مقدمه
زمان که می گذرد هر کسی می تواند به میل خود، و با هدف هایی که در نظر دارد، به آن برگردد و رویدادها را از دید امروزی اش ببیند.
یادداشت آقای دکتر باقر پرهام در بی بی سی فارسی، در زمینه ی چگونگی اخراج توده ای ها از کانون نویسندگان ایران، از همین زاویه جای بازنگری دارد.
پیش از این بازنگری من هم می خواهم، درچارچوب ادعا های مورد نظر آقای دکتر پرهام، در آن دوران مروری کرده باشم.
اما برای آن که پر بیراه نرفته باشم، به یکی دو نکته اشاره می کنم:
در این یادداشت هدف من دفاع از سیاست حزب توده ی ایران، همچنین عملکرد گروهی توده ای های کانون در آن سال ها و روزهای بحرانی نیست.
و نیز بر آن نیستم که شخص من، بعنوان هموند کوچکی از کانون از هر ندانم کاری دانسته و نادانسته یی مبرا بوده ام.
یادداشت آقای دکتر باقر پرهام در بی بی سی فارسی، در زمینه ی چگونگی اخراج توده ای ها از کانون نویسندگان ایران، از همین زاویه جای بازنگری دارد.
پیش از این بازنگری من هم می خواهم، درچارچوب ادعا های مورد نظر آقای دکتر پرهام، در آن دوران مروری کرده باشم.
اما برای آن که پر بیراه نرفته باشم، به یکی دو نکته اشاره می کنم:
در این یادداشت هدف من دفاع از سیاست حزب توده ی ایران، همچنین عملکرد گروهی توده ای های کانون در آن سال ها و روزهای بحرانی نیست.
و نیز بر آن نیستم که شخص من، بعنوان هموند کوچکی از کانون از هر ندانم کاری دانسته و نادانسته یی مبرا بوده ام.
• ما از جلال سرفراز جز نامی چیزی نمی دانیم.
• و اکنون می خواهیم، بدون داشتن کمترین پیشداوری، فرازهائی از این نوشته ایشان را مورد مطالعه قرار دهیم.
بخش اول
خوشبینی های بی پایه
خوشبینی های بی پایه
1
مفهوم «خوش بینی»
مفهوم «خوش بینی»
• مفهوم «خوش بینی های بی پایه» به مثابه عنوان بخش اول یادمانده های جلال سرفراز باید قبل از همه مورد تأمل قرار گیرد.
• در همین مفهوم موجز به احتمال قوی، کنکاش مستمر و عصب سوز سی و چند ساله ایشان گنجانده شده است.
• استنتاج تاکنونی جلال حاکی از آن است که روشنفکران برجسته جامعه دچار نوعی خوش بینی بوده اند.
• مفهوم «خوش بینی» (اوپتیمیسم) مفهوم فلسفی روشنی است، به همان سان که مفهوم بدبینی (پسیمیسم) روشن است و از موضع طبقاتی افراد، گروه ها و طبقات اجتماعی معینی پرده برمی دارد:
• خوش بینی در قاموس مارکسیسم، گرایش اصلی افراد، گروه ها و طبقات مترقی و بالنده است و بدبینی درست برعکس، گرایش افراد، گروه ها و طبقات اجتماعی ارتجاعی، پیشرفت ستیز و میرنده را تشکیل می دهد.
• در دوران کنونی، یعنی در عصر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، خوش بینی گرایش اصلی طبقه کارگر و نمایندگان ایدئولوژیکی این طبقه را تشکیل می دهد و بدبینی، نیهلیسم، نومیدی، بی دورنمائی، بی فردائی و امثالهم گرایش اصلی طبقات فئودال و سرمایه دار و نمایندگان ایدئولوژیکی آنها ست.
• ما از جهان بینی جلال سرفراز کمترین خبری نداریم و نمی دانیم که این مفهوم آشنا را با چه محتوائی پر کرده اند.
• چون عوام الناس نیز خوش بینی را چه بسا به معنای خوش خیالی و غیره به کار می برند.
2
مفهوم «خوش بینی بی پایه»
مفهوم «خوش بینی بی پایه»
• با مشاهده صفت «بی پایه» برای خوش بینی، تردیدی در دل آدمی سر بر می دارد که نکند، جلال هم بسان عوام الناس همین مفهوم فلسفی را به خدمت می گیرند.
• چون خوش بینی طبقه کارگر و توده های مولد و زحمتکش نه بی پایه، بلکه قانونمند است.
• خوش بینی طبقه کارگر و نمایندگان ایدئولوژیکی آن بر نقش و فونکسیون تاریخی ـ واقعی این طبقه اجتماعی مبتنی است، بر این حقیقت امر مبتنی است که پرولتاریا گورکن نظام سرمایه داری و برپا دارنده نظام سوسیالیستی است.
• این یکی از مهمترین کشفیات کلاسیک های مارکسیسم است که به رسالت تاریخی طبقه کارگر معروف شده است.
• خوش بینی طبقه کارگر و نمایندگان ایدئولوژیکی اش هرگز نمی تواند بی پایه باشد.
• بنابرین منظور جلال از این مفهوم چیز دیگری است که باید ضمن مطالعه دقیق اندیشه های ایشان کشف شود.
خوش بینی های بی پایه
سال های ۵۷ و ۵٨ سال های خوشبینی های بی پشتوانه بود.
با فروریزی نظام شاهنشاهی شور و حالی در میان اهل قلم درگرفت.
ابتدا تصور می شد که از آن پس سانسوری در میان نیست.
می توان بی دغدغه نشست و نوشت.
در این میان تک و توکی از روشنفکران، اینجا و آنجا، به این خوشبینی ها با دید تردید می نگریستند.
در چنین وضعیتی ۲۰ نفر از هموندان کانون نویسندگان به دیدار آیت الله خمینی رفتند.
من یکی از آنها بودم.
ابتکار این ملاقات نه از توده ای ها، بلکه از آقای نعمت میرزازاده بود.
بیانیه ای نیز به قلم آقای دکتر باقر پرهام نوشته شده بود.
یک شب پیش از آن در خانه ی آقای میرزازاده در مورد آن بیانیه بحث و گفتگو شد.
گروهی بر آن بودیم که در متن بیانیه از جمله پسوند اسلامی بعد از واژه ی انقلاب باید حذف شود.
چنین هم شد.
سال های ۵۷ و ۵٨ سال های خوشبینی های بی پشتوانه بود.
با فروریزی نظام شاهنشاهی شور و حالی در میان اهل قلم درگرفت.
ابتدا تصور می شد که از آن پس سانسوری در میان نیست.
می توان بی دغدغه نشست و نوشت.
در این میان تک و توکی از روشنفکران، اینجا و آنجا، به این خوشبینی ها با دید تردید می نگریستند.
در چنین وضعیتی ۲۰ نفر از هموندان کانون نویسندگان به دیدار آیت الله خمینی رفتند.
من یکی از آنها بودم.
ابتکار این ملاقات نه از توده ای ها، بلکه از آقای نعمت میرزازاده بود.
بیانیه ای نیز به قلم آقای دکتر باقر پرهام نوشته شده بود.
یک شب پیش از آن در خانه ی آقای میرزازاده در مورد آن بیانیه بحث و گفتگو شد.
گروهی بر آن بودیم که در متن بیانیه از جمله پسوند اسلامی بعد از واژه ی انقلاب باید حذف شود.
چنین هم شد.
• ما این فراز از نوشته جلال را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم تا هم از کلی گوئی و بحث انتزاعی پرهیز کنیم و هم آن را حتی المقدور مورد تأمل دقتمند قرار دهیم:
• خوشحال خواهیم شد، اگر کسی در تصحیح، تدقیق و یا حتی رد برداشت ها و استنتاجات ما پیشگام شود.
1
سال های ۵۷ و ۵٨ سال های خوشبینی های بی پشتوانه بود.
سال های ۵۷ و ۵٨ سال های خوشبینی های بی پشتوانه بود.
• جلال اکنون خوش بینی مورد نظر خود را از نو تعریف می کند و به جای صفت «بی پایه» از صفت «بی پشتوانه» بهره برمی گیرد.
• اما تفاوت آندو از چه قرار است؟
1
خوش بینی بی پایه
خوش بینی بی پایه
• خوش بینی بی پایه در بهترین حالت به معنی خوش خیالی است.
• خوش بینی بی پایه فاقد پایه و اساس اوبژکتیف و سوبژکتیف است.
• به زبان دیگر می توان گفت که خوش بینی بی پایه در خارج از دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف قرار دارد:
• نه پایه مادی و عینی ـ واقعی دارد و نه پایه معنوی و سوبژکتیف.
2
خوش بینی بی پشتوانه
خوش بینی بی پشتوانه
• خوش بینی بی پشتوانه اما از کم و کیف دیگری بهره مند است.
• پشتوانه در فرهنگ لغت به معنی «سپرده بانکی برای تعیین اعتبار» و به معنی «مقدار طلا و نقره و جواهر و مانند آن که بانک ملی جهت انتشار پول در خزانه بانک نگهداری می کند» به کار می رود.
• از این رو، می توان گفت که خوش بینی معینی می تواند مثلا پایه مادی و عینی ـ واقعی داشته باشد، ولی در عین حال به سبب فقدان شرایط سوبژکتیف فاقد پشتوانه باشد و غیرعملی و بی دورنما باشد و یا برعکس.
• از دید جلال، خوش بینی روشنفکران جامعه ـ در هر صورت ـ بی پشتوانه بوده است.
• باید ببینیم به چه دلیل؟
2
با فروریزی نظام شاهنشاهی شور و حالی در میان اهل قلم درگرفت.
ابتدا تصور می شد که از آن پس سانسوری در میان نیست.
می توان بی دغدغه نشست و نوشت.
با فروریزی نظام شاهنشاهی شور و حالی در میان اهل قلم درگرفت.
ابتدا تصور می شد که از آن پس سانسوری در میان نیست.
می توان بی دغدغه نشست و نوشت.
• شنیدن صرف مفهوم «نظام شاهنشاهی» لرزه بر ستون های کماکان متزلزل روان آدمی می افکند.
• محمد رضا شاه خیلی دلش می خواست که با برسمیت شناخته شدن از سوی پادشاهان افغانستان و پاکستان و غیره لقب شاهنشاه دریافت کند، ولی نشد.
• جلال اکنون شاید نادانسته با دست و دلبازی تمام ارزانی اش می دارد.
1
شور و حالی در میان اهل قلم درگرفت.
شور و حالی در میان اهل قلم درگرفت.
• اهل قلم را می توان معماران روح جامعه ـ به معنای هگلی آن ـ تلقی کرد.
• اهل قلم و روشنفکران بطور کلی قشری از هر جامعه را تشکیل می دهند که وجود اجتماعی (روندهای مادی و عینی جامعه و نه فقط آن) به بهترین وجهی در آئینه ضمیرشان منعکس می شود و در آمیزش با تخیل مرز ناشناس، کسوت هنری به خود می گیرد و در فرم های هنری مختلف مادیت می یابد:
• شعر و قصه و مجسمه و تابلوی نقاشی و آهنگ و آواز و غیره فرم های مختلف مادیت یابی مجدد روح اند، روحی که خود انعکاس درست و یا مخدوش روندهای مادی و عینی بوده است و در گذر از گردنه دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت جامه واقعی به بر کرده است تا دست به دست، سینه به سینه، دهن به دهن منتقل شود و پس از رسیدن به خطه روح به قهر مادی مثبت و یا منفی بدل شود.
• معماران روح پس از فروپاشی سلطنت و روی کار آمدن ارتجاع فئودالی ـ روحانی کسب شور و حال کرده اند.
• شگفت انگیز می نماید، ولی واقعیت دارد و قابل بحث و ریشه یابی است.
• بخش مهمی از روشنفکران معروف به روشنفکران مذهبی مدرن و سنتی از دیرباز خواهان همین «تحول» و مؤثر در پیروزی آن بوده اند.
• از این بابت نمی توان دچار حیرت شد.
• ولی از این نظر که اهالی قلم بطور کلی دچار «شور و حال» گشته اند، باید حیرت کرد.
• چرا؟
• برای اینکه برای شور و حال هم باید دلیل داشت.
2
ابتدا تصور می شد که از آن پس سانسوری در میان نیست.
می توان بی دغدغه نشست و نوشت.
ابتدا تصور می شد که از آن پس سانسوری در میان نیست.
می توان بی دغدغه نشست و نوشت.
• دلیل «شور و حال» روشنفکران از دید جلال، ظاهرا همین بوده است:
• اهالی کذائی قلم ابتدا دچار این تصور می شوند که از این به بعد سانسوری در میان نخواهد بود و می توان بی دغدغه نشست و نوشت.
• ظاهرا جلال از قبیله اهل قلم اطلاع درستی ندارند.
• اکثریت قریب به اتفاق اهل قلم از صمیم قلب سپاسگزار خواهند بود، اگر بهانه سانسور از دست شان گرفته نشود.
• حتی به جرئت می توان گفت که دیکتاتوری و بگیر و ببند برای آنها مائده ای آسمانی است.
• اگر ثمرات دیکتاتوری را از شعر شاملو و امثالهم حذف کنیم، چه باقی می ماند؟
• اگر قافله طولانی شهیدان نباشد، از چه کسانی باید شیرآهنکوه مرد ساخته شود؟
• اگر سرکوب و خفقان نباشد، به جای «آه اگر آزادی سرودی می خواند!»، چه می توان سرهم بندی کرد و باد در غبغب انداخت؟
• بد نمی شود، اگر مجموعه نوشته ها و ترجمه های اهل قلم در دوره قبل و بعد از فاجعه 58 مورد بررسی قرار گیرد، تا از فاجعه فرهنگی در جامعه پرده بر افتد.
• شاید دلیل شور و حال اهل قلم، بر خلاف تصور جلال، درست برعکس بوده است.
• شاید بدین خاطربوده که آنها دیکتاتوری خشن و خونین نعلین را بو کرده بودند و در پوست خود نمی گنجیدند.
• باید ببینیم.
باید از آثار اهل قلم ـ حداقل ـ در تبعید بیلانی تهیه شود، تا معلوم شود که حضرات چی در چنته داشته اند و دارند!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر