۱۳۹۲ دی ۲۳, دوشنبه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (16)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین
   
فصل ها فصل زمستان شد
صحنه گلگشت ها گم شد، نشستن در شبستان شد
در شبستان های خاموشی
می تراوید از گل اندیشه ها عطر فراموشی
ترس بود و بال های مرگ
کس نمی جنبید، چون بر شاخه، برگ از برگ
سنگر آزادگان خاموش
خیمه گاه دشمنان پر جوش
مرزهای ملک
همچو سر حدات دامنگستر اندیشه بی سامان
برج های شهر
همچو باروهای دل، بشکسته و ویران
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو

·        زمستان فرا رسید.
·        فصل گشت و گذار در گلستان ها سپری شد و مردم به نشستن در شبستان ها روی آوردند.
·        از گل اندیشه ها عطر فراموشی می تراوید.
·        عفریت ترس و وحشت بر فضای کشور بال گسترده بود.
·        کسی از جای خود نمی جنبید، بسان برگ که در شاخه از جا نمی جنبد.
·        سنگر آزاده ها خاموش بود و خیمه گاه دشمنان پر جوش.
·        مرزهای کشور ـ بسان سرحدات اندیشه ـ بی سامان شده بود.
·        برج های کشور ـ بسا ن باروهای دل ـ تخریب شده بود و دشمنان از سرحد و بارو گذشته بودند.

·        در این بند شعر، تشریح استه تیکی ـ رئالیستی جو حاکم پس از پیروزی کودتای امپریالیستی ادامه می یابد.

1
فصل ها فصل زمستان شد.

·        سیاوش با بهره گیری از مفهوم «زمستان» با تیری واحد، چندین نشان می زند:

الف
·        اولا بسان اخوان ثالث از سختی مشقت بار زیست پرده بر می دارد:
·        از سرما، یحبندان، لغزندگی راه ها، خطر زمین خوردن و زخم برداشتن، سیطره فراگیر ظلمت و غیاب آفتاب.
·        از «ناجوانمردانه سرد بودن هوا»، به قول اخوان ثالث.

ب
·        ثانیا از سردی روابط میان انسانی در نتیجه سلطه استبداد و سرکوب و خفقان و آزار و کشتار پرده برمی دارد.

ت
·        ثالثا بطرزی مسکوت، دیالک تیک حیات و ممات را به شکل دیالک تیک بهار و زمستان بسط و تعمیم می دهد و روند سیطره مرگ در طبیعت را بطرزی استه تیکی ـ سمبلیکی سوسیالیزه می کند.

2
صحنه گلگشت ها گم شد، نشستن در شبستان شد.
در شبستان های خاموشی

·        سیاوش اینجا نیز از محو ایام گشت و گذار و ترانه و شادی و غلبه سرما و یخبندان و عزلت و خاموشی پرده برمی دارد.
·        از «بی پاسخ ماندن سلام» به قول اخوان ثالث.

3
می تراوید از گل اندیشه ها عطر فراموشی

·        این تشبیه سیاوش خیلی بکر و بدیع و زیبا ست:
·        اندیشه به گل تشبیه می شود، گلی که عطر فراموشی از آن در فضا پخش می شود.

·        اما منظور سیاوش از مفهوم «فراموشی» چیست؟
·        چه چیزی بوسیله چه کسانی و به چه دلایلی فراموش می شود؟ 

4
ترس بود و بال های مرگ
کس نمی جنبید، چون بر شاخه، برگ از برگ

·        در این بند شعر از وحشت حاکم بر جامعه پرده برداشته می شود، از وحشتی مرگبار.
·        وحشتی که جامعه را فلج کرده است.
·        درست به همان سان که سرمای شدید زمستان برگ درختان را خشک و یخزده می کند و از کرد و کار عادی و روزمره بازمی دارد.

·        تشبیه انسان مولد به برگ از سوی سیاوش نیز بسیار زیبا و ستایش انگیز است.
·        برگ گاز کربنیک هوا را و اشعه ماورای بنفش آفتاب را جذب می کند و در اختیار ارگانیسم درخت قرار می دهد تا با استفاده از آب و املاح توسعه کمی و کیفی بیابد.
·        رابطه برگ با درخت در این بند شعر سیاوش به رابطه انسان مولد و جامعه تشبیه می شود:
·        توسعه جامعه هم نتیجه کرد و کار بی امان و عرقریز توده های مولد و زحمتکش یدی و فکری است.
·        ثروت انباشته گشته در جامعه و جهان ـ اگر ثروت های طبیعی را مورد صرفنظر قرار دهیم ـ چیزی جز انباشت ثمره کار زحمتکشان یدی و فکری نیست.

5
سنگر آزادگان خاموش
خیمه گاه دشمنان پر جوش

·        فرمولبندی این بیت شعر خیلی اندیشیده و سنجیده و دقت مند صورت گرفته است:
·        سیاوش دیالک تیک انقلاب و ارتجاع را به شکل دیالک تیک آزادگان و دشمنان بسط و تعمیم می دهد و بدین طریق و ترفند به جانبداری از انقلاب و آزادی خواهان می پردازد.
·        به چرخش قلمی، امپریالیسم و دربار (طبقه حاکمه فئودالی ـ بورژوائی) به مثابه دشمنان تصور و تصویر می شوند که بر جبهه آزادی (دوستان و همرزمان شاعر) غالب آمده اند.
·        سیاوش ضمنا دیالک تیک دوست و دشمن را به شکل دیالک تیک سنگر آزادگان و خیمه گاه دشمنان بسط و تعمیم می دهد، سنگری که خاموش گشته و درست به دلیل خاموشی آن، خیمه گاه دشمنان پرجوش گشته است.   
·        خاموشی سنگر آزادگان در عین حال به معنی شکست قطعی جبهه انقلاب و آزادی است و درست به همین دلیل است که خیمه گاه دربار و امپریالیسم پر جوش گشته است:
·        سیاوش احتمالا با مفهوم «پر جوش گشتن خیمه گاه دشمنان» از ورود سرمایه داران جهانی به کشور و عقد قراردادهای متنوع  اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و غیره پرده برمی دارد.

6
مرزهای ملک
همچو سر حدات دامنگستر اندیشه بی سامان

·        این بیت شعر، تأییدی بر حدس ما ست:
·        در و دروازه کشور به روی چپاولگران بین المللی چارطاق باز شده است:
·        بچاپ بچاپ بی حد و مرز، بی بگیر و ببند!

·        جالب اما در عین حال مقایسه مرزهای ملک با مرزهای اندیشه است:
·        دیالک تیک مادی و فکری در این بیت شعر، به شکل دیالک تیک مرزهای ملک و سرحدات فکر بسط و تعمیم می یابد و از بی سامانی حاکم در هر دو قطب این دیالک تیک پرده برداشته می شود.
·        این بدان معنی است که دو قطب دیالک تیکی مادی و روحی (فکری، معنوی، ایدئولوژیکی) دست در دست با هم می روند و همدیگر را مشروط می سازند.
  
7
برج های شهر
همچو باروهای دل، بشکسته و ویران
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو

·        دراین بند شعر، اندیشه یاد شده، از صراحت سوزانی گذرانده می شود.
·        برج های محافظت و حراست از کشور در هم شکسته اند و همراه با آن، باروهای دل تخریب گشته اند.
·        نتیجه این تخریب مادی و فکری و روحی عبور دشمنان از سرحد و از بارو ست.
·        این تصور و تصویر سیاوش فوق العاده منطقی، تجربی و زیبا ست.
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر