۱۳۹۱ فروردین ۴, جمعه

سیری در جهان بینی راه کارگر (6)

با فربیرز رئیس دانای عزیز
صادق افروز
سرچشمه:
http://siasitheoric.blogspot.de

تحلیل واره ای از میم حجری

صادق افروز
آیا اگر کسی به استالین انتقاد کند، نمی تواند رادیکال باشد؟
در اینصورت لنین هم رادیکال نبوده است.
نوشته های لنین را در 1923 بخوانید و ببینید که چگونه به اعضای کمیته مرکزی حزب در مورد استالین اعلان خطر می کند

حکم اول
آیا اگر کسی به استالین انتقاد کند، نمی تواند رادیکال باشد؟
در اینصورت لنین هم رادیکال نبوده است.

• این شیوه استدلال صادق افروز گرامی است:
• ایشان برای اثبات رادیکالیته خود ـ بسان عوام الناس و ایدئولوگ های شسته رفته امپریالیسم ـ دست به خورجین مقایسه می برند و چیزهای بکلی بی ربطی را با یکدیگر مورد مقایسه قرار می دهند تا به اثبات صحت نظر مطلقا باطل خود نایل آیند:

• مثال:
• پیرمرد شصت ساله ای را که ده سال آزگار بیکار بوده، مرکز اشتغال در یکی از ممالک اروپای غربی زیر فشار قرار داده بود و می گفت:
• «شما باید کار پیدا کنید!»

• پیرمرد که هنوز مغزش اندکی کار می کرد، دست به استدلال می زد:
• اولا میلیون ها جوان نیرومند بیکارند و رو به تباهی، تبهکاری و فساد می روند.
• ثانیا کار کجا بود که پیران شصت ساله بتوانند به عهده گیرند؟
• ثالثا پیر که تمام شیره جسم و جانش در گذر از جهنم جامعه مکیده شده، چگونه می تواند کار کند؟

• کارمند مرکز اشتغال از این حقایق امور بی خبر نبود.
• ولی علیرغم آن، مثل صادق افروز دست به مقایسه می زد و دود از کله پیرمرد برمی خاست:
• او به حقوق بیکاری بخور و نمیر پیرمرد اشاره می کرد و با درآمد بیکاران بنگلادش مورد مقایسه قرار می داد، درآمدی که یک هزارم حقوق بیکاری پیرمرد نیست و نتیجه می گرفت که اروپا بهشت برین کره زمین است.

• مقایسه متد استدلال بدی نیست، به شرط اینکه چیزهائی که مورد مقایسه قرار می گیرند، بلحاظ ماهوی شبیه هم باشند.
• نه بنگلادش با ممالک اروپا قابل مقایسه است تا بیکاران شان قابل مقایسه باشند و نه صادق افروز گرامی با لنین.

• البته در مثل مناقشه نیست.
• فقط آدم نباید با چنین مقایسه ای از خویشتن خویش به هراس افتد.

• علاوه بر این، اگر لنین از استالین و یا تروتسکی انتقاد می کند، انتقادش دیالک تیکی است و نه دلبخواهی و مصلحت اندیشانه.
• همان لنین که به قول صادق افروز گرامی از جنبه ها و جوانبی از نگرش و عمل استالین و یا تروتسکی انتقاد می کند، هرگز جوانب و جنبه های نظری و عملی مثبت آنها را پرده پوشی نمی کند، بلکه چه بسا بر آنها از صمیم قلب ارج می نهد و برجسته شان می سازد.
• ثانیا هرگز به هنگام تحلیل عمل و نظر همرزمان خویش، دیالک تیک شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف را از نظر دور نمی دارد.
• ثالثا لنین هرگز تریاد ماده ـ زمان ـ مکان را فراموش نمی کند.
• لنین دیالک تیسین بی نظیری است.


• صادق افروز گرامی اما در استالین فقط جنبه های منفی و ابلیسی را می بیند و بر خدمات و نقاط قوت چشمگیر و ستایش انگیز او چشم می بندد و در عوض انگلس را از مارکس می کند و به جای آن روزا و تروتسکی را می چسباند.
• و عملا به دنبال استالین، فاتحه بلندی بر فریدریش انگلس ـ یکی از دو بانی اصلی جهان بینی پرولتاریا ـ می خواند.
• ولی عملا به تجلیل و تقدیس از لئو تروتسکی و لوکزمبورگ می پردازد که به احتمال قوی کمترین خبری از فلسفه و جهان بینی طبقه کارگر ندارند.
• و یا ما بی خبریم.

• این جور تحلیل ها بوی تخریب و غرض ورزی می دهند و در بهترین حالت، نشانه «فقر فلسفه» (مارکس) اند.


• ما پس از پایان تحلیل استالینیسم در تارنمای «دایرة المعارف روشنگری» به تحلیل دیگر جریانات انحرافی مبادرت خواهیم ورزید، تا صادق افروز گرامی ببینند که تروتسکی نوبر بخصوصی نیست تا به درجه کلاسیک های مارکسیسم اعتلا داده شود.


حکم دوم
نوشته های لنین را در 1923 بخوانید و ببینید که چگونه به اعضای کمیته مرکزی حزب در مورد استالین اعلان خطر می کند.

• یکی از نشانه های کسانی که تفکر مفهومی نیاموخته اند و به قول کانت هنر فرود از عام به خاص را نمی دانند، فرستادن مخاطب به دنبال نخود سیاه است:
• بروید فلان اثر فلان کس را بخوانید و ببینید که چی گفته است!

• شیوه های استدلالی از این دست به «همه چیز گفتن و هیچ نگفتن» شبیه اند.

• اگر لنین چیزی در شرایط معینی گفته، باید در چارچوب زمانی و مکانی ـ سوبژکتیف و اوبژکتیف مورد بررسی قرار گیرد و اگر اندیشه عامی و تعمیم پذیری در آن باشد، به خدمت گرفته شود و در غیر این صورت رد شود.


• مارکسیسم ـ لنینیسم که به گفته های تصادفی کلاسیک ها اطلاق نمی شود.

• مارکسیسم ـ لنینیسم به مفاهیم، مقولات، قوانین و قانونمندی های فلسفی عام و دیگر تئوری های عام به میراث مانده از کلاسیک ها اطلاق می شود.

• حریفی دیگر در سایت خود به ترجمه عرقریز همه یاد داشت های مارکس و انگلس می پردازد که چه بسا در حال نزع روان و یا در خستگی و بیهوشی نیمه های شب نوشته شده اند.


بدین طریق فقط می توان به تخریب تئوری رهائی پرداخت و نه به آموزش اوبژکتیف آن.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر