۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

انترناسیونالیسم (2)

همبستگی میان جوامع سوسیالیستی
هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین

• در مقابل قانون منطقی عام الاعتبار، مبنی بر برقراری «یکباره و همزمان» سوسیالیسم در کلیه کشورهای پیشرفته سرمایه داری، اکنون این واقعیت امر تاریخی قرار دارد، که تضادها و رویاروئی های اجتماعی در کشورهائی تا حد غیرقابل تحملی تشدید می شوند، که استثمار بی رحمانه تر است و ستم فرم های دهشت انگیزتری به خود گرفته است.

• وحدت منطقی و تاریخی، خود یک وحدت دیالک تیکی است.

• این بدان معنی است، که آن خود آبستن تضادها ست، تضادهائی که باید در جریان روند تاریخی حل شوند.


• (به عبارت ساده تر، ما با دیالک تیک منطقی ـ تاریخی سر و کار داریم، یعنی با وحدت و تضاد همزمان منطقی و تاریخی بمثابه دو قطب دیالک تیک واحد.
• و در دیالک تیک منطقی ـ تاریخی، نقش تعیین کننده از آن تاریخی است. مترجم)

• پس این امکان واقعی وجود دارد، که انقلابی با سمتگیری سوسیالیستی، نه در کشورهای متروپل، بلکه در ممالک وابسته صورت گیرد.

• وقوع انقلاب سیاسی را در ممالک وابسته، بیشتر می توان انتظار داشت، تا در کشورهای بلحاظ اقتصادی پیشرفته تر.

• زیرا طبقه کارگر کشورهای پیشرفته در استثمار کشورهای فقیر ذینفع است.

• آموزش های «پاره شدن زنجیر در سست ترین حلقه» قدرت های سرمایه داری و «امکان ساختمان سوسیالیسم در یک کشور» بازتاب این تضاد هستند.

• شکی نیست، که در این رابطه، تضادهای خاصی در مرحله ساختمان سوسیالیسم بروز خواهند کرد.

مراجعه کنید به کتاب هولتس تحت عنوان «شکست سوسیالیسم و آینده آن»

• اگر به دنبال پیروزی انقلاب در یک کشور بلحاظ اقتصادی عقب مانده، سلسله ای از انقلابات در کشورهای متروپل صورت نگیرد (همانطور که بعد از پیروزی انقلاب اکتبر، علیرغم انتظارات اولیه لنین، در آلمان، اطریش و مجارستان شکست خورد و در انگلستان و فرانسه حتی گامی در جهت انقلاب برداشته نشد)، انقلاب پیروزمند در آن واحد بار دو وظیفه مهم را بر دوش خواهد داشت:
• وظیفه اول عبارت خواهد بود از رسیدن به سطح توسعه فنی کشورهای پیشرفته
• وظیفه دوم عبارت خواهد بود از پی ریزی شیوه تولید جدید.

• اما انجام این وظایف دوگانه، بمراتب دشوارتر خواهد شد، اگر کشورهای سرمایه داری دور و بر به مبارزه با ساختمان سوسیالیسم در آن کشور برخیزند، از هر توطئه ضد انقلابی حمایت به عمل آورند و از برتری مادی خود بهره برداری کنند.
• این وضع در اتحاد شوروی حاکم بود و در چین، کره شمالی، ویتنام و کوبا هنوز هم حاکم است.

• در دوران جهانشمولی وسایل ارتباط جمعی ، سمپاشی تبلیغاتی بی امان و بی وقفه نیز بدان اضافه خواهد شد و گوش مردم کشور در حال ساختمان سوسیالیسم از بوق و کرنای رفاه خارق العاده کذائی رایج در کشورهای سرمایه داری کر خواهد شد.

• از سوئی، شرایط فنی، سطح آموزشی و وسایل حکومتی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری ـ اغلب ـ چندان توسعه یافته اند، که براندازی انقلابی بهترین شرایط را برای ساختمان سوسیالیسم در اختیار توده ها قرار خواهد داد.
• از سوی دیگر تضادهای حاد در بهره وری سرمایه منجر بدان می شوند، که طبقه کارگر حتی حقوقی را که به ازای مبارزه طبقاتی پرتلفات و پر رنج و درد به دست آورده، از دست بدهد و اقشار وسیعی از آن، به شرایط اجتماعی اسفناکی گرفتار شوند، که حتی به تصور کسی نمی رسید.
• بحران دموکراسی سیاسی، تخریب شبکه خدمات اجتماعی، بیکاری توده ای و بی دورنمائی از آن جمله اند.

• توان صف آرائی افزایش می یابد.

• قدرت نشان دادن واکنش و ارائه آلترناتیف های متناسب با سطح شیوه تولیدی مدرن نیز وجود دارد.
• پرسش بی پاسخ هنوز این است، که در آینده، کجا وضع انقلابی پدید خواهد آمد.

• از این رو ست، که مسئولیت احزاب کمونیست در کشورهای متروپل در جهت آماده سازی طبقه کارگر، به مثابه قدرت سازمان یافته، برای انجام تحولات اجتماعی افزایش می یابد.


• اگر ساختمان سوسیالیسم در یک کشور، تحت شرایط دشوار انجام گیرد، یکی از گشتاورهای مهم بقا و شکوفائی آن، برخورداری از حمایت طبقه کارگر کشورهای هنوز سرمایه داری، بویژه در ممالک پیشرفته خواهد بود.

• منظور من فقط اهمیت ایدئولوژیکی همبستگی بین المللی برای توسعه شعور سوسیالیستی و یا قوت قلب ناشی از آن نیست، بی آنکه بخواهم بدان کم بها دهم.
• منظور من حمایت مالی نیز هست، که نقش بسیار مهمی می تواند بازی کند.

• اما مهمتر از همه این است، که سازمان های دموکراتیک در دول سرمایه داری و طبقه کارگر بتوانند، از طریق احزاب و سندیکاها رژیم کشور خود را تحت فشار قرار دهند و جلوی مداخلات تجاوزگرانه را بگیرند و یا نیروهای مداخله گر را تضعیف کنند.

• ما در سال های اخیر، شاهد یکی از واماندگی های طبقه کارگر آلمان بودیم، وقتی که رژیم سوسیال ـ دموکرات به تجاوز امپریالیستی علیه یوگوسلاوی مبادرت ورزید.
• بدترین واماندگی تاریخی طبقه کارگر آلمان اما عبارت بود از رفتار آن، به هنگام حمله آلمان فاشیستی بر اتحاد شوروی، در سال 1941.

• انترناسیونالیسم طبقه کارگر ـ اما ـ بیمه ای برای وضع غیرعادی نیست، که هر وقت، سوسیالیسم در جائی به خطر افتاد، به کار گرفته شود.

• انترناسیونالیسم طبقه کارگر به معنی آمادگی مدام وابستگان طبقه و سازمان های آن است، برای پشتیبانی از برادران طبقاتی و سازمان های آنها در سراسر جهان، برای حمایت از مبارزه آنان و فداکاری در راه آنان.

• پیش شرط انترناسیونالیسم، شعور طبقاتی است.

• انترناسیونالیسم گشتاوری از شعور طبقاتی در حال توسعه و تحکیم است.


• اگر کسی بداند، که ستم بر دیگری، ناشی از سیستمی است که خود او را هم تحت ستم قرار داده است و تنها تفاوتی که هست، در کمیت ستمگری است، آنگاه، فقط به احساس همدردی گذرا با ستمکشان همسرنوشت خویش قناعت نخواهد کرد، بلکه خود را در صف گردان پیکار سیاسی قرار خواهد داد.


• از این رو ست، که انترناسیونالیسم بیش از همدردی عاطفی صرف و خشک و خالی است.


• تردیدی نیست، که انترناسیونالیسم به شالوده ای از احساس و عاطفه نیاز دارد.


• انترناسیونالیسم، به مثابه یک نیروی سیاسی، باید بر شناخت تجاوزگری بین المللی سرمایه داری، بر شناخت موقعیت طبقاتی و منافع طبقاتی مشترک پرولتاریا در سرتاسر جهان استوار باشد.

• انترناسیونالیسم در همکاری سازمان یافته پرولتاریا، در انطباق دادن استراتژی های ملی احزاب کارگری با یکدیگر و در اتحاد آنها برای عمل مشترک قوام می یابد.
• پرولتاریا، گیرم که شرایط زندگی او (و به همین دلیل، منافع بی واسطه او) از مونیخ تا ژوهانسبورگ، از سانفرانسیسکو تا جاکارتا متفاوت باشد، ولی با این حال، یک دشمن واحد، به نام سرمایه دارد و یک هدف واحد، به نام محو استثمار.

• اگر گذار به سوسیالیسم، نخست در یک کشور و یا یک منطقه جهان صورت گیرد، آنچه که مارکس و انگلس ـ به طور کلی ـ در باره مبارزه به خاطر سوسیالیسم گفته اند، اعتبار خود را ـ بی تردید ـ حفظ خواهد کرد.

• مارکس در پاسخ به «تریبون» گفت:
• «معلوم شد، که سوسیالیسم نه فقط یک مسئله محلی، بلکه یک مسئله بین المللی است، که باید از طریق کنش بین المللی کارگران حل شود.»
• و انگلس در نامه ای به لافارگ، تأکید کرد، که «رهائی پرولتاریا تنها از طریق یک کنش بین المللی می تواند تحقق یابد.
• دشمن از طبقه دارا تشکیل می یابد، از زمینداران و سرمایه داران.»

• این موضع لایتغیر مارکس و انگلس، از زمان تدوین «مانیفست» بوده است.

• در «مانیفست» راجع به پرولتاریا چنین می خوانیم :

• «کنش متحد، حداقل در کشورهای متمدن، یکی از شروط اولیه رهائی است.»

• انترناسیونالیسم، یکی از نقاط مرکزی استراتژی کمونیستی است، که بر این شناخت استوار است، که تضاد طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا ساختار تعیین کننده دوران تاریخی در مقیاس جهانی است، دورانی که ما در آن به سر می بریم.

• به
قول مارکس، «سوسیالیست ها اثبات کرده اند، که مبارزه عام، میان سرمایه و کار، در همه جای جهان جاری است.
• سخن کوتاه، خصلت کوسموپولیتیکی (جهانشمول) دارد.»

• آنچه مارکس، اینجا، «کوسموپولیتیکی» می نامد، ما امروز «گلوبالیزاسیون» می نامیم، گرایشی که او 120 سال پیش تشخیصش داده است.
• اشاره به این نکته که «سرمایه داران، هر چه بیشتر کوسموپولیتیکی تر می شوند»، از این واقعیت امر حکایت می کند، که او در مراحل آغازین این روند، توسعه ای را پیش بینی می کند، که با انسجاج تمام ارضی سرمایه ، در پایان قرن بیستم، به شاخص چشمگیر امپریالیسم بدل شده است.

این حقیقت امر را که علیه استراتژی تمام ارضی سرمایه، تنها از طریق تشکیل جبهه متحد طبقه کارگر و با استراتژی مشترک همبستر با استراتژی های ملی متمایز آنان، می توان مبارزه کرد، بنیانگذاران سوسیالیسم علمی از آغاز می دانستند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر