سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
(1345)
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
(1345)
·
از مرز کهنگی می گذری
·
هشدار،
·
که قرن تازه ای
·
به زیر پایت کشیده می شود
·
دگرگونی
·
با کوره گداخته اش درغلیان
·
ـ شکافته لب و دهانگشوده
ـ
·
چشم بر تو دارد
·
خانه ذهن را
·
از قالب ها بپرداز
·
و شکلگرفته ها را
·
فرو ریز
·
تا سبکبارتر بگذری
·
یکسر تمام شب را
·
جار می زنند
·
که آفتاب برآمد
·
و آنگاه
·
خورشیدی را که با گل پخته
·
ساخته اند
·
و بر بام مغرب آویخته اند
·
می نمایانند
·
تا نمازگزاران مهر
·
قبله روشنی را فراموش کنند
·
کاکل خورشیدشان به چنگ آر
·
و به یک سیلی
·
لعاب از رخساره اش بریز
·
چه، ما به کهکشان می رویم
·
که مادر خورشیدها ست
·
و فرزند آرزو
· همواره از انسان
بلند قامت تر است
·
·
بیا که با ساده ترین توافق:
· «این، که سرد است و آتشی باید!»
·
«این، که شقایق کوهستان هامان را دوست داریم»،
·
«یا هر چه تو بگویی از این دست»،
· بیگانگی را باطل کنیم
·
و همراهی را
·
تا آخرین پله برآییم!
·
که در آن سوی مرز امروز
·
انسان بر آیندها
·
کودکی است نو تولد
·
که نخستین کلماتش
·
اولین سنگ های بنای جهانی است که
·
صد ساله فردا را بر دوش می کشد
·
تو بیا ای زمین بکر،
·
ای معصومیت، که آینه دار ستارگانی!
·
چه بسیار از ما
·
که ماهی بر کنار افتاده ای هستیم
·
ـ جستنی به امید رهایی
·
به خاک مان نشانده ـ
·
ای رهگذر،
·
به خشونت نوک پایی
·
دوباره
·
دریایی به ما بخش
·
لذت عبور از میان کوهه های موج
·
رقص گرداب ها
·
زمزمه هماهنگ تلاش در کرانه ها
·
خواب ما لبریز از دریا ست
·
گذرنده، خشونتی
!
·
در هیاهوها مگرد
·
ای مؤمن،
·
که معجزه ی پیامبر عصر ما
·
خاموشی است و کار
·
و من این رسول را
·
بیرون از دروازه ی تاریک قصه ها
·
دیده ام:
·
در غروبی که
·
برف از بام کاروانسرایی می روفت
·
هنگامی که
·
میکروسکوپی را به جستجویی میزان می کرد
·
و آخرین بار
·
در تصویر یک روزنامه
·
که با همراهان بسته ی دلخسته
·
به اسارت می رفت
·
نه صلای اذانی
·
و نه صلیب نشانه ای
·
آیه هاشان
·
تراش سنگ ها
·
خم آهنگ ها
·
و پیوند زمین و آسمان ها ست
·
به پیرامونت بنگر
·
آیا همسایه خاموشت را می شناسی؟
·
یا پیامبری کن، ای فشرده لب
·
یا به سخن، خدایی کن
·
و به شلاق و نوازشی توأم
·
در جلگه سرسبز ترانه ها
·
قومی دیگر بیافرین
·
که گردباد سهمگینی در افق
·
بال گرفته است
·
و این نه خواب است و نه رؤیا
·
که من
·
پیشروی هجوم بی آوازش را
·
ـ چون شعله ای نامرئی
·
در برگ کاغذ ـ
·
درتن زمانه می بینم.
·
که من
·
صدای فرو رفتن دندان موریانه ای اش را
·
در گوشت شعر و اندیشه
·
می شنوم
·
آری، می جوند و پیش می آیند
·
آسمان مان را
·
خون مان را
·
و جرئت مان را
·
و تنها
·
هراس بی هنگام چشم پرندگان
·
گواه من است
·
و شاید
·
فریاد کودکان در گهواره ها هم
·
از گزند این دندان ها ست
·
باورم دار، ای عاشق
·
و فاصله دو دیدار را کوتاه کن
·
کوتاهتر
·
تا زندگی سراسر
·
دیداری باشد و وعده گاهی واحد
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
با سپاس از مسعود
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
با سپاس از مسعود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر