۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

سیری در شعری از اباذر غلامی (8)

ما پی صلح ورهایی گشتیم!
تحلیل واره ای از شین میم شین

• گفته بودیم که ما را نگذارید به آتش بکشند:
• بعد ما نوبت تسخیر شما ست

• گفته بودیم که آزادی را نگدارید به مسلخ ببرند
• گفته بودیم که این دشنه هزاران سال است، دل ما را سفته است.

ما پی صلح ورهایی گشتیم
• و شما از ته دل خندیدید
• وز شما هیچ کسی هیچ نگفت.

• بند یاران شما پای مان را به تتاول فرسود
• از شماهیچ کسی هیچ نگفت.

• سرخ شد خاک ز خون تن ما
• از شما هیچ کسی هیچ نگفت.

• و کنون تا شما در بند اید
• چشم های دل ما بارانی است

• کاش می دانستید که شما را
• ما دوست می داشته ایم
• وشما مارا به عبت
• خصم پنداشته اید!

پایان

حکم چهارم
گفته بودیم که آزادی را نگدارید به مسلخ ببرند
گفته بودیم که این دشنه هزاران سال است، دل ما را سفته است.

• شاعر در این بیت، از دشنه دیرآشنائی سخن می گوید که در روند سلاخی آزادی، بر دل سپاه کار نشسته است.
• او بدین طریق میان سرکوب هزاران ساله آزادی، علامت تساوی می گذارد.

• شاید این یکی از معایب معرفتی ـ نظری روشنفکران ایرانی بطور کلی باشد:

• ناتوانی از تحلیل مشخص چیزها، پدیده ها و سیستم های مشخص.

• نتیجه این عقب ماندگی معرفتی ـ نظری طرح انتزاعی چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست.

• ما در تحلیل اشعار و گفتار برخی از آشنایان به نوعی سوبژکتیویسم ریشه مند پی می بریم.

• روشنفکر بی خبر از تئوری رهائی، تنها هنری که دارد، قرار دادن سوبژکت ـ مثلا خویشتن خویش ـ در کانون هستی است.

• اباذر در این بیت، سرکوب آزادی در همه فرماسیون ها را یکسان تلقی می کند.
• ولی در واقع، هرگز از این خبرها نبوده و نیست.
• حتی متدهای بازجوئی و شکنجه و سرکوب و اختناق میان سلطنت پهلوی و فوندامنتالیسم از زمین تا آسمان تفاوت دارند.
• این چیزها باید بطور مشخص و بر پایه فاکت ها و اسناد واقعی مشخصا تحلیل شوند.
• صدور حکم انتزاعی، کمکی به درک چیزها، پدیده ها و سیستم ها نمی کند.
• از حرف توخالی نمی توان اهرمی برای تحول از هر نوع پدید آورد.

حکم پنجم
ما پی صلح ورهایی گشتیم!

• برای درک این مصراع، باید مفاهیم «صلح» و «رهائی» تحلیل شوند:

1
مفهوم «صلح»
ما پی صلح ورهایی گشتیم!

• صلح به ضد جنگ اطلاق می شود.
• محتوا و خصلت صلح ـ بمثابه یک وضع و حال ـ بطور تاریخی مشروط می شود.
• صلح ـ به عبارت دیگر ـ همواره با فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی معینی انطباق دارد.

• برای درک و تعریف صلح باید به دیالک تیک جنگ و صلح توجه داشت.

• مراجعه کنید به دیالک تیک جنگ و صلح در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• اباذر خود بهتر از ما می داند که سپاه کار هرگز در پی صلح انتزاعی نبوده و نمی تواند باشد، مگر اینکه سپاه کار نباشد و دیالک تیک جنگ و صلح را به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز بسط و تعمیم دهد، یعنی دیالک تیکیت آن را نابود سازد.

• شنیدن چنین فرمولبندی ها از زبان نمایندگان توده های مولد و زحمتکش لرزه بر اندام هر مارکسیستی می اندازد.

• چرا؟
الف

• مطلق کردن صلح و فراموش کردن جنگ، به معنی انکار تئوری مبارزه طبقاتی است که لکوموتیو تمامت تاریخ جوامع طبقاتی بوده است و خواهد بود.

ب

• مطلق کردن صلح و دور افکندن جنگ به معنی تخریب دیالک تیک عینی جنگ و صلح است.

• ما در نقد شتابزده نظرات رضا فانی یزدی، خاطر شان شدیم که با مسالمت و سازش و تسلیم و صلح حتی ساده ترین مسئله در بنیادی ترین سلول جامعه ـ یعنی خانواده ـ قابل حل نیست.


• صلح همواره به نحوی از انحاء با جنگ همراه است، مسالمت با قهر!


ت

• مطلق کردن قطبی در دیالک تیک جنگ و صلح و هر دیالک تیکی به معنی پیشه کردن طرز تفکر متافیزیکی و ترک سنگر متد دیالک تیکی است.
• چنین متدی فقط به جهنم گمراهی، سرگردانی و سرگیجه منتهی می شود.

پ

• مطلق کردن صلح به معنی ترک بی برگشت سنگر فکری مارکسیسم است:
• مارکسیسم نه تئوری سازش و تسلیم و صلح و آشتی و ماستمالی، بلکه تئوری بی چون و چرای انتقاد نظری و عملی است.

ث

• مطلق کردن صلح و وداع با جنگ، به معنی افتادن به منجلاب های فکری، ایدئولوژیکی، طبقاتی مختلف است.

• حزبی که صلح را مطلق کند و با جنگ وداع گوید، حزبی که فقط تأیید و توجیه رقیب طبقاتی توده های مولد و زحمتکش را سرلوحه کار خود قرار دهد، به منجلاب های زیر می افتد و راه رهائی نمی یابد:


1
• چنین حزبی به منجلاب پراگماتیسم می افتد:
• برای چنین حزبی تنها چیزی که ارزشمند جلوه می کند سود لحظه ای حقیر است و بس.
• چنین حزبی لیاقت دفاع از حقیقت عینی را از دست می دهد و به تفاله حزب بدل می شود که به هیچ دردی نمی خورد.
• همین گرایش پراگماتیستی پیامدهای منفی ذلت باری به دنبال می آورد.

• مراجعه کنید به پراگماتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


2

• چنین حزبی به گنداب اوپورتونیسم می افتد و از منافع توده های مولد و زحمتکش و ایدئولوژی آن تنها در حرف آنهم با نیات پراگماتیستی سخن می گوید، تازه اگر فراموشش نکرده باشد.

• مراجعه کنید به اوپورتونیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


3

• چنین حزبی همزمان به گنداب انفعال و بی عملی می غلتد و چشم به عمل این و آن طبقه اجتماعی می بندد.
• گام به گام با زندگی و جامعه و جهان بیگانه می گردد.
• در خود می گندد و فرومی میرد.
• از چنین حزبی نمی توان اهرمی برای رهائی اجتماعی ساخت!

4

• چنین حزبی عملا و نهایتا به عرصه خودستیزی و دگرستائی بدل می شود.

• چنین حزبی به تحریف مفاهیم و مقوله ها کمر می بندد و به سیاق سعدی و حافظ دوست و دشمن را تعریف می کند و گام به گام سقوط می کند، هویت و اعتبار و ارزش خود را از دست می دهد و به زباله ای بدل می گردد.


مضرات دیگر مطلق کردن صلح را خواننده های انگشت شمار این سلسله مقالات می تواند خوداندیشانه و بر اساس تجارب خاص و عام بیابد و با ما در میان بگذارد تا به تکمیل نسبی تحلیل شتابزده خود نایل آییم.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر