۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

سیری در شعری از عسگر آهنین (4)

بخندید، کای بلبل خوش نفس:
«تو از گفت خود مانده ای در قفس!»

عسگر آهنین
از پشت پنجره
تحلیلی از
زری اصفهانی و شین میم شین
(۱۰ مارس ۲۰۱۲)
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com


• عمری ـ در انتظار شیهه ی اسبی ـ

• از پشت پنجره اش رو به خیابان نگاه کرد
• آن اسب سُرخ یال ـ مگر در خیال ـ نیامد.

• تنها، عبور زرهپوش ها و ُ دسته های مسلح
• فریاد زنده باد و ُ مرده باد، در وزش باد
• تابوت ها و ُ شیون صفوف سیه پوشان!

• او ـ پشت پنجره ـ مویش سپید شد.
• اکنون نشسته، رو به درون، شیهه می کشد.
پایان

تلاش در جهت تحلیل شعر «از پشت پنجره»

1
تحلیلی از زری اصفهانی
در گروه فیسبوک موسوم به شعر و شعور و شعار

1

• در انتظار شیهه اسبی بود که بیاید و اورا با خود ببرد.
• شیهه اسب علامت رسیدن مژده نجات او از بیرون بود، از بیرون از خودش:
• او بدنبال مرکوبی بود که راکبش باشد، برای رفتن، برای رها شدن:
• کسی باید می آمد تا اورا رهائی بخشد.

• اما در نهایت هیچ صدای شیهه ای از بیرون پنجره برنخاست و هیچکس از بیرون نیامد و او خود شیهه کشید خود بدل به آن مرکوبی شد که باید او را باخود می برد.د
• راکب و مرکوب یکی شدند:
• اسب و سوار یکی شدند و انتظار به پایان رسید.

2
• باورکن!
• هیچ اسبی نخواهد آمد و صدای شیهه ای را نخواهی شنید .
• حرکت از درون است و نه از بیرون.
• ناجی در درون است، برای هرانسانی و نه بیرون آن!
• این شعر، البته شعری چند بعدی است:
• می شود آن را در بعد اجتماعی اش تفسیر کرد و یا در بعد سیاسی اش و یا حتی در بعد فلسفی اش!‬

2
تحلیلی بر شعر «از پشت پنجره»
شین میم شین

• عنوان این شعر قبل از همه جلب نظر می کند و خواننده را به تأمل وامی دارد:
• «از پشت پنجره!»

• شاعر با این مفهوم چه برای ابلاغ دارد؟

• ظاهرا پنجره برون را از درون مرزبندی می کند.
• به عبارت دیگر، پنجره حد و سرحد برون و درون است:
• پشت پنجره انسان مورد نظر شاعر ایستاده است و در آنسو همه چیزهای دیگر.

• شاعر با مفهوم «پنجره» در آن واحد چندین دیالک تیک را بسط و تعمیم می دهد:

1

• او از سوئی دیالک تیک من و غیرمن را در قاب پنجره می ریزد:
• من به مثابه انسان مورد نظر شاعر در سوئی و غیرمن به مثابه هر آنچه که جز او ست، یعنی «زرهپوش ها و ُ دسته های مسلح، فریاد زنده باد و ُ مرده باد، در وزش باد، تابوت ها و ُ شیون صفوف سیه پوشان!» در سوی دیگر.

2

• شاعر اما با مفهوم «پنجره»، دیالک تیک درونی و برونی را، دیالک تیک داخلی و خارجی را بسط و تعمیم می دهد.
• زری اصفهانی شاعر نیز با درایت خاصی به این دیالک تیک، پیاپی اشاره کرده اند، بی آنکه آن را به نام بنامند.
• شاید اگر تحلیل ایشان نبود، ما به یاد این دیالک تیک نمی افتاددیم.
• روند تفکر فقط درونی نیست، بلکه درونی و برونی همزمان است:

• در همه جا چنین است:
• میمون ایزوله و تنها حتی میمون نیست!

• شاید بدون تحلیل زری اصفهانی شاعر ما اصلا به فکر تحلیل این شعر نمی افتادیم.

• تأثیر متقابل چیزها و بویژه انسان ها از این قرار است!

• دیالک تیک داخلی و خارجی
یکی از شناخت افزارهای مهم دیالک تیک بطور کلی است.

• شیخ شیراز صدها سال قبل از هگل و مارکس، این شناخت افزار دیالک تیکی را توسعه داده و با تحمل مشقت فکری عرقریزی، صدها بار سوهانش زده و در اختیار بنی بشر قرار داده است:
• ما به مثال مختصری از شیخ اشاره می کنیم:

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 146)

• عضد را پسر سخت رنجور بود
• شکیب از نهاد پدر دور بود

• یکی پارسا گفت، از روی پند
• که بگذار مرغان وحشی ز بند

• قفس های مرغ سحرخوان شکست
که در بند ماند، چو زندان شکست؟

• نگه داشت بر طاق بستانسرای
• یکی نامور بلبل خوش سرای

• پسر صبحدم سوی بستان شتافت
• جز آن مرغ بر طاق ایوان نیافت

• بخندید، کای بلبل خوش نفس:
• «تو از گفت خود مانده ای در قفس!»

• سعدی در این حکایت، همان پنجره شاعر را به شکل قفس طرح می کند و آن را به مثابه دیالک تیک داخلی و خارجی بسط و تعمیم می دهد.
• گشودن در قفس همان و بال گشودن پرنده های محبوس همان!
• قفس شیخ شیراز بسان پنجره شاعر این شعر، حد و سرحد برون و درون است.

• ترفند ایدئولوژیکی سعدی اما در جای دیگر است:

• سعدی بسان فئودالی تمامعیار می اندیشد.

• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

• به دلیل زیر:

سعدی
بخندید، کای بلبل خوش نفس:
«تو از گفت خود مانده ای در قفس!»

• پسرک بیمار پس از مشاهده قفس های خالی از مرغان وحشی، نتیجه متافیزیکی زیر را می گیرد:
• علت در بند ماندن بلبل خوش نفس، «گفت» او ست.

• نتیجه گیری شیخ شیراز از قرار زیر است:
• «اگر بلبل دم نمی زد و لال می ماند، آزاد می ماند!»

• سعدی فراموش می کند که چیزها تنها ببرکت نمود و بود خود می توانند هویت معینی کسب کنند:
• بلبلی که آواز نخواند، به همه چیز می تواند شبیه باشد، مگر به بلبل.

• سعدی در دیالک تیک علت و معلول، بلبل (معلول) را علت محبوس ماندن خود قلمداد می کند.
• او همه کاسه کوزه ها را بر سر خود بلبل در بند می شکند:
• او به زبان فلسفی، دیالک تیک داخلی و خارجی را، دیالک تیک بلبل و عضد را به شکل دیالک تیک همه کاره و هیچکاره، به شکل دیالک تیک واره همه چیز و هیچ مسخ و مثله و مخدوش می کند و نابود می سازد.

• چرا؟

• برای اینکه دیالک تیک همه چیز و هیچ، همه کاره و هیچکاره وجود ندارد:
• دیالک تیک، هیچ را به صدها فرسنگی خود حتی راه نمی دهد.
• اقطاب دیالک تیکی باید مؤثر اثری باشند.
• هیچ اما نه اثر می گذارد و نه اثر برمی دارد.

• سعدی ـ در بهترین حالت ـ دیالک تیک داخلی و خارجی را تخریب می کند، خارجی را دور می اندازد و داخلی را به عرش اعلی می برد.
• با این ترفند است که او از عضد، یعنی عامل خارجی، که علت در قفس ماندن بلبل است، حرفی هم نمی زند:
• اگر بلبل لال می بود، در قفس نمی ماند!

• پس علت در قفس ماندن بلبل خوش نفس، شخص شخیص خود او ست!


• این در واقع آن سوی مدال دیرآشنای متد متافیزیکی است:

خارجی سازی همیشه دست در دست با این داخلی سازی می رود، گه این علم می شود، گاه آن!

• این کسب و کار همیشگی شیخ شیراز است:
• او اگر لازم دانست، دیالک تیک داخلی ـ خارجی را از هم می گسلد و بسته به منافعش، گاهی خارجی را مطلق می کند و داخلی را دور می اندازد و گه داخلی را مطلق می کند و خارجی را فراموش.

• این شیوه برخورد متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) غلط و نادرستی است.


• سعدی در این حکایت، ضمنا چیزها، پدیده ها و سیستم ها را از خواصشان برهنه می کند و آنها را بدون خواص ممیزه شان مطرح می سازد.

• آنچه که سعدی نمی خواهد بپذیرد، این واقعیت امر است که خواندن در طبیعت بلبل است.
• خواندن وسیله برقراری پیوند بلبل با بلبلان دیگر است، بلبلی که چهچه نزد، دیگر بلبل نیست.

• طنز جهان بینی سعدی و حافظ همین جا ست:
• کسی که همه چیز را بر اساس مقوله «جبر» (جزم مشیت الهی) توضیح می دهد و از سوبژکت سلب «اختیار» می کند، به معلقی هنرمندواره، مقوله «جبر» را زیر پا می نهد و سوبژکت (بلبل) را به سبب مشخصه طبیعی، ضروری و جبری اش (گفت خود) سرزنش می کند و از او انتظار خودستیزی (خود داری از چهچه) دارد.

• این آخر و عاقبت همه دترمینیست های متافیزیکی است و فقط خاص سعدی نیست.


• حریفی حلاج را بر دار دید و با خودخشنودی خاصی زیرلب گفت :

• «خود می خواست و گر نه می توانست.»

• این همان منطق سعدی در این حکایت است و لاغیر.

• این وارونه سازی دیالک تیک علت و معلول است.
• این به معنی تعویض دلبخواهی و خودسرانه جای علت و معلول است.

• این تجاوز به واقعیت عینی و حک حرمت از آن است.

• علت بر دار بودن اسپاتاکوس و حلاج و حیدر نه خود آنها، بلکه نظام اجتماعی و پاسداران گونه گون آن است.
• علت محبوس بودن بلبل نه طبیعت بلبل، نه بلبلیت آن، بلکه عضد است و انگیزه عضد در حبس بلبل مقوله دیگری است و در دیالک تیک دیگری مطرح می شود، مثلا در دیالک تیک انگیزه و عمل.

عضد می توانست صدای بلبل را تقلید کند، ضبط کند، بازتولید کند و به محبوس کردن آن مجبور نباشد.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر