۱۳۹۲ دی ۱۶, دوشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (92)


فصل پنجم
 ایدئالیسم
پروفسور دکتر اندراس گدو
برگردان شین میم شین

بخش سوم
تاریخ پیدایش فلسفه حیات و پوزیتیویسم:
خردستیزی

قسمت هفتم
ترانسندنتالیسم امریکائی
امرسون


12
 رالف وادو امرسون (1803 ـ 1882)
فیلسوف، نویسنده و سردمدار ترانسندنتالیسم در نئو انگلند

·        امرسون می نویسد:
·        «بیکن، اسپینوزا، هیوم، شلینگ، کانت و امثالهم که تبیین گران  فلسفه روح اند، مترجمان ناشی و دست و پا چلفت چیزهائی بوده اند که در ذهن شما وجود دارند و احتمالا شما راجع به این چیزها نظرات و نام های خاص خود را دارید.
·        در این جور موارد در هر صورت، (وقتی که شما به ذهنیات خود رجوع کنید. الف. گ.) در خواهید یافت که درک  آنها چندان دشوار نیست، بلکه اینها همان چیزهای ساده، طبیعی و عادی اند که نویسنده بازسازی نموده است.»
·        (امرسون، «مقالات»، ص 156، 1911)
 
13
 الکسیس توکه ویل (1805 ـ 1859)
روزنامه نگار، مورخ، سیاستمدار فرانسوی
مؤسس علوم اجتماعی قیاسی
آثار:
دموکراسی در امریکا (1835)
رژیم دیم و انقلاب (1856)
ذلت فقر (راجع به پاوپریسم) (2007)

·        این نظریه امرسون حاکی از داشتن تمایل به نظرات نهادین قرون وسطی نبوده است.
·        این نظریه با مطالبات دموکراسی بورژوائی امریکا در آن زمان انطباق داشته است.
·        آنجا که بنا بر اظهارات توکه ویل، فلسفه از مقام نازلتری و مذهب از مقام بمراتب بالاتری (البته با تفاوت هائی نسبت به کشورهای اروپائی) برخوردار بوده است.
·        (توکه ویل، «دموکراسی امریکا»، جلد 3، ص 5، 1868)
    
14
·        بر خلاف نظر ده وی که فلسفه امرسون را فلسفه دموکراسی بطور کلی می دانست، درک امرسون از برابری ارواح ساده نه تنها بر ضد نقطه نظرات مخالفین دموکراسی بورژوائی و طرفداران حفظ بردگی سیاه پوستان بوده، بلکه علاوه بر آن، حاوی انتقاداتی چشمگیر از دموکراسی نیز بوده است.

15
·        «جامعه بشری هرگز پیشرفت نمی کند، بلکه دستخوش تحولات مداوم بوده است.
·        جامعه بشری بربرانه است.
·        متمدن است.
·        مسیحی شده است.
·        ثروتمند است.
·        علمی است.
·        این تحولات اما به معنی بهتر گشتن جامعه بشری نبوده اند.»
·        (امرسون، «مقالات»، ص 45، 1911)  
  
16
·        این شک و تردید در امکان پیشرفت اجتماعی، ضمن تحقیر علم و تعقل (راسیونالیته) نظرات کنسرواتیسم (محافظه کاری) بوده اند و مانده اند.    

17

·        نظر انگلس در اواسط سال های 80 در رابطه با ترانسندنتالیسم نبوده، ولی بر زمینه و تضادهای تشکیل و تأثیر آن مربوط می شود:
·        «امریکائی ها اگرچه نهادهای قرون وسطائی اروپا را تقبل نکرده اند، ولی انبوهی از سنن قرون وسطائی، مذهب، حقوق عمومی فئودالی انگلیس، خرافات، اسپیریتیسم (روحگرائی) و خلاصه هر زباله و یاوه که ضرر و زیانی به کسب و کار نداشته، تقبل کرده اند که اکنون برای عوامفریبی و تحمیق توده بدردشان می خورد.»
·        (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 36، ص 579)  

18
·        «فلسفه امرسون ایدئالیسم احساسی ـ اخلاقی بوده است، ایدئالیسم شناخت، احساس مستقل نبوده است که بر زبان ها ست.
·        فلسفه امرسون جهان مادی را، شناخت بی اهمیت آن را، امکانات بی اهمیت آن را به حال خود رها می کند و انگیزه های عمل، اسرار شخصیت و حقوق کاینات را تابع مشیت الهی می داند.
·        فلسفه امرسون از سرتاپا روحی است.»
·        (مجله امرسون، شماره 1، ص 164)

19
·        این ایدئالیسم احساسی ـ اخلاقی امرسون و یا پیپرلی فرم اسپیریتوئالیسم (روحگرائی) مطلق به خود می گیرد.
·        مشخصه این اسپیریتوئالیسم را دوپهلوئی مغشوش و بدوی سوبژکتیویسم رادیکال (افراطی) و قبول امور واقعی تشکیل می دهد.
  
20
·        «طبیعت عبارت از تجسم (جسمیت یابی)  اندیشه است که دوباره به اندیشه استحاله می یابد.
·        به همان سان که یخ به آب و بخار استحاله می یابد.
·        جهان، روح ته نشین شده و رسوب یافته است.»
·        (امرسون، «مقالات»، ص 252، 1911)
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر