۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

سیری در شعری از عسگر آهنین (5)

عمری در انتظار شیهه ی اسبی

عسگر آهنین
از پشت پنجره
(۱۰ مارس ۲۰۱۲)
شین میم شین

• عمری ـ در انتظار شیهه ی اسبی ـ
• از پشت پنجره اش رو به خیابان نگاه کرد
• آن اسب سُرخ یال ـ مگر در خیال ـ نیامد.

• تنها، عبور زرهپوش ها و ُ دسته های مسلح
• فریاد زنده باد و ُ مرده باد، در وزش باد
• تابوت ها و ُ شیون صفوف سیه پوشان!

• او ـ پشت پنجره ـ مویش سپید شد.
• اکنون نشسته، رو به درون، شیهه می کشد.
پایان

حکم اول
عمری ـ در انتظار شیهه ی اسبی ـ
از پشت پنجره اش رو به خیابان نگاه کرد
آن اسب سُرخ یال ـ مگر در خیال ـ نیامد.

• شاعر برای نقل ماجرای قهرمان خویش، مفاهیم زیر را به خدمت می گیرند:
• «انتظار»، «اسب سرخ یال»، «خیال»

1
مفهوم «انتظار»

• قهرمان شاعر تمامت عمر خود را پشت پنجره، در انتظار آمدن اسب سرخ یالی تلف کرده است.

• انتظار یکی از مقولات اساسی در ادبیات ایران است.
• انتظار با انفعال همدست و همراه است.
• انتظار سرشته به افیون است.
• بندرت می توان مذهبی یافت که ولی موعودی و توده منتظر ظهوری نداشته باشد.

• افیون مذاهب از این قرار است:
• تخدیر توده ها و افلاج مادام العمر اراده آنها!

• فرقه مسیحی عوامفریبی
در قلب اروپا ـ حتی ـ برای ظهور عیسی مسیح، تاریخ تعیین می کند و وقتی از ظهور مسیح موعود خبری نمی شود، به تئوری بافی مبادرت می ورزد که گویا آمده و شیاطین مانع فرودش به کره ارض گشته اند.


• مفهوم «انتظار» مفهومی فئودالی ـ برده داری است.
• توده های برده و رعیت باید چنان تخدیر شوند که هر رنج مردافکنی را به امید ظهور ناجی موعود تحمل کنند.

• کم نبودند کسانی که بر اساس همین تئوری انتظار، خمینی را با امام موعود، عوضی گرفته بودند:

• خریت فرزند باور است و نه اعجاز!
• اعجاز یاوه ای بیش نیست.

• شاعر بیشک با همین شعر موجز، جامعه خویش را به تازیانه انتقاد اجتماعی می بندند!
• عمری در انتظار شیهه اسبی تلف شده است و فاجعه همچنان و هنوز ادامه دارد!
• دهقان میانسال در اوتوبوس، به رئیس جمهور عوامفریب و پوپولیست و مسخره چنان می نگرد که انگار به امام زمان!

2
مفهوم «اسب سرخ یال»

• قهرمان شاعر اما ظاهرا نه در انتظار سید سبزپوشی، بلکه اسب سرخ یالی است.
• اسب سرخ یال ـ احتمالا ـ سمبل پیروزی سپاه سرخ کار است.

• حتما ساده لوحی خواهد پرسید:
• «این که با انتظار ظهور امام هزارساله قابل قیاس نیست!
• اینکه نشانه ترقی خواهی است و نه تخدیر مذهبی!»

• انتظار اما انتظار است و همزاد و همدست و و همراه انفعال!
• و فرق نمی کند که قهرمان پشت پنجره منتظر کی باشد!

• انتظار افیون توده ها ست و فرق نمی کند اوبژکت انتظار امام سبزپوشی باشد، فاشیست سیاه جامه ای و یا کمونیست سرخ قبائی!

• انتظار دست و پای سوبژکت تاریخ ساز را می بندد، اراده او را فلج می سازد، سوبژکتیویته (فاعلیت) او را به تاراج می برد و تفاله ای بدردنخور از او باقی می گذارد.


• تاریخ را از ما بهتران موعود ـ چه سرخ ها از شمال و چه سیاه ها از جنوب ـ نمی سازند!
• تاریخ را توده های چه بسا ژنده پوش واقعی با مصالح واقعا موجود می سازند!

• انتظار ـ بی اعتنا به اوبژکت انتظار ـ توده ها را خانه نشین می سازد.


• شاعر شاید همین حقیقت امر را می خواهد ابلاغ کند:
• «عمری ـ در انتظار شیهه ی اسبی ـ
• از پشت پنجره اش رو به خیابان نگاه کرد
• آن اسب سُرخ یال ـ مگر در خیال ـ نیامد.»

• انرژی انتقادی نهفته در این شعر مختصر و موجز، غول آسا ست!
• از ریخت و قیافه چنین شعری به کوتاهی آهی ـ حتی خود ما ـ تا یک لحظه پیش، چنین انتظاری نداشتیم!

• عسگر آهنین را باید از نو شناخت!
• ساده لوحان هرگز به کشف غول های فروتن بی ادعا نایل نخواهند آمد.

• ولی چه بسا پشت چهره ای فروتن و بی ادعا، غولی ژرف اندیش و تیزکاو و تیزبین کمین می کند که در گنیجینه شعر موجز خود را بسان غنچه به خست می گشاید و شهد حیات بخش درون شعرش را ذره ذره ارزانی حشرات و پرندگان سرسخت و سمج می سازد.

• این در طبیعت طبیعت است
که گنج درون خود را با خستی شگفت انگیز به ازای زحمتی عرقریز ارزانی بیگانه سازد.


3
مفهوم «خیال»

• شاعر با این مفهوم، دیالک تیک ایدئال و رئال را به شکل دیالک تیک خیال و رئال بسط و تعمیم می دهد.
• اسب سرخ یال موعود می آید، ولی نه در عالم رئال، بل در عالم خیال!

• منظور شاعر از این آمدن اسب سرخ یال در عالم خیال چیست؟

• خیال همیشه همزاد رئال است
• اگر برای تشنه سوخته در کویر، چشمه ای رئال در دیدرس نباشد، چه باک!
• غریزه حفظ نفس تمامت توان تخیل او را بسیج می کند تا سرابی را آبی بپندارد، انرژی امید در دلش فواره زند و دست از تلاش بر ندارد.

• اگر اسب سرخ یال در عالم رئال نیاید و شیهه شورانگیز خود را به گوش منتظران نپاشد، چه باک!

• منتظر می تواند به زور تخیل نیرومند خود، اسبی را در عالم خیال بیافریند که شیهه اش واقعی تر از حتی شیهه واقعی ترین اسب ها ست!
• رئال همیشه از گردنه صعب العبور دیالک تیک ایدئال و رئال می گذرد.
• اسب سرخ یال رئال را هر کس بنا به غنای تخیل خویش جامه ای ایدئال می پوشاند و برای آمدنش چه بسا از جان می گذرد.

• بدون ایدئال، رئالی نمی تواند تصور و تصویر شود:
• چیزها تنها در داربست دیالک تیکی شان تصور می شوند و تحول می یابند.

• اما چرا قطب خیال در دیالک تیک رئال و خیال در این شعر شاعر این چنین پررنگ است؟

• چرا خیال،
غالب بر رئال تصور و تصویر می شود؟

• اگر اسب سرخ یال رئال نمی آید، چرا قهرمان منتظر پشت پنجره به خیال متوسل می شود و نه به خروج از خانه و جست و جوی اسب دلخواه خویش!

• حکیم کمونیست طوس می گوید که دانستن توانستن است!

• اگر حق با او ست و بی شک با او ست، پس چرا سوبژکت شاعر از جای خویش تکان نمی خورد و رئال را با ایدئال جایگزین می سازد تا انتظار ادامه یابد و مویش سپید شود؟


• در همین مفهوم مختصر «مگر در خیال» توپخانه انتقاد اجتماعی شاعر بسان غولی می خروشد:

• قهرمانان جامعه معتاد به افیون انفعال و انتظار اهل تخیل اند تا عمل.


• اما چرا؟


به هزار ویک دلیل اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر