۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه

سیری در جهان بینی بهمن محصص (6)


سرچشمه:
صفحه قیسبوک بهمن محصص

تصویر اول این اثر، تصویر دختری است خوک واره

·        اکنون این سؤال مطرح می شود که چرا طبقه حاکمه آدمیت زدائی بشریت را به هدف الاهداف خود مبدل کرده است؟

1
·        برای پاسخ به این پرسش باید با کشف بسیار مهم مارکس موسوم به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» آشنا شد.
·        تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» همزمان بر دو دیالک تیک بنیادی مبتنی است:  

الف
·        دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی

ب
·        دیالک تیک زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) و روبنای ایدئولوژیکی  
  
2
·        نیروهای مولده عبارتند از سیستم تأثیر متقابل میان عناصر شیئی ـ مادی و عناصر انسانی ـ سوبژکتیف.

·        نیروهای مولده شامل عناصر زیرین می شوند :

الف
·        انسان هائی که بطور باواسطه و یا بیواسطه در روند کار شرکت می ورزند.

ب
·        مدیریت تولید.
ت
·        علم.

پ
·        وسایل تولید.
ث
·        تکنولوژی.
ج
·        سازمان تولید.

3
·        مناسبات تولیدی عبارت است از سیستمی از مناسبات اجتماعی که انسان ها ـ بطور عینی (اوبژکتیف) ـ در روند تولید برقرار می سازند. 

·        مناسبات تولیدی شامل عوامل زیرین می شود:

الف
·        روابط انسان ها در روند تولید و قبل از همه، مناسبات مالکیت.

ب
·        مناسبات مبادله ی کردوکارها.

ت
·        همکاری.
پ
·        تقسیم کار.
 ث
·        جایگاه گروه های اجتماعی و طبقات مختلف در تولید و روابط میان آنها.

ج
·        مناسبات توزیع کالاها.

4
·        مناسبات مالکیت در تمامی مناسبات تولیدی نقش تعیین کننده و اصلی را به عهده دارد.

الف
·        مناسبات مالکیت نشان می دهد که وسایل تولید از آن کیست.

ب
·        مناسبات مالکیت نحوه و نوع وحدت مولدین با وسایل تولید را، یعنی نوع مناسبات تولیدی را تعیین می کنند.

ت
·        مناسبات مالکیت مسلط، تعیین کننده خصلت کلی فرماسیون اجتماعی مربوطه است.

پ
·        هر تغییر بنیادی در مناسبات اجتماعی مستلزم تغییر بنیادی در مناسبات مالکیت بر وسایل تولید است.

ث
·        مناسبات تولیدی ـ بمثابه مناسبات بنیادی هر جامعه ـ همزمان فرم حرکت اجتماعی نیروهای مولده را تشکیل می دهد و در جامعه طبقاتی خصلت طبقاتی دارد.

·        میان مناسبات تولیدی و نیروهای مولده رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا برقرار است.
·        به عبارت دیگر، دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا ست.
·        دیالک تیک فرم و محتوا به خطه ماتریالیسم دیالک تیکی تعلق دارد و دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده به خطه ماتریالیسم تاریخی.
·        یعنی اولی عامتر و فراگیرتر و کلی تر از دومی است.

·        منظور از بسط و تعمیم، یعنی گذار از عام (کل هستی) به خاص (جامعه) است. 

ج
·        مناسبات تولیدی مناسبات اوبژکتیف (عینی) و مادی اند.
·        اوبژکتیف یعنی مستقل از انسان ها و اراده و میل و هوس آنها بودن.
·        مادی یعنی وجود واقعی ـ عینی داشتن.
·        مادی ضد دیالک تیکی فکری است.
·        مادی قلمداد کردن مناسبات تولیدی را ما مدیون لنین هستیم.
·        مناسبات تولیدی علیرغم اینکه به دیده نمی گذرد، وجود عینی ـ واقعی دارد. 

5
·        فرم اجتماعی و تاریخی ـ مشخص مناسبات تولیدی بسته به سطح توسعه نیروهای مولده تعیین می شود.

6
·        مناسبات تولیدی نیز ـ بنوبه خود ـ بر نیروهای مولده تأثیر پیش برنده و یا بازدارنده اعمال می کند.

·        اینجا هم سخن از تأثیر فرم بر محتوا ست، اگرچه نقش تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا، از آن محتوا ست، ولی فرم هرگز هیچ واره و هیچ کاره نیست.

·        نقش تعیین کننده در دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده از آن نیروهای مولده است.
·        این اما بدان معنی نیست که مناسبات تولیدی ـ بمثابه فرم ـ در نیروهای مولده ـ بمثابه محتوا ـ متقابلا تأثیر نگذارد.
·        در هیچ دیالک تیکی، قطب منفعل و هیچکاره و بی بو و خاصیت وجود ندارد.

7
·        جامعه در هر مرحله توسعه خویش از مجموعه ای از مناسبات اجتماعی میان انسان ها تشکیل می یابد.

·        مناسبات اجتماعی را می توان بدو دسته تقسیم بندی کرد:

الف
·        مناسبات اجتماعی مادی.

ب
·        مناسبات اجتماعی ایدئولوژیکی.

8
·        مناسبات اجتماعی مادی پایه، اساس و زیربنای واقعی هر جامعه ای را تشکیل می دهند.

 9
·        مناسبات اجتماعی ایدئولوژیکی روبنای جامعه را تشکیل می دهند که بر زیربنای مربوطه استوار می شود.

10
·        زیربنای هر جامعه از ساختار اقتصادی، مجموعه مناسبات اقتصادی مادی، سیستم مناسبات تولیدی  و طبقاتی مربوطه آن جامعه تشکیل می یابد و با سطح معینی از توسعه نیروهای مولده مادی انطباق دارد.

11
·        روبنا عبارت است از سیستم نظرات سیاسی، قضائی، اخلاقی، جهان بینانه منطبق با این زیربنا و نهادهای سیاسی، قضائی و غیره (دولت، احزاب سیاسی، سازمان های اجتماعی، تأسیسات فرهنگی، آموزشی ـ پرورشی و غیره) منطبق با این زیربنا.

12
·        درهر فرماسیون اجتماعی، زیربنای موجود روبنای منطبق با خود را بوجود می آورد که بنوبه خود بر زیربنا تأثیر متقابل اعمال می کند. 

·        نباید فراموش کرد که هم زیربنا و هم روبنا در کردوکار عملی انسان ها تشکیل می یابند.
·        درکردوکار عملی انسان ها روابط میان زیربنا و روبنا تحقق می یابند. 

·        چون هر سیستم مناسبات تولیدی مادی انسان ها در عین حال حاکی از عضویت اجتماعی انسان ها در طبقات اجتماعی آشتی پذیر و یا آشتی ناپذیر است.
·        این روابط طبقاتی در روبنای ایدئولوژیکی جامعه و در نهادهای اجتماعی بازتاب می یابند و در آنجا بصورت چالش و جدال ایدئولوژی های مختلف و بصورت رو در روئی و یا همکاری نهادهای سیاسی و غیره گوناگون مؤثر واقع می شوند.

13
·        انقلاب اجتماعی وقتی رخ می دهد که تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی تشدید شود.
·        یعنی محتوا (نیروهای مولده) چندان رشد کند که در فرم و قالب (مناسبات تولیدی) نگنجد و آن را از درون منفجر سازد.
·        به عبارت دیگر، کفه ترازو به نفع نیروهای مولده (محتوا) سنگینی کند.  

14
·        طبقه حاکمه مجبور به توسعه و تکامل بخشیدن به عناصر متشکله نیروهای مولده (مدیریت تولید، علم، وسایل تولید، تکنولوژی و سازمان تولید) است تا بتواند ادامه حیات دهد.
·        تنها عنصری از نیروهای مولده که باقی می ماند، انسان هائی اند که بطور باواسطه و یا بیواسطه در روند کار شرکت می ورزند و بدون عمل آگاهانه و انقلابی آنها انقلاب اجتماعی محال است.

·        طبقه حاکمه همین عنصر نیروهای مولده را یعنی بشریت مولد را تک بعدی می سازد و عملا آدمیت زدائی می کند و با همین تیر واحد دو نشان استراتژیکی می زند:

 الف
·        هم تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی را تعدیل می کند.
·        یعنی کفه ترازو را با تخریب بشریت همتراز می سازد و از تشدید تضاد عینی حتی المقدور جلوگیری می کند.  
ب
·        و هم روندهای اجتماعی و انقلابی را سوبژکت زدائی می کند.
·        یعنی با تخریب بشریت عامل انسانی رهایش اجتماعی را از کار می اندازد.

14
·        حالا بهتر می توان دریافت که چرا تخریب بشریت، تمدن ستیزی، خردستیزی، فرهنگ ستیزی و آدمیت زدائی آدم ها به استراتژی فراگیر طبقه حاکمه بدل شده است.

·        این کرد و کار طبقه حاکمه اما از سوی دیگر حاکی از وقوف دقیق آن به آموزه های اساسی مارکس و انگلس و لنین است.

·        می توان به جرئت گفت که «نازک اندیشان» طبقه حاکمه بمراتب بهتر از اندیشمندان طبقه کارگر به دانش مارکسیستی ـ لنینیستی تسلط دارند و از آن بر ضد پیشرفت و رهایش اجتماعی بشریت استفاده مخرب و منفی درخور می کنند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر