       قبل از همه، لنین بوده که بر اساس تحلیل نوین از نظام سرمایه داری و بورژوازی، ضرورت هژمونی طبقه کارگر (حزب کمونیست) حتی در کشورهای عقب مانده را تئوریزه و اثبات کرده است.
·       یعنی اصل مورد نظر رئیس انجمن راه «کارگر» را زیر پا  گذاشته است.   

ث

اما ضمن تأکید بر این اصل

·       خواننده اندک اندک از لنین و بلشویسم به مائو و حزب کمونیست چین و هوشی مین و حزب کمونیست ویتنام و الی آخر می رسد.

·       فقط باید اندکی فانتزی داشته باشد تا همه رهبران طبقه کارگر جهان را «حداقل از نظر مارکس»، مشتی ضد مارکسیست محسوب دارد.

5
اما ضمن تأکید بر این اصل،
 لازم است در باره شرایط کوبا چند نکته را به یاد داشته باشیم:

·       اکنون عوامفریبی رئیس انجمن به اوج می رسد:
·       رئیس نسبیتی را وارد قضیه می کند تا «انقلاب کوبا» را بسان آخوند زبردستی به آب زمزم بشوید و تطهیر کند.
·       رئیس انجمن، ضمن تأکید بر اصل من در آوردی، حساب چه گوارا و فیدل کاسترو و یاران را از اجامر دیگر از قبیل لنین و مائو و هوشی مین و غیره جدا می کند.

·       اکنون تلاش جدید در جهت رلاتیویزه کردن، دیکتاتوری پرولتاریا در کوبا آغاز می شود: 

6

یک
 دشمنی امپریالیسم امریکا با حق حاکمیت مردم کوبا،
در راندن انقلاب این کشور به طرف نظام تک حزبی
نقش بسیار مهمی داشته است.

·       آدم بی اختیار یاد همشهری رئیس انجمن راه «کارگر» می افتد که به سید علی می گفت:
·       نیما آدم متدینی بود.
·       یاران بد زیر پایش نشستند، نیمای ساده لوح را از صراط مستقیم منحرف کردند و به ذلت نشاندند و گرنه او اهل شعر نو نبود.

7
دشمنی امپریالیسم امریکا با حق حاکمیت مردم کوبا،
در راندن انقلاب این کشور به طرف نظام تک حزبی
نقش بسیار مهمی داشته است.

·       اگر امپریالیسم امریکا، کاری به کار مردم کوبا نمی داشت، اندیشه موذی نظام تک حزبی حتی به مخیله چه گوارا و فیدل کاسترو خطور نمی کرد.

عدو شده، سبب خیر
چون خدا خواسته.

8
دشمنی امپریالیسم امریکا با حق حاکمیت مردم کوبا،
در راندن انقلاب این کشور به طرف نظام تک حزبی
نقش بسیار مهمی داشته است.

·       فقط باید از رؤسا پرسید:
·       اگر در کوبا نظام چند حزبی تشکیل شده بود، احزاب دیگر نماینده کدامین طبقات اجتماعی بودند؟

·       ضمنا با وجود احزاب طبقات دیگر، انقلاب ضد فئودالی ـ ضد استعماری کوبا، چگونه می توانست پیروز شود؟

·       رؤسا از شیلی سالوادور النده خبر ندارند؟

·       رؤسا رادیو و تلویزیون و عنترنت ندارند تا مثلا از ونزوئلا با نظام چند حزبی اش با خبر شوند؟

·       چاوز و یاران حتی از انجام انقلاب ضد فئودالی عاجز مانده اند، چه رسد به پیروزی سوسیالیسم قرن بیست و یکم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر