۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

استالینیسم چیست؟ (23)

کارل کورش (1886 ـ 1961)
همتراز با آنتونیو گرامشی و گئورگ لوکاچ
از نوسازان مهم فلسفه و تئوری مارکسیستی در نیمه اول قرن بیستم

پروفسور دکتر ورنر هوفمن (1922 ـ 1969)
برگردان میم حجری

وقتی دیالک تیک در مواد آموزشی مارکسیسم از حالت یک متد گشاده رو به جهان امپیریکی خارج شود و به سیستم قوانین ثابت و خشک و مرده تخمیر یابد، آنگاه، تفکر «بر مقابل هم قرار دادن انتزاعی تئوری محض (ناب) که کاشف حقایق محسوب می شود و پراتیک محض، که حقایق کشف شده بوسیله تئوری را در عمل پیاده می کند، تنزل خواهد یافت.»
این گرایشی است که کارل کورش، بسیار بموقع، آن را «سربرداشتن دیکتاتوری ایدئولوژیکی در خطه شوروی» نام داده است.
برتر شمردن موفقیت لحظه ای یک خط مشی نسبت به عواقب درازمدت ناشی از آن، برتر شمردن نتایج عملی نسبت به تأثیرات فکری منفی ناشی از آنها بر قربانیان، پراکتیسیسم نخراشیده نتراشیده و بی خیالی در گزینش وسایل، همه و همه از اوپورتونیسم
استالینیستی قدرت حکایت می کنند، اوپورتونیسمی که ابائی از آن نداشت که تئوری را بمثابه وسیله توجیه، آلت دست قرار دهد!

5
تئوری و پراتیک

• جدا کردن اشتباه آمیز ماهیت از تصویر نمودین واقعیت با جدا کردن پراتیک از تئوری انطباق داشت.

• مراجعه کنید به دیالک تیک نمود و بود (دیالک تیک پدیده و ماهیت)، دیالک تیک پراتیک و تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• وقتی دیالک تیک در مواد آموزشی مارکسیسم از حالت یک متد گشاده رو به جهان امپیریکی خارج شود و به سیستم قوانین ثابت و خشک و مرده تخمیر یابد، آنگاه، تفکر «بر مقابل هم قرار دادن انتزاعی تئوری محض (ناب) که کاشف حقایق محسوب می شود و پراتیک محض، که حقایق کشف شده بوسیله تئوری را در عمل پیاده می کند، تنزل خواهد یافت.»

• این گرایشی است که کارل کورش آن را بسیار بموقع، «سربرداشتن دیکتاتوری ایدئولوژیکی در خطه شوروی» نام داده است.
• (کارل کورش، «مارکسیسم و فلسفه»، 1930، ص 37 ـ 42)


• آموزش در تفکر توسعه یافته استالینیستی (در شوروی و در اقمار آن) به قول ژان پل سارتر از «نفوذ تجربه ـ بکلی ـ آزاد می شود.
• این جدا کردن تئوری از پراتیک، سبب می شود که پراتیک تغییر فرم دهد و به امپیریسم بی پرنسیپ بدل گردد و تئوری به دانش خشک و محض تنزل یابد.»
• (کارل کورش، «مارکسیسم و فلسفه»، 1930، ص 37 ـ 42)

• (امپیریسم (تجربه گرائی) نامی است برای گروهی از آموزش های معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) که بلحاظ متدی، تجربه مبتنی بر مشاهده، اندازه گیری و آزمایش را با شناخت بطور کلی یکسان می گیرند.

• اگر تجربه بمعنی تجربه حسی به شکل احساس درنظر گرفته شود، آنگاه امپیریسم را حسگرائی نیز می نامند.
• نام های «امپیریسم»، همانند «حسگرائی»، «راسیونالیسم» (ضد آن) عناوینی برای جریانات اصلی فلسفی نیستند، بلکه تنها مشخص کننده موضعگیری تئوری های شناخت نسبت به مسئله مربوط به منشاء حقیقت اند و در مورد نحوه پاسخ (ماتریالیستی و یا ایدئالیستی) این یا آن تئوری شناخت به مسئله اساسی فلسفه مطلبی عرضه نمی کنند.
• از این رو نام «امپیریسم» برای تعیین صریح کیفیت محتوای جهان بینانه یک تئوری شناخت کفایت نمی کند. مترجم)

• مراجعه کنید به امپیریسم (تجربه گرائی)، سنسوئالیسم (حسگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• این «وردگونه کردن تئوری» ـ به قول هربرت مارکوزه ـ البته مغایر با آن نیست که تئوری در قاموس استالینیسم، بنوبه خود خدمتگزار اهداف نهایتا پراتیکی باشد.
• تئوری اغلب برای توجیه پراتیک بکار می رود و با تغییر نیازهای پراتیک تغییر شکل می دهد

• (این نوعی بند بازی مصلحتی بی پرنسیپ بی باور به حقیقت عینی است و بس. مترجم)


• تئوری ـ بدین طریق ـ به خدمتگزار اوپورتونیسم قدرت بدل می شود.

• بدین طریق ـ بقول گئورگ لوکاچ ـ روابط مهم میان تئوری، استراتژی و تاکتیک عمل از بین می روند:

• «گرایش استالینی حاضر است، همه جا ـ حتی الامکان ـ کلیه روابط را قطع کند و خام ترین وقایع و مسائل را با عام ترین مواضع تئوریکی در پیوند بی واسطه قرار دهد.»

• استالین می کوشید «توجیه فوری و قانع کننده کلیه اقدامات خود را چنان سر و صورت دهد که انگار آنها نتایج بی واسطه و ضرور آموزش های مارکسیستی ـ لنینیستی بوده اند.»

• «با قطع رابطه و پیوند بی واسطه اصول عام با کاربست مشخص پراتیک روزمره، تئوری با پیاده شدن بر پراتیک، جامه مشخص نمی پوشید، بلکه برعکس، اصول بنا بر نیازهای (عمدتا ظنی) پراتیک، تا حد ابتذال ساده می شدند.»
• (هربرت مارکوزه، «نامه های خصوصی»، ص 407 )

• گئورگ لوکاچ برای نشان دادن رنگ و لعاب «خط مشی استراتژیکی» زدن بر تصمیمات تاکتیکی ناسازگار با اوضاع و احوال، «موافقت نامه استالین با هیتلر در سال 1939» را مثال می زند.

• او این موافقت نامه را بلحاظ تاکتیکی درست می داند.

• مسئله ـ اما ـ این است که استالین برای توجیه آن، شعار بلشویکی در جنگ جهانی اول مبنی بر «تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی» را به خدمت می گیرد.

• «شعار استراتژیکی درست لنین در زمان جنگ جهانی اول، اکنون می بایستی بدون کوچکترین تغییر، برای کشورهائی اعتبار داشته باشد که می خواستند و می بایستی در مقابل فاشیسم هیتلری دست به مقاومت بزنند.»
• (هربرت مارکوزه، «نامه های خصوصی»، ص 407 )

• همه می دانند که بدین طریق، احزاب کمونیست، از جمله حزب کمونیست فرانسه دچار چه مشکلاتی می شد.

• از سوی دیگر، مسائل اصولی «استراتژی» ـ اغلب ـ بنا بر ملاحظات تاکتیکی نیازهای روزمره حل می شدند.
• مثلا مسائل مربوط به رابطه با «متحدین» اجتماعی در کشورهای معروف به اقمار شوروی.

• همه و همه شیوه های عملی زیر از اوپورتونیسم
استالینیستی قدرت حکایت می کنند، اوپورتونیسمی که ابائی از آن نداشت که تئوری را بمثابه وسیله توجیه، آلت دست قرار دهد:

1

• برتر شمردن موفقیت لحظه ای یک خط مشی نسبت به عواقب درازمدت ناشی از آن

2

• برتر شمردن نتایج عملی نسبت به تأثیرات فکری منفی ناشی از آنها بر قربانیان

3

• پرکتیسیسم نخراشیده نتراشیده و بی خیالی در گزینش وسایل

• مراجعه کنید به پرکتیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر