۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (15)


شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291 میلادی)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین

حکم
• وجود تو شهری است، پر نیک و بد
• تو سلطان و دستور دانا خرد

• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و تئوری را به شکل دیالک تیک (2) و وزیر بسط و تعمیم می دهد.

1 ـ 2

• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک سلطان و وزیر بسط و تعمیم می دهد.
• بنظر سعدی انجام امور اجرائی (پراتیک) به عهده سلطان است و تشکیل ایده، اندیشه، دانش و راهنمائی سلطان (تئوری) به عهده وزیر است:
• سعدی وجود انسانی را با با جامعه فئودالی ـ بنده داری یکسان تلقی می کند.
• آن سان که وجود انسانی بسان کشوری پر نیک و بد جلوه گر می شود، کشوری که در آن نقش سلطان به عهده اراده انسانی و نقش وزیر دانا به عهده عقل است.
• بدین طریق، کشور فئودالی تحت اختیار دیالک تیک سلطان و (3) به اندامی تحت اختیار دیالک تیک اراده و (4) شباهت پیدا می کند.

3 ـ 4

• بدین طریق، کشور فئودالی تحت اختیار دیالک تیک سلطان و دستور دانا به اندامی تحت اختیار دیالک تیک اراده و عقل شباهت پیدا می کند.
• اگرچه این حکم سعدی بار (5) نیرومندی دارد و به توجیه و تحکیم سیستم اجتماعی حاکم خدمت می کند، ولی در عین حال، از (6) سلطان پرده برمی دارد و او را تا حد قلدری بی مغز و مخ تنزل می دهد.

5 ـ 6

• اگرچه این حکم سعدی بار ایدئولوژیکی نیرومندی دارد و به توجیه و تحکیم سیستم اجتماعی حاکم خدمت می کند، ولی در عین حال، از بی خردی سلطان پرده برمی دارد و او را تا حد قلدری بی مغز و مخ تنزل می دهد.
• خود همین انتقاد ضمنی از رئیس کشور همراه با اثبات تئوریکی (7) سیستم حاکم، خود همین عقلائی و طبیعی تلقی کردن سیستم حاکم حاوی بار (8) بمراتب نیرومندتری است و عوامفریبانه تر از هر حیله و ترفندی است.

7 ـ 8

• خود همین انتقاد ضمنی از رئیس کشور همراه با اثبات تئوریکی حقانیت سیستم حاکم، خود همین عقلائی و طبیعی تلقی کردن سیستم حاکم حاوی بار ایدئولوژیکی بمراتب نیرومندتری است و عوامفریبانه تر از هر حیله و ترفندی است.
• بورژوازی واپسین و معاصر همین شیوه تحکیم تردستانه سیستم اجتماعی حاکم را دیری است که به حد اعلای درجه ممکنه تکمیل کرده و با موفقیت بی نظیری به خدمت گرفته است:
• نمونه اش را در مورد جورج بوش پسر می بینیم که از سوی هرکسی به استهزا گرفته می شود، ولی در عین حال همه نقشه ها و نیات استراتژیک سیستم حاکم عملی می شوند و آخر سر، همه کاسه کوزه ها سر شعبان بی مخی از تگزاس خرد و خراب می شوند.
• زهر ایدئولوژیکی تئوری اجتماعی سعدی و حافظ از این نظر بی نظیر است.
• هر چه شیوه تولیدی حاکم پوسیده تر و گندیده تر می شود، ساز و برگ ایدئولوژیکی برای تحمیق مردم به همان اندازه کاملتر می گردد.
• زهر ایدئولوژیکی عوامفریبانه در فلسفه حافظ بمراتب پر ترفندتر و مهلکتر است، آن سان که خیلی ها حتی صدها سال بعد حافظ را انقلابی و چپگرا تلقی می کنند، به همان سان که خیلی ها مارکسیست بودن هابرمس و امثال او را جدی می گرفتند.
• احزاب سوسیال ـ دموکرات صد سال تمام ـ با شال سرخ بر گردن و سرود انترناسیونال بر لب ـ کارگران را به دنبال خود کشیدند تا اینکه بالاخره پس از گذشتن آب از سر، پس از غسل و تدفین حکومت کارگری در کشورهای سوسیالیستی نقاب ایدئولوژیکی از چهره برداشتند و ماهیت خود را برملا ساختند و به سلاخی همه دستاوردهای مبارزات کارگری در ملأ عام همت گماشتند.
• بدین طریق، از تن تناور رهبران سرخ شورشی سوسیال ـ دموکراسی لاشخورانی تمام عیار بیرون زدند.
• شعور رهائی بخش برای توده ها واجب تر از نان روزانه است.
• به قول عیسی مسیح، «انسان ـ تنها با نان ـ زنده نیست!»

• سعدی در (9) دیالک تیک سلطان و دستور دانا در آیینه وجود انسانی، آن را از هم می گسلد و سلطان و وزیر را مانیگرایانه (بطور (10)) به عنوان دو موجود مستقل در کنار هم قرار می دهد و از «تو و خرد» (تو سلطان و دستور دانا خرد) سخن می گوید.

9 ـ 10

• سعدی در انعکاس دیالک تیک سلطان و دستور دانا در آیینه وجود انسانی، آن را از هم می گسلد و سلطان و وزیر را مانیگرایانه (بطور دوئالیستی) به عنوان دو موجود مستقل در کنار هم قرار می دهد و از «تو و خرد» (تو سلطان و دستور دانا خرد) سخن می گوید.
• به عبارت دیگر، سعدی در هر دو مورد دیالک تیک پراتیک و تئوری را تخریب و نابود می سازد، مثل برخی از احزاب و گروه های چپ که بدون تئوری انقلابی ادعای انقلابی بودن بر لب دارند و سودای رهبری انقلاب بر سر.

حکم
• میان دو تن جنگ چون آتش است
• سخن چین بد بخت هیزم کش است

• جنگ میان دو تن اگر به آتش شباهت داشته باشد، سخن چین هیزم بیار این آتش است.
• بدین طریق سخن چین هدفی جز آتش افروزی ندارد و دشمن هر دو طرف جنگ است.
• آنچه سعدی نا گفته می گذارد و می گذرد، علت اجتماعی سخن چینی است.
• سعدی سخن چینی را خصلتی فردی تلقی می کند و بار دیگر دیالک تیک وجود و شعور را از هم می گسلد، شعور را مطلق می کند و وجود را به دور می اندازد.
• اگر سخن چینی یکی از عناصر شعور اجتماعی محسوب شود، سعدی باید منشاء واقعی این عنصر معرفتی، اخلاقی و رفتاری را بجوید.
• سعدی باید به به جفت دیالک تیکی شعور اجتماعی بیندیشد.
• در تمامت هستی، در همه اشکال حرکت ماده (طبیعت، جامعه و تفکر) موردی یافت نمی شود که از دیالک تیک تهی باشد.
• جفت دیالک تیکی شعور اجتماعی را وجود اجتماعی تشکیل می دهد.
• در دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی، نقش تعیین کننده به عهده (1) است.

1

• در دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی، نقش تعیین کننده به عهده وجود اجتماعی است.
• شیوه زندگی مادی انسانها، جایگاه آنها در تولید اجتماعی، موقعیت طبقاتی آنها ـ در تحلیل نهائی ـ شعور اجتماعی آنها را می سازد.
• سخن چینی مثل همه صفات ناپسند اخلاقی و رفتاری یکی از پدیده های چرکین جامعه طبقاتی است، که حتی صدها سال پس از محو طبقات جان سختی خواهد کرد.
• مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید را می توان یکشبه اشتراکی کرد، ولی طرز تفکر و معیارهای ارزشی، رفتاری و خوی و خصائل انسانها را نمی توان به آسانی تحول بخشید.
• این امر کار روشنگرانه و تربیتی صبورانه، سنجیده و اندیشیده می طلبد.

حکم
• سر هوشمندش چنان خیره کرد
• که سودا دل روشنش تیره کرد

• پارسائی به ثروت می رسد و زیر و رو می شود:
• به قول سعدی، ثروت سر هوشمندش را خیره می کند و مرد روشنضمیر تیره دل می گردد.
• سعدی در این حکم، دانسته و یا ندانسته، به مواضع ماتریالیسم (1) نزدیک می شود و در دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی نقش تعیین کننده را از آن (2) می داند.

1 ـ 2

• سعدی در این حکم، دانسته و یا ندانسته، به مواضع ماتریالیسم تاریخی نزدیک می شود و در دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی نقش تعیین کننده را از آن وجود اجتماعی می داند.
• پارسا به محض تصاحب ثروت، وجود اجتماعی اش متحول می گردد و با تحول وجود اجتماعی، دچار تحول روحی می شود.
• از این بهتر نمی توان ماتریالیسم تاریخی را در این مورد خاص نمایندگی کرد.
• این کلام حکیم قرون وسطی می توانست کلام مارکس، انگلس، لنین هم باشد:
• وجود اجتماعی ـ در تحلیل نهائی ـ تعیین کننده شعور اجتماعی است.
• این را درک (3) تاریخ نام داده اند، کشفی از سوی آموزگاران طبقه مولد نوین، که برای بشریت همتراز با کشف آتش بوده است.

3

• این را درک ماتریالیستی تاریخ نام داده اند، کشفی از سوی آموزگاران طبقه مولد نوین، که برای بشریت همتراز با کشف آتش بوده است.

حکم
• تهیدست، در خوبرویان مپیچ!
• که بی سیم مردم، نیرزند هیچ

• سیستم فلسفی سعدی گنجینه کلیه نظریات فلسفی زمانه او ست.
• به ندرت می توان سیستم فلسفی ئی پیدا کرد که به اندازه سیستم فلسفی سعدی تناقض مند باشد.
• سیستم فکری سعدی در تلون مدام است، هم از نظر فلسفی و هم از لحاظ معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت).
• سعدی از نظر فلسفی ایدئالیست و ماتریالیست و حتی ماتریالیست تاریخی همزمان است.
• سعدی بلحاظ معرفتی ـ نظری امپیریست (تجربه گرا)، راسیونالیست (خردگرا)، ایراسیونالیست (خردستیز) و اگنوستیسیست (ندانمگرای) همزمان است.
• ما در جریان بررسی آثار او به تک تک این موارد اشاره کرده ایم و اشاره خواهیم کرد.

حکم
• خردمندان گفته اند:
• «نان خود خوردن و نشستن به، که کمرشمشیر (کمربند با شمشیر) زرین، به خدمت بستن.»

• سعدی در این حکم، دیالک تیک تقسیم (1) اجتماعی را به شکل دیالک تیک زحمت و خدمت بسط و تعمیم می دهد و به تحقیر (2) می پردازد.

1 ـ 2

• سعدی در این حکم، دیالک تیک تقسیم کار اجتماعی را به شکل دیالک تیک زحمت و خدمت بسط و تعمیم می دهد و به تحقیر خدمت می پردازد.
• به نظر سعدی کسی که نان خود را از طریق فروش نیروی کار خود، مثلا از طریق خدمت به سلطانی در می آورد، نه نان خود را، بلکه نان غیر را می خورد و لذا پست تر محسوب می شود.
• کار به شرط مزد، هنوز در جامعه فئودالی توسعه و تعمیم نیافته است و با توسعه مناسبات بورژوائی توسعه خواهد یافت.
• سعدی علیرغم چپ نمائی بی محتوا، علیرغم ترجیح کار جسمی به کار اداری ـ دولتی، مخالف کار به شرط مزد است.
• حافظ تحقیر کار به شرط مزد (کار پرولتری) را با صراحت بیشتری انجام خواهد داد و آن را با گدائی (شیوه انگلی زیست) یکسان خواهد شمرد:

حکم
• تو بـندگی چو گدایان به شرط مزد مکـن
• کـه دوسـت ـ خود ـ روش بـنده پروری داند

• هسته معقول این حکم، عبارت از این است که کار تولیدی با کار بروکراتیک تفاوت کیفی دارد.
• کار تولیدی کار مولد و خلاق است.
• کار تولیدی، سرچشمه ثروت اجتماعی است.
• کار تولیدی، به تولید مایحتاج شخصی و اجتماعی افراد می پردازد.
• کار تولیدی، طبیعت را هدفمندانه در راستای نیازمندی های بشری تغییر می دهد و در روند این تغییر طبیعت، طبیعت انسانی را نیز تغییر می دهد.
• کار تولیدی انسان را به تفکر وامی دارد و با برگشت اندوخته های فکری به تولید، به تحول کیفی وسایل تولید و شیوه تولید منجر می شود و بدین طریق دیالک تیک (1) ـ اوبژکت، دیالک تیک (2) و ماده قوام می یابد و علم و دانش بشری در این روند خجسته شکل می گیرد و توسعه می یابد.

1 ـ 2

• کار تولیدی انسان را به تفکر وامی دارد و با برگشت اندوخته های فکری به تولید، به تحول کیفی وسایل تولید و شیوه تولید منجر می شود و بدین طریق دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، دیالک تیک شعور و ماده قوام می یابد و علم و دانش بشری در این روند خجسته شکل می گیرد و توسعه می یابد.
• کار تولیدی امکان پیدایش، توسعه و تکوین نیروهای (1) جامعه را پدید می آورد و توسعه نیروهای (1)، مناسبات تولیدی منطبق با خود را به همراه می آورد.

1

• کار تولیدی امکان پیدایش، توسعه و تکوین نیروهای مولده جامعه را پدید می آورد و توسعه نیروهای مولده، مناسبات تولیدی منطبق با خود را به همراه می آورد.
• بدین طریق دیالک تیک (2) و مناسبات تولیدی، یعنی وحدت تضادمند آندو ـ بمثابه موتور تحول اجتماعی ـ به کار می افتد.

2

• بدین طریق دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، یعنی وحدت تضادمند آندو ـ بمثابه موتور تحول اجتماعی ـ به کار می افتد.
• میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی هر جامعه، رابطه دیالک تیکی (3) و فرم (ساختار) بر قرار می گردد.

3

• میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی هر جامعه، رابطه دیالک تیکی محتوا و فرم (ساختار) بر قرار می گردد.
• مناسبات تولیدی هر جامعه، بمثابه (4) آن جامعه، روبنای ایدئولوژیکی خاص خود را پدید می آورد.

4

• مناسبات تولیدی هر جامعه، بمثابه زیربنای آن جامعه، روبنای ایدئولوژیکی خاص خود را پدید می آورد.
• بدین طریق دیالک تیک (5) و روبنای هر جامعه پا به عرصه وجود می گذارد که در یکدیگر تأثیر متقابل می گذارند و بمثابه موتور تحول جامعه عمل می کنند.

5

• بدین طریق دیالک تیک زیربنا و روبنای هر جامعه پا به عرصه وجود می گذارد که در یکدیگر تأثیر متقابل می گذارند و بمثابه موتور تحول جامعه عمل می کنند.
• اکنون می توان دید که کار تولیدی چه نقش تعیین کننده ای در پیدایش و توسعه و تکامل انسان و جامعه انسانی به عهده داشته است.
• بشریت همه چیز خود را مدیون کار تولیدی است.
• کار گذار کیفی و جهشی حیوان به انسان را امکان پذیر ساخته است.
• انسان شعور خود را، خرد خود را مدیون کار است.
• در این حکایت سعدی، یکی از دو برادر مشغول کار تولیدی است و درویش و تهیدست است.
• تهیدستی مولدان، پدیده جدیدی است.
• پس از تجزیه جامعه اشتراکی اولیه و پیدایش طبقات اجتماعی استثمارگر و استثمار شونده، طبقه استثمارگر کار عمدتا فکری را به خود اختصاص می دهد و کار سخت عمدتا جسمی را به طبقات زحمتکش محول می کند و ضمنا به تحقیر کار عمدتا جسمی می پردازد.
• قصه تبدیل واژه های عمله و حمال، نوکر و کلفت، کنیز و غلام به فحشواژه و دشنامواژه و توهینواژه از این قرار بوده است.
• این پدیده جدیدی است که مثل همه پدیده های تاریخی با گذار بشریت به جامعه بی طبقه از بین خواهد رفت.
• برادر دیگر اما به کار در دربار، به کار دولتی و بروکراتیک مشغول است.
• اگر برادر اول در تولید مادی جامعه کار می کند، برادر دیگر در مؤسسات روبنائی و ایدئولوژیک مشغول کار است.
• سعدی به غلط یکی را به دیگری رجحان می بخشد.
• واقعیت این است که هر دو برادر نان نیروی کار خود را می خورند :
• کار یکی تولید مایحتاج مادی جامعه است و کار دیگری خدمت در دستگاه دولتی است.

• سعدی برای عوامفریبی به تحقیر یکی نسبت به دیگری می پردازد.
• او خود یک بار و فقط یک بار مجبور به کار جسمی و تولیدی شده است، آنهم زمانی که به اسارت فرنگی ها (صلیبیون) در می آید و به کار گل واداشته می شود.
• کار جسمی و فکری هر دو ارزشمند و ضرورند و هیچ یک را بر دیگری ارجحیتی نیست.
• حتی ساده ترین کار جسمی عناصر تعیین کننده ای از کار فکری را در بطن خود دارد.
• هر کار از معبر دیالک تیک (6) و دست می گذرد.

6

• هر کار از معبر دیالک تیک مغز و دست می گذرد.
• عمله و یا بنا قبل از اینکه دیوار را بنا کند، در ذهن خود مدلی فکری از دیوار می سازد و سپس با کاهگل و آجر وسنگ ذهنیت خود را عینیت می بخشد، ساخت (مدل) فکری را مادیت می بخشد، قابل رؤیت می کند و ضمن ساختن دیوار، تصویر ذهنی نوینی از دیوار در مغز اندیشنده خود منعکس می کند و در این دیالک تیک (7) ـ اوبژکت، مدل های فکری تکامل می یابند و دیوارهای هرچه بهتر و مستحکمتر ساخته می شوند.

7

• و در این دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، مدل های فکری تکامل می یابند و دیوارهای هرچه بهتر و مستحکمتر ساخته می شوند.
• سعدی به یاوه ادعا می کند که خردمندان کار برادر اول را به کار برادر دوم ترجیح می دهند.
• هر دو برادر به جامعه خدمت می کنند، هر دو برادر جامعه را تولید و باز تولید می کنند.
• روبنای جامعه، مثلا دولت بنده داری، فئودالی ، بورژوائی و یا پرولتری نیز به خودی خود خوب و یا بد نیستند.
• روبنای هر جامعه در دیالک تیک روبنا ـ (8) و قبل از همه، در دیالک تیک (9) و مناسبات تولیدی قابل ارزیابی و داوری است.

8 ـ 9

• روبنای هر جامعه در دیالک تیک روبنا ـ زیربنا و قبل از همه، در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی قابل ارزیابی و داوری است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر