۱۳۹۴ آبان ۲۳, شنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرائی (7)

 

  سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین) 
 
هجوم
 (از تراشه های تبر )
تحلیلی از
میم نون
 
پیشکش
به
تقی چاوشی
 
1
 
شب ز نیمه رفت و صبح بر دریچه می دمد
  بی خبر، دگر چرا فسانه آوری؟

•    در این بیت شعر، مرز موجود میان صحنه زندگی و صحنه عشق، سیال می شود.
•    آن سان که خواننده دقیقا نمی داند که مخاطب شاعر همسنگر او ست و یا همبستر او.

•    آنچه خواننده و شنونده شعر بیشک در می یابد، این حقیقت امر است که شب از نیمه گذشته و صبح بر دریچه در حال دمیدن است.
•    ولی علیرغم آن، راوی شعر به جای رسیدن به کام دل، افسانه و عذر و بهانه دریافت کرده است.
 
2
شب ز نیمه رفت و صبح بر دریچه می دمد
  بی خبر، دگر چرا فسانه آوری؟

•    مرزبندی دقیق میان اشعار عاشقانه شعرای توده و شعرای طبقات اجتماعی دیگر درست در همین سیالیت عمیق است.
•    با اشعار عاشقانه ی شعرای توده نمی توان جفت جوئی، جفت یابی و جفتگیری کرد.
•    اشعار عاشقانه ی شعرای توده به درد عیاشی نمی خورند.

•    به همین دلیل هر عیاشی صدها شعر از سعدی و حافظ و احمد شاملو و غیره از حفظ است، بی آنکه بتواند تک شعری حتی از شعرای توده به خاطر داشته باشد.

•    از شعر بلند آرش سیاوش نیز روشنفکران عنگلابی ـ فئودالی فقط بریده هایی را ازبر داشته اند و نه بیشتر.
•    شعر کسرائی و دیگر شعرای انگشت شمار توده به درد هارت و پورت فئودالی ـ خرده بورژوائی نمی خورند.
•    اشعار شعرای توده تسلیحات استه تیکی ـ هنری ـ ایده ئولوژیکی پیکار پرولتری اند و نه ساز و برگ جفت جوئی و جفتگیری و علافی و عیاشی.

3
یا اگر بخوانمت
ـ به ناز ـ
  باز
  ای سیاه چشم،
  این شب سیاه را بهانه آوری؟
سر بپیچی و نشیب گیسوان
  پشت عاج شانه آوری؟

•    معنی تحت اللفظی:
•    و یا اگر دعوتت کنم، ای سیاهچشم، دوباره این شب سیاه را بهانه می کنی، سرت را برمی گردانی و با گیسوانت عاج شانه ات را می پوشانی؟

•    این بند شعر، نقطه اوج اروتیکی ـ انتقادی ـ اجتماعی این شعر است.
•    به زبان فرنگی ها، کلایمکس این شعر است.

•    خواننده بی اختیار صحنه اروتیکی ئی را از پرده خاطر خویش خطور می دهد که راوی شعر با معشوقی در بستر است و تا نیمه های شب، التماس کامیابی داشته، در آتش اشتیاق سوخته و می سوزد و هراس از آن دارد که صبح بر دمد و او ناکام از بستر خیزد.

•    معشوق در هر حال، بهانه آورده، روی برگردانده و با چتر گیسوانش عاج شانه اش را پوشانده و تن به تمکین نداده است. 

4
 
یا اگر بخوانمت
ـ به ناز ـ
  باز
  ای سیاه چشم،
  این شب سیاه را بهانه آوری؟


•    این بند شعر بلحاظ فرم و ساختار نیز فوق العاده زیبا ست:   
الف
•    پشت سر همدیگر آمدن دو واژه «ناز» و «باز» به این بند شعر، دلنشینی و زیبائی فوق العاده ای می بخشد.  
ب
•    واژه «سیاه» در  مفاهیم «سیاهچشم» و «شب سیاه» و محتوای استه تیکی ـ هنری این تشابه، خواننده و شنونده شعورمند و شورمند این شعر را در لذت روحی و روانی عمیقی غوطه ور می سازد.
•    چنین ظرافت های هنری از دست هر شاعری برنمی آید.


5
 
 رفتی از برابر نگاهم،
 ای درخت شعله ها و باز
 چشم دارمت
  کز کنار و گوشه ای، شبی زبانه آوری

•    معنی تحت اللفظی:
•    از جلوی چشمم، ای درخت شعله ها، رفتی و در انتظار آنم که شبی از کنار وگوشه ای زبانه برکشی.

•    مرزبندی عمیق میان اشعار عاشقانه شعرای توده و شعرای طبقاتی اجتماعی ارتجاعی، اکنون بهتر از هر جا اثبات می شود:
•    خواننده و شنونده شعر هنوز محتوای اروتیکی بند های پیشین این شعر را جمع و جور نکرده که با کله به عرصه جامعه انداخته می شود:
•    معشوق نازمند در طرفة العینی به درخت شعله ور استحاله می یابد و از جلوی دیدگانش رخت برمی بندد و در امید بازگشتش چشم به راهش می گذارد.

•    با چنین اشعار عاشقانه ای چگونه می توان بساط لایک و لاس و لیس و عیش و نوش مهیا کرد؟

6
بی تو، می کشد زمانه ام
  می شود که با من، ای امید تهمتن
 همدلی کنی، هجوم بر زمانه آوری؟

•    معنی تحت اللفظی:
•    زمانه در غیاب تو، مرا نابود می سازد.
•    ای امید تهمتن، می شود با من به وحدت رأی و نظر برسی و بر زمانه حمله آوری؟


•    این بند پایانی این شعر است که در عین حال حلقه طنابی بر گردن عیاشی است که در این شعر ساز و برگ لایک و لاس و لیس و عیش و عشرت و نوش را انتظار کشیده است.

•    در این بند واپسین شعر، مخاطب شاعر معرفی می شود:
•    امید تهمتن و یا رستم مخاطب شاعر بوده است.

•    این هنوز تمامی محتوای این بیت شعر نیست. 

7
بی تو، می کشد زمانه ام
  می شود که با من، ای امید تهمتن
 همدلی کنی، هجوم بر زمانه آوری؟

•    تهمتن و یا رستم دستان در شعر سیاوش سمبل توده مولد و زحمتکش است.
•    این حقیقت امر در شعر غول آسای سیاوش تحت عنوان «مهره سرخ» تئوریزه و استه تیزه می شود:
•    رستم با گذار جامعه بشری از فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی  ما قبل سرمایه داری به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری از جامه اسطوره ای ـ افسانه ای تجرید خارج می شود و در هیئت غول عظیمی به نام پرولتاریا در رأس توده های مولد و زحمتکش، تجسم می یابد.
•    تجسم یعنی برون آئی روح انتزاعی و جسمیت و یا مادیت یابی آن.

•    اکنون این سؤال مطرح است که امید تهمتن چیست و یا کیست؟ 

8
بی تو، می کشد زمانه ام
  می شود که با من، ای امید تهمتن
 همدلی کنی، هجوم بر زمانه آوری؟

•    در این بند شعر، دیالک تیک وحدت نظر ـ وحدت عمل به شکل دیالک تیک همدلی و هجوم بسط و تعمیم می یابد.
•    همان هجومی که عنوان همین شعر بوده است و ما دنبال دلیل بر انتخاب این عنوان بوده ایم.
•    سیاوش پیش شرط هجوم بر زمانه را، پیش شرط حمله بر سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم را در وحدت نظر می داند.
•    نکته مارکسیستی ـ لنینیستی ژرف بی چون و چرائی که حزب توده هنوز در نیافته است.
•    بدون وحدت نظر، وحدت عمل محال است.
•    به قول آموزگار اکتبر، بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی محال است.
•    با هارت و پورت نمی توان توده را بسیج و رهبری کرد.
پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر