۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (17)

با رنج زیستیم و پارسائی، تا نام انسانی را نیالاییم

احسان طبری
با مدعی مگویید!

ما کجاییم در این بحر تحیر، تو کجا!

• مدعی را در غربت ما راه نیست:
• معیارها دیگر است!

• بغرنجی ما در سادگی ما ست
• خودبودگی ما در بی خودی!

• خویش را تنها تنی شمردیم از تن ها
• و به گفته بوسعید:
• «سراسر خانقاه، خدمت است، خدمت!»

• و همچون آسیای گردنده
• ـ عمری ـ
• درشت ستاندیم و نرم واپس دادیم.

• از دیدن چهره خود
• در آئینه های دق به هراس آمدم
• بگذار تا بازتاب خود را راستین بپندارند
• ولی نه بر من که بر خویش می خندند.

• خردم خردمایه است و دیده ام کم بین
• و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
• جستن راستی است و داد.

• با رنج زیستیم و پارسائی
• تا نام انسانی را نیالاییم

• و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!
• و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!

پایان

ادامه تحلیل شعر «با مدعی مگویید!»

حکم چهارم
و همچون آسیای گردنده
ـ عمری ـ
درشت ستاندیم و نرم واپس دادیم.

• طبری در این حکم، بیوگرافی توده ای ها را بطرزی فشرده به تبیین می نشیند:
• درشت ستاندن و نرم واپس دادن!

• این شیوه زیست اما به چه معنی است؟

• درشت ستاندن و نرم واپس دادن ـ به قول حافظ ـ یعنی رضا به داده دادن، در عقب نشینی مادام العمر بسر بردن!
• دشنام و توهین و تهمت و افترا شنیدن و لب بستن!

• تحریف بیوگرافی توده ای ها را بکرات از بلندترین مناره های دروغ شنیدن و واکنش نشان ندادن!

• تبلیغ لگام گسیخته آنتی کمونیسم را شاهد بودن و از ورود به میدان پیکار ایدئولوژیکی سر باز زدن!

• شکنجه و آزار و اعدام هزاران تن از سرداران و سربازان را دیدن و از آن هنری ساختن و از آن روش و رسم و راه زیست سر هم بندی کردن!

• ظلم طبقاتی را با تک تک سلول های اندام خویش حس کردن و به نشان دادن مظلومیت خویش اکتفا کردن!

• نتیجه این شیوه زیست خلع سلاح ایدئولوژیکی داوطلبانه خویش است و بس!
• پیامد عمری درشت ستاندن و نرم واپس دادن، ماندن میدان پیکار ایدئولوژیکی در انحصار بلامنازع عقب مانده ترین و رذل ترین نمایندگان بی شرم فوندامنتالیسم، فاشیسم و امپریالیسم است!
• نتیجه این شیوه زیست، محرومیت توده و پیشاهنگ از تنها حربه نیرومند خویش در دفاع از حقیقت تاریخی و افتادن به دنبال این و آن طبقه ارتجاعی عوامفریب و در بهترین حالت، سرگردانی سیاسی و ایدئولوژیکی است.

• اگر کسی تفسیر دیگری از این حکم طبری دارد، لطف کند، با ما هم در میان نهد.

حکم پنجم
از دیدن چهره خود
در آئینه های دق به هراس آمدم

• طبری در این حکم، از دیدن انعکاس سیمای خویش در آئینه های دق به هراس آمده است!
• این به معنی تحریف علنی چهره او
که شب قبل در صفحه تلویزیون دیده شده، از سوی نمایندگان بی شرم و مست از باده فتح فوندامنتالیسم است.
• این به معنی حک حرمت علنی از نماینده کهنسال ترین حزب کشوری است!
• این به معنی ادامه معرکه تلویزیونی در رسانه های دیگر و با وسایل وقیح تر و تهوع آورتر دیگر است.
• این به معنی تهی کردن دموکراسی کذائی از بی رمق ترین و رقیق ترین محتوای آن است.

• این شیوه عمل ارتجاع فوندامنتالیستی از سرتاپا شبیه شیوه عمل فاشیست ها و ناسیونال ـ سوسیالیست ها ست.


• این اما در عین حال، نشانه و نمودی گویا از ماهیت واقعی فوندامنتالیسم است.

• این بهترین پدیده و نمود است که باید پی گرفته شود تا ماهیت نودولتان کشف و سیاست جاری حزب تصحیح شود.
• این یکی از بیشمار هشدارها ست که باید جدی گرفته شود و به اهرمی جهت تجدید نظر در برنامه حزب بدل شود.

حکم ششم
بگذار تا بازتاب خود را راستین بپندارند
ولی نه بر من که بر خویش می خندند.

• این تمامت واکنش طبری نسبت به مسخ چهره خویش و نتیجتا چهره حزب است.

• وقتی گذشته حزبی مورد تحلیل ریشه ای، علمی، اوبژکتیف و وسواس آمیز قرار نگیرد، اعضای آن از خرد تا کلان در زمان حال دائم بسر می برند و هرگز نمی توانند برای شیوه زیست و رفتار خود در آینده، نقشه و طرح و برنامه ای تدوین کنند.


• طبیعی ترین واکنش در بهترین حالت همین می تواند باشد:
• به هراس آمدن از دیدن چهره مسخ خویش در آئینه اقشار و طبقات دیگر و بی اعتنائی عملی و نظری بدان:
• بگذار بازتاب خود را حقیقی بپندارند!

• این یعنی خلع سلاح داوطلبانه خود در مبارزه طبقاتی ایدئولوژیکی که به قول اکید لنین، همتراز بی چون و چرا با مبارزه سیاسی، اقتصادی، نظامی و غیره است!

حکم هفتم
ولی نه بر من که بر خویش می خندند.

• این واکنش کسی است که از میدان پیکار تن به تن ایدئولوژیکی فرسنگ ها فاصله گرفته، عقب می نشیند و زیر لب غر می زند.

• نه، هرگز از این خبرها نیست!


• دشمن طبقاتی نه بر ریش خویش که بر ریش توده می خندد و با تحقیر و تخفیف و تخریب مادی و معنوی حزب توده به تقویت حزب الله می پردازد تا در همه جبهه ها بی پروا به قلع و قمع هر مخالف بالقوه و بالفعلی مبادرت ورزد.

• ما در این شیوه برخورد طبری عناصر جدی عرفانگرائی را می بینیم.

حکم هشتم
خردم خردمایه است و دیده ام کم بین
و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
جستن راستی است و داد.

• طبری در این حکم به توصیف ـ بظاهر ـ فروتنانه خویش می پردازد:
• او از خردی کم مایه و از چشمی کم بین سخن می گوید.

• به احتمال قوی این وصف حال، وصفی رئالیستی از خویشتن خویش است.

• سؤال اما این است که چرا حزب در اینهمه مدت به تربیت خردمندان پرمایه و دیده های دوربین نپرداخته است؟

• و چرا کسانی با خردی خردمایه و دیده ای کم بین سکان رهبری حزبی را بدست دارند؟


• سی سال بعد از سرایش این شعر، یکی از پیروان احتمالی طبری در مقاله ای تحت عنوان «اتحاد چپ از رؤیا تا واقعیت» علت خطاهای خطیر حزب توده را تلویحا و بطور مستور ـ البته ساده لوحانه ـ در پیری رهبری آن خواهد دانست.

• پیری بیشک در فرم و سرعت واکنش به حوادث و در تحرک عملی و نظری
حزب می تواند مؤثر باشد، ولی حکیم کمونیست طوس بهتر می داند:
• «به دانش دل پیر برنا بود!»

• سرچشمه خطاهای خطیر چه بسا بی خبری از تئوری رهائی و ناآشنائی با متد خارائین آن است، که دیالک تیک ماتریالیستی نام دارد.

حکم نهم
و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
جستن راستی است و داد.

• کسی که در بند پیش به خردمایگی خرد خویش و کم بینی دیده خویش اقرار کرده، اکنون خود و همگنان خود را جویندگان راستی و داد قلمداد می کند و از ان فضیلتی می سازد.

• تا چشم کار می کند، کسی نیست، بپرسد که با خردی خردمایه و دیده ای کم بین چگونه می توان در توفان پر گرد و خاک خردستیز چشم کورکن به جست و جوی راستی و داد برخاست!


حکم دهم
با رنج زیستیم و پارسائی
تا نام انسانی را نیالاییم
و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!
و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!

• این حکم واپسین طبری در این چالش یکطرفه از هر دو سو ست:
• فخر به ریاضتکشی و پارسائی به قصد حراست از نام انسانی انتزاعی که برای تعریفش تخیلی غول آسا لازم است.

• این جامه عمل پوشاندن به عرفانگرائی است که ریاضت پیشگی نام دارد.


• به طنزی تلخ تر از زهر می ماند:

• نمایندگان مادام العمر عرفان و خرافه و جهل در عیش و نوش بادآورده اند و پرچمدار مبارزه طبقاتی توده ای در پی ریاضت و پارسائی برای حراست از پاکی نام انسانی انتزاعی است!

• بدتر از ریاضت پیشگی اما فضیلتی ساختن از ریاضت پیشگی داوطلبانه است و بمراتب بدتر از آن، سرهم بندی کردن حبل المتینی از ریاضت پیشگی برای جلوگیری از آلایش نام انسانی انتزاعی و کذائی است!

• با ریاضت پیشگی فقط می توان تن و جان خود را به مخروبه ای مادی و معنوی بدل ساخت و به خردمایگی خرد و کم بینی دیده دچار آمد!

• با ریاضت پیشگی هرگز نمی توان به حراست از حریم انسانی و عزت و اعتبار انسان بطور کلی نایل آمد.


برای نشاندن انسان رئال بر اریکه قدرت، باید به خردی خارائین و به دیده ای تیزبین مجهز شد، به توانمندی خرد نسل آینده و به دوراندیشی و تیزبینی آن مدد رساند!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر