• صنم و یا انسان بت واره، چنگ در خون عزیزان فرو می برد تا انگشت هایش را عنابی رنگ کند.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک عشاق و صنم بسط و تعمیم می دهد و از آن دیالک تیک مقتولین و قاتل سرهم بندی می کند.
• بدین طریق، خونریز خوبروئی ـ بطرزی سوبژکتیف و دلبخواهی ـ به مقام دوست و یا معشوق ارتقا می یابد و عاشقان کذائی تحت عنوان عزیزان صنم به قهقرای قربانیان داوطلب مرگ سقوط می کنند.
• در این بیت سعدی، از دوست کذائی تعریفی دقیق به عمل آورده می شود:
• صنم کذائی زیر قلم سعدی به شکل دیالک تیک خوبروئی و خونریزی بسط و تعمیم می یابد.
• اما این دیالک تیک بسط و تعمیم کدامین دیالک تیک دیرآشنا ست؟
• دیالک تیک خوبروئی و خونریزی بسط و تعمیم دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی است.
• صنم کذائی فرم نمودین زیبائی دارد، خوبرو و دلربا ست، ولی محتوای ماهوی هراس انگیزی دارد، بی رحم و خونریز و روان بیمار و قسی القلب است.
• چنین موجودی قاعدتا نباید معشوق و دوست و پرستیدنی تلقی شود.
• جلاد را باید به نام خواند.
• ولی چرا سعدی و حافظ و امثالهم به تحریف ماهیت جلاد مبادرت می ورزند و نام فریبائی بدان می نهند؟
1
• تهی کردن محتوای واقعی دیالک تیک عاشق و دوست از سوی سعدی و حافظ و پر کردن آن با ضد خود، همان طور که قبلا اشاره شده، انگیزه و آماج ایدئولوژیکی دارد.
• سعدی و حافظ ـ به مثابه ایدئولوگ های نظام بنده داری ـ فئودالی ـ دیالک تیک توده های مولد و زحمتکش ـ طبقات حاکمه را به شکل دیالک تیک عاشق و دوست بسط و تعمیم می دهند و برای عوامفریبی مورد تحریفش قرار می دهند.
• ترفند ایدئولوژیکی سعدی و حافظ ترفندی سنجیده، اندیشیده، کارآمد و مؤثر است.
• چرا و به چه دلیل؟
2
• آنها با تعریف وارونه از دوست، با صنم نامیدن جلاد خون آشام و بی رحم، از سوئی به خونریزی و قساوت طبقات حاکمه جامه طبیعی، مشروع و قانونمند می پوشانند تا توده های مولد و زحمتکش بپذیرند که دوست باید هم بی رحم و خودخواه و خونریز باشد.
3
• ایدئولوگ های طبقات حاکمه اما در عین حال موجودات وابسته اند و از طریق ایدئولوژی سازی امرار معاش می کنند.
• سعدی و حافظ حقوق بگیر دربارند.
• مخارج سفر و تحصیل سی ساله سعدی را دربار پرداخت می کند و پس از پایان تحصیل و سیر و سفر، کیسه های نقره از خوانین و سلاطین بزرگ و کوچک ارسال می گردد.
• از این رو ست که سعدی و حافظ و اصولا همه ایدئولوگ های طبقات حاکمه باید به تسکین وجدان طبقات حاکم و در رأس آنها هیئت حاکمه نیز بپردازند.
• آنها باید وجود نابرابری های طبقاتی را و ظلم وستم اقلیت ممتاز بر اکثریت مولد را بطور تئوریکی ـ تئولوژیکی توجیه کنند.
• وقتی حافظ از پادشاه شیراز با عناوین خسرو عادل وکریم و غیره سخن می گوید، با تیری واحد دو نشان می زند:
• هم توده های مولد و زحمتکش را تحمیق می کند و هم حقانیت ستمگر را تأیید.
4
• اما در دیالک تیک عشق سعدی و حافظ و مابقی هسته ای واقعی نیز وجود دارد:
• دیالک تیک عشق سعدی و حافظ ـ در تحلیل نهائی ـ انعکاس دیالک تیک زن و مرد در جامعه ایران است، اما با پیامدی مخرب:
• میان زن و مرد در جامعه ایران تضادی لاینحل، جنگی بی آتش بس، بی امان، بی وقفه و لاینقطع، جنگی آلوده به خدعه و نیرنگ، تئاتر و ترفند، چرک و خون، جنگی در لفافه عشق، عشقی با محتوای خنجر از پشت، عشقی تهی از عشق، عشقی سرشته به حسابگری های ساده و بغرنج، سطحی و ژرف، عشقی درخور جهنم جامعه طبقاتی، رنجاندن و حظ کردن، لذت بردن و راندن رواج جامعه گیر دارد.
• دیالک تیک زن و مرد در جامعه ایران، دیالک تیک ریاضت و لذت، دیالک تیک آزار و تسکین است.
5
• اما خود همین دیالک تیک زن و مرد، خود شمشیر دولبه است:
• اینکه آیا این رابطه واره جهنمی سنجیده و اندیشیده توسعه داده شده و یا نه، خود قابل بررسی است.
• ولی واقعیت در هر صورت حاکی از آن است که اولا در پرتو همین دیالک تیک زن و مرد، دیالک تیک توده های مولد و زحمتکش و طبقه حاکمه طبیعی جلوه داده می شود، مشروعیت کسب می کند و توجیه تئوریکی ـ امپیریکی (تجربی) می شود.
• یعنی توده های مولد و زحمتکش ـ چه زن و چه مرد ـ با تداعی دیالک تیک زن و مرد، به طبیعیت دیالک تیک عشق مطروحه از سوی ایدئولوگ های نظام بنده داری ـ فئودالی تمکین می کنند.
6
• پیامد اوبژکتیف همین دیالک تیک زن و مرد اما از چه قرار است؟
• تشدید تضاد جنسیتی میان زن و مرد هم بلحاظ تئوریکی و هم بلحاظ پراتیکی، عملا و اصولا آب به آسیاب تخفیف التهاب تضاد اصلی جامعه می ریزد.
• چرا و به چه دلیل؟
الف
• بلحاظ نظری، توده های مولد و زحمتکش ریشه ستم ها را در دیالک تیک زن و مرد پی جوئی می کنند و همه گناهان مربوط به دشواری زیست را به گردن ازدواج و یا رابطه با جنس مخالف می اندازند.
• توضیح علل دشواری زیست بدین طریق ملموس تر و قابل قبولتر جلوه می کند تا توضیح تئوریکی فرماسیون فئودالی و غیره.
• مثال:
• حریفی از کارگری در سلول شکنجه گاه ساواک نقل می کرد که در صدد دادن عریضه به شاه در زمینه بالاتر بردن سطح دستمزدها برآمده بود و قبل از اقدام به عمل، بازداشت شده بود.
• کارگر یاد شده در تحلیل علت فاجعه، دختری را مقصر می دانست که او روزی مورد تجاوز قرار داده بود، آبستنش کرده بود و مجبور به ازدواج و طلاق و تقبل خرج کودک شده بود.
• در منطق کارگر یاد شده از ریشه های طبقاتی جامعه کمترین اثری به چشم نمی خورد.
ب
• بلحاظ عملی، طبقات حاکمه از هر تضاد بزرگ و کوچک میان مردم استفاده درخور می کنند و در چند دهه اخیر چنین تضادهائی را چه بسا بطور تصنعی تولید می کنند و مورد بهره برداری قرار می دهند.
• برای نمونه به چند نوع از این تضادهای فرعی و چه بسا بی بنیاد و کشکی اشاره می کنیم:
1
• تضاد زن و مرد2
• تضاد سیاه پوست و سفیدپوست3
• تضاد سرخ پوست و سفیدپوست4
• تضاد دوگرا و همگرا5
• تضاد طرفداران محیط زیست و افراد و یا شرکت های منفرد7
• تضاد طرفداران حیوانات و پوشندگان پالتوی تهیه شده از پوست حیوانات
8
• تضاد مخالفان و موافقان صید وال 9
• تضاد فرقه های مذهبی از هر نوع10
• احیا و یا حتی اختراع سکت ها و مذاهب مختلف و تشدید تضاد میان مؤمنان
11
• سوء استفاده از تضاد زن و مرد و کاهش سطح کلی دستمزد به بهانه تضمین برابری سطح دستمزد زن و مرد
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر