۱۳۹۲ دی ۲۶, پنجشنبه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (17)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین
    
هیچ سینه کینه ای در بر نمی اندوخت
هیچ دل مهری نمی ورزید

هیچکس دستی به سوی کس نمی آورد
هیچ کس در روی دیگر کس نمی خندید

باغ های آرزو، بی برگ
آسمان اشک ها، پر بار
گرمرو آزادگان دربند
روسپی نامردمان در کار

·        سیاوش در این بند شعر، نتیجه بی سامانی سرحدات کشور و سرحدات اندیشه را و رخنه بی ممانعت دشمن از هر سو به جامعه و شعور اجتماعی را تشریح می کند:

1
هیچ سینه کینه ای در بر نمی اندوخت
هیچ دل مهری نمی ورزید

·        وضع روحی و روانی مردم اکنون از این قرار است:
·        سینه ناتوان از اندوختن کینه است و دل ناتوان از ورزیدن مهر.

·        منظور سیاوش از این بیت چیست؟

2
·        آنچه در این بیت عیان است، این حقیقت امر است که سیاوش دیالک تیک حیاتی ـ اساسی جذب و دفع را به شکل دیالک تیک عشق و نفرت و یا مهر و کین بسط و تعمیم می دهد و آن را برای بیان اندیشه ای به خدمت می گیرد:
·        قبل از سیاوش همین اندیشه و همین دیالک تیک را ژان لافیت در اثر آنتی فاشیستی معروف خود تحت عنوان «آنان که زنده اند!» به خدمت گرفته بود.
·        نفرت، کینه، دشمنی و آشتی ناپذیری در رابطه با دشمنان داخلی و خارجی توده های مولد و زحمتکش و مهر و محبت و عشق نسبت به خلق:
·        دیالک تیک جذب و دفع که بدون آن حیات بشری امکان ناپذیر است.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که نقش تعیین کننده در این دیالک تیک حیاتی ـ اساسی از آن کدام قطب است؟

3
·        تردید نمی توان داشت که نقش تعیین کننده از آن جذب است.
·        چون اول باید ارگانیسم چیزی را از آن خود کند تا بعد از بهره برگیری از آن، مازاد مضر و زاید را دفع کند.
·        همین تعیین کنندگی در فرم های مختلف بسط و تعمیم آن نیز اعتبار خود را حفظ می کند:
·        در دیالک تیک عشق و نفرت نیز نقش تعیین کننده از آن عشق است:
·        عاشقترین افراد به خلق، آشتی ناپذیر ترین، رزمنده ترین و پیگیرترین آنها هستند.

·        بنا بر این می توان حکم زیر از ژان لافیت را مورد تردید قرار داد:
·        «کینه همانقدر مقدس است که عشق.»
  
·        صمد بهرنگی و شرکاء همین حکم ژان لافیت را در حرف تکرار می کنند و در عمل وارونه می سازند:
·        نتیجه این می شود که کینه مقدس تر از عشق است.
·        و چون به سبب فقر فلسفه و محدودیت طبقاتی دید، قادر به تعریف و تعیین عشق و کین نیستند، هم عشق و هم کین انتزاعی می ماند.
·        پیرو صمد بهرنگی و چریکیسم فردی مکانیکی و ماشین واره می گردد:
·        هپیلی هپو به تمام معنی!

4
·        در دیالک تیک عشق و نفرت، نقش تعیین کننده از آن عشق است.
·        درست به همان دلیل که در دیالک تیک جذب و دفع، نقش تعیین کننده از آن جذب است:
·        به قول حریفی، به هنگام رویاروئی اجتناب ناپذیر باید بدان آن اندیشید که چگونه می توان بر حریف چیره شد و ضمنا از ریختن خون او پرهیز کرد.  
·        عشق مقدس تر از نفرت است، مهر تعیین کننده تر از کین است.  
·         در قاموس سیاوش نیز قضیه از همین قرار است:

عزيزا، نه من مرد رزم آورم
يكي شاعر دوستي پرورم

·        سیاوش می داند که ایندو قطب دیالک تیکی همدیگر را مشروط می سازند.
·        یکی بدون دیگری معنی ندارد.
·        نمی توان در آن واحد مهر خلق در دل داشت و خواهان رهائی توده های مولد و زحمتکش از قید و بند مادی و معنوی بود و نسبت به دشمنان خلق کینه در سینه نیاندوخت.

5
هیچ سینه کینه ای در بر نمی اندوخت
هیچ دل مهری نمی ورزید.

·        روانشناسی شکست اما از این قرار است:
·        فقط برج و باروی دژهای اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی توده تخریب و تسخیر نشده، بلکه علاوه بر آن و به دلیل آن، دژهای پسیکولوژیکی ـ ایدئولوژیکی توده های مولد و زحمتکش تخریب و تسخیر شده اند.
·        نتیجتا نه سینه توده دیگر قادر به اندوختن کینه است و نه دل آن قادر به ورزیدن مهر.
·        این شاید به معنی بی تفاوتی، خنثی وارگی، سقوط به درجه جمادات و آدمیت زدائی آدم ها باشد.
·        به قول کارگری، به معنی «استحاله آدمی به مدفوع بی بو و بی خاصیت!» باشد.
·        شرایط پس از پیروزی کودتا از این قرار بوده است.  

6
هیچکس دستی به سوی کس نمی آورد
هیچ کس در روی دیگر کس نمی خندید.

·        قحط مهر در این بیت بطور مشخص تشریح می شود:
·        روابط میان انسانی از هم گسیخته اند و اعتماد به همنوع محو گشته است.
·        هر کس در دید دیگری می تواند دشمنی باشد، حتی اگر دیروز دوست بوده باشد:
·        بنی بشر در لحظات بحران روحی، روانی و ایدئولوژیکی می تواند خرید و فروش شود و جبهه عوض کند.
·        اخوان و محمد زهری نیز همین روانشناسی را تصویر کرده اند.
·        همین بی اعتمادی به یکدیگر را.
·        همین تخریب روابط دوستی را.

7
باغ های آرزو، بی برگ

·        باغ های آرزو، آرمان و ایدئال برگ درختان خود را از دست داده اند و درخت بدون برگ به جانور و انسانی فاقد دماغ و دهن شباهت دارد که قادر به تنفس نیست.
·        یعنی بیشتر مرده است تا زنده.

8
آسمان اشک ها، پر بار

·        گسیختن روابط میان انسانی نتیجه اش تنهائی، بی کسی، بی پناهی و فشار روحی و روانی است و راه تخلیه روان از فشار، می تواند گریه باشد:
·        آسمان آبی چشم ها ابری است.

9
 گرمرو آزادگان دربند
روسپی نامردمان در کار

·        سیاوش در این بیت شعر، از وارونگی جامعه پرده برمی دارد:
·        آزادگان گرمرو در زندان بسر می برند و خودفروشان نامردمی زمام امور را بدست دارند.

·        اما منظور از مفهوم «گرمرو» چیست؟

·        کسی که روی گرم دارد و از سر و صورتش عاطفه و احساس و  عشق می بارد؟
·        و یا کسی که رهروی گرم و پیگیر است، وفادار قاطع به امر رهایش خلق است؟

·        در هر صورت، سخن سیاوش از جامعه ای وارونه است:
·        جامعه ای که در آن انسان های شریف در بند و زندان اند و جماعت لات و لومپن بر سر کارند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر