۱۳۹۳ آذر ۱۴, جمعه

سیری در جهان بینی مولوی (30)


جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی
(604 ـ 672)
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
ترلان
تحلیلی از شین میم شین

مولانا می فرماید:
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»

یعنی عاشقِ حقیقی به تجسمِ عشق (معشوق) دل نبسته
 و فقط به او خوش نیست
 بلکه برای او این خودِ نفسِ عشق است که
گوهری است بی همتا.

و از اینجا ست که کسانی که عاشقِ معشوق می شوند و نه عاشقِ عشق،
دیری نمی پاید که از عشقِ خود فارغ می شوند.
 زیرا صورت یا ظاهرِ معشوق دیر یا زود تغییر خواهد کرد.


با زخمه (ای)  چو آتش می زد ترانه (ای)  خوش
مست و خراب و دلکش از باده مغانه

در پرده عراقی می زد به نام ساقی
مقصود، باده بودش ساقی بُدَش بهانه
علی منهاج

·        در این مطلب، برداشت اهل تصوف و طریقت و عرفان از مفهوم «عشق» مطرح می گردد.
·        ما برای تأمل بر روی آن، نخست آن را تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:

1
مولانا می فرماید:
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد 
در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»

·        معنی تحت اللفظی:
·        عاشق هر حرفی که به معشوق می زند و هر کاری که با معشوق می کند، در ظاهر، برای معشوق است، ولی در حقیقت برای عشق است.
·        معشوق بهانه عاشق است و عشق مقصود عاشق.

2
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد 
در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»

·        مولانا در این حکم خویش، همزمان چندین دیالک تیک مهم را به اشکال مختلف بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله تخریب می کند.
·        کسب و کار اهل عرفان هم تخریب دیالک تیک عینی است.
·        به همین دلیل عرفان فرمی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) است:

3
·        اولین و مهم ترین دیالک تیک، دیالک تیک وسیله و فونکسیون است که به شکل دیالک تیک عشق و وصل بسط و تعمیم می یابد:
·        عاشق از نردبام عشق بالا می رود تا به وصل معشوق نایل آید.
·        عشق در واقع فونکسیون نردبام را دارد.
·        عشق وسیله ای برای انجام فونکسیونی است.
·        به همان سان که چرخ خیاطی وسیله ای برای دوخت و دوز است، عشق هم پل پیوند میان عاشق و معشوق است.
·        فرق هم نمی کند که معشوق چیزی مادی و یا روحی و یا خیالی باشد.

3
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد 
در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»

·        مولانا دیالک تیک وسیله و فونکسیون (دیالک تیک عشق و وصل) را تخریب می کند.
·        بسان قلدر خردستیزی، فاتحه ای بلند بر فونکسیون (وصل) می خواند.
·        آنگاه وسیله را به درجه بتی پرستیدنی ارتقا می دهد.
·        بدین طریق، عشق سلب فونکسیونالیته شده، تقدیس می شود.
·        این بدان می ماند که کسی چرخ خیاطی را از کارگاه خیاطی بردارد و در تاقچه ای قرار دهد و بسان بتی بپرستد.

4
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»

·        عوامفریبی اهل عرفان و ضمنا روحانیت شیعه وقتی آشکار می گردد که متوجه شویم که حضرات فقط در حرف و ادعا پرستنده عشق انتزاعی اند و نه در عمل.
·        چون معشوق وجود عینی ـ واقعی دارد و عاشق با او در راز و نیاز و رفع وارضای نیاز است.
·        این بدان می ماند که کسی شیره جسم و جان چرخ خیاطی را در دوخت و دوز بمکد و بعد ادعا کند که دوخت و دوز بهانه است و مقصود خود چرخ خیاطی است.

·        می توان از شیاد پرسید که اگر چنین است، چرا چرخ خیاطی را به حال خود نمی گذاری؟

·        اگر معشوق نر و یا زن بهانه است و مقصود، عشق انتزاعی است، پس دلیل راز و نیاز کمرشکن با معشوق و ارضای نیازهای چه بسا غریزی و بهیمی با استفاده از معشوق برای چیست؟

5

·        این جور جاها ست که سعدی با فراستی خارق العاده از خودخواهی و عوامفریبی اهل تصوف و طریقت و عرفان پرده برمی دارد:  

گفت:
«آن گلیم خویش بدر می برد ز موج
و این سعی می کند که بگیرد غریق را.»

·        معنی تحت اللفظی:
·        صوفی به فکر منافع شخصی خویش است.
·        عالم اما به فکر جامعه و همنوع است.

·        صوفی فردگرا ست.
·        عالم اما جامعه گرا ست.

·        صوفی خادم منافع خصوصی حقیر خویش است.
·        عالم اما خادم خجسته خلق است.

6
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد 
در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»

·        سؤال دیگر این است که اگر معشوق بهانه است و ارزش فی نفسه ندارد و فقط عشق انتزاعی مهم است، پس چرا به جای معشوق، درختی، دیواری و یا تخته سنگی بهانه قرار داده نمی شود.
·        چرا شمس تبریز و نه ارک تبریز؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر