۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

دیالک تیک جزء و کل (4)

کلیت
پروفسور گئورگ کلاوس
پروفسور کامیلا وارنکه
برگردان شین میم شین
پیشکش به میم الف که قلب ماست!

• کلیت به خاصیت سیستم های بغرنج و پیچیده اطلاق می شود که در مقابل رفتار اجزای خود رفتار مستقل و کیفیتا متفاوتی از خود نشان می دهند.

• مثلا رفتار هر طبقه اجتماعی ـ به عنوان کل ـ را نمی توان بمثابه جمع ریاضی رفتارهای افراد منفرد متعلق به آن طبقه تلقی کرد.
• کلیت را باید نسبت به تمامت ، مجموعه و انبوهه (اگرگات) که حاکی از تلنباری از ابژکت ها هستند و عناصر متشکله شان حتما نباید با یکدیگر پیوند درونی داشته باشند و سیستمی را تشکیل دهند، مرزبندی کرد.
• ابژکت هائی که روی هم تلنبار شوند و فاقد پیوند با یکدیگرند، همان رفتاری را در این انبوهه از خود نشان می دهند که در خارج ازآن.
• از این رو چنین انبوهه هائی اجزائی بمعنی واقعی کلمه ندارند.
• در مغایرت با مفهوم «کلیت» که یک تعین کیفی است، انبوهه فقط حاوی تعین های کمی صرف است.
• وجه مشترک کلیت (کل) و انبوهه (مجموعه) این است که هرکلیتی مجموعه ای از عناصراست، یعنی نه تنها دارای یک تعین کیفی است، بلکه علاوه بر آن (همانند انبوهه) دارای یک تعین کمی است.
• انبوهه ها نیز همواره کم و بیش خصلت کلیتی دارند، زیرا در سیستم های عینی ـ واقعی (بمعنای قطعی کلمه) کمتر موردی پیش می آید که عناصرمجموعه ای هیچ پیوندی با هم نداشته باشند.
• اما پیوند میان عناصر آنها می تواند آنقدر ناچیز باشد که قابل ذکر نباشد.
• حتی آموزش ریاضی مجموعه ها خصلت کلیتی مجموعه ها را مورد صرفنظر قرار نمی دهد.
• این حقیقت امر را در تعریف کلاسیک کانیور (1895) مشاهده می کنیم:
• «هرمجموعه عبارت از جمعبندی (M) نظر و تفکر ما از ابژکت های (m) معین و متفاوت است، که عناصر (M) نامیده می شوند، و کلی را تشکیل می دهند.»
• (کانیور، 1932، ص 282)

• و لذا بطور کلی می توان گفت:
• سیستم ها هرچه بغرنجتر و پیچیده تر باشند، بهمان اندازه خاصیت کلیتی آنها بارزتر است.

• پیش شرط کلیت همواره از قرار زیر است:
1
• کل مربوطه از سوئی متشکل از اجزائی است.
2

• کل مربوطه در مقابل اجزای خود رفتار مستقلی از خود نشان می دهد.

• رفتار مستقل کل را بدو طریق که مکمل یکدیگرند، می توان از یکدیگرتمیز داد:

1
• اولا بکمک توصیف وضع و حرکت اجزاء
2

• ثانیا بکمک تعیین پیوندهای خاص میان اجزا که خود را در کلیت ـ (سیستم) ـ ساختار مربوطه عیان می سازد.

• مثلا اگر چه برای علم تاریخ وقوف به فاکت ها و روندهای تاریخی منفرد لازم است، ولی ارزیابی آنها برای روند کلی تنها از طریق تحلیل ساختار جامعه امکان پذیر است.
• انقلابی بودن آموزش مارکسیستی جامعه از این نظر بوده که مارکس نقطه نظرمکانیکی پیشینیان را که جامعه را مجموعه ای از افراد مجزا تلقی می کردند (آموزش های اتمیستی جامعه) و حرکت جامعه را جمع ریاضی اقدامات منفرد افراد قلمداد می کردند، مورد انتقاد قرار داد.
• مارکس بر خلاف آنان ازخصلت کلیتی جامعه آغاز کرد و خودجنبی جامعه را بر بنیان تجزیه آن به طبقات کیفیتا متضاد توضیح داد که ضمنا کلیت حاکم بر افراد (یعنی طبقه) تعیین کننده رفتار اجزای خود (یعنی افراد) است.

• ماتریالیسم مکانیکی چیزها را مرده می دید و بمثابه جوهرهائی می پنداشت که برای حرکت خویش به عامل خارجی وابسته اند.
• دیالک تیک ماتریالیستی با غلبه بر نظریات مکانیکی، معارف موجود را تعمیم می دهد و مفاهیم موجود مربوطه را از نو تعریف می کند.

• از دید دیالک تیک ماتریالیستی، چیزها، ابژکت ها و اشیاء بطور کلی عبارتند از کلیت های دوگانه در خویش، تضادمند در خویش و لذا خودجنب.
• چیزها کلیت هائی اند، زیرا آنها سیستم هائی ازکیفیت ها هستند.

• اما چون هر آنچه که هست، چیزی است، پس جهان عبارت است از یک سیستم طبقه بندی شده از کلیت ها که در اشتراک مساعی و در «مبارزه» بر ضد یکدیگر قرار دارند و لذا خصلت کلیتی واقعیت عینی، یونیورسال وعام است.

• بدین طریق اتم ها و مولکول ها کلیت هائی اند، سلول ها، اعضا، اندام ها و صورت بندی های اجتماعی هم همینطور.

و آنها همه قانونمندی خودویژه خود را مدیون خصلت کلیتی خویش اند.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر