۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (11)

مرتضی کیوان و سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374)
پوکه
تحلیل واره ای از شین میم شین

• پیش چشمانم در پرده اشک
• خالی افتاده یکی پوکه فشنگ

• که زمانی ز کمین گاهش تنگ
• به هدف
• ـ سیبک سرخ دل دشمن ـ
• می نگریست
• و چه غوغاها بودش در سر

• ولی از گرمی سودا سربش
• ذوب شد در بازار
• تا بر آرند، عروسک های سربی از آن

• و ز باروت درونش دیری است
• پاچه خیزک سازند

• و خود اینک خالی
• هدف تیر ملامت شده در رؤیائی

تلاشی برای تحلیل شعر پوکه

• سیاوش در این شعر برای نمایش صعود و سقوط انسان ها، سیر و سرگذشت فشنگی را نقل می کند.
• شاعر توده ها ستاینده تلاش و خیزش و معراج و معنامندی است و لذا حتی از مشاهده آخر و عاقبت فجیع فشنگ، اشک در چشم دارد.

حکم اول

• پیش چشمانم در پرده اشک
• خالی افتاده یکی پوکه فشنگ
• که زمانی ز کمین گاهش تنگ
• به هدف
• ـ سیبک سرخ دل دشمن ـ
• می نگریست
• و چه غوغاها بودش در سر

• فشنگ مورد نظر سیاوش روزی که فشنگ به معنی حقیقی کلمه بوده، روزی که دیالک تیکی از فرم و محتوا بوده، روزی که دیالک تیکی از سرب و باروت و پوکه بوده، فونکسیون و معنائی داشته است:
• چنین فشنگی از کمینگاه تنگ خویش در تفنگ به سیبک سرخ دل دشمن می نگریست و از تصور نشستن به هدف، در سرش غوغا به پا بوده است.

• خواننده می تواند فشنگ را با انسانی جایگزین سازد که در جامعه ای زندگی می کند و برای تغییر وضع موجود وارد مبارزه بر ضد دشمن پیشرفت اجتماعی شده است و سودای براندازی آن و پی ریزی نظامی بهتر و برتر بر سر داشته است.
• او هم بسان فشنگ در تفنگ، دیالک تیکی از فرم و محتوا بوده است، دیالک تیکی از توان مادی و معنوی بوده است، دیالک تیکی از پراتیک (سرب) و تئوری (باروت) بوده است.
• او هم بسان فشنگ در تفنگ به برکت دیالک تیکی از قدرت عملی و نظری بودن، سری پر غوغا داشته است.
• ایدئالی در سر داشتن و در پی تبدیل ایدئال خویش به چیزی رئال بودن، زندگی آدمی را از معنا لبریز می کند و به او فردیت و شخصیت می بخشد و دل او را از شادی پر می کند.
• کار ـ در تحلیل نهائی ـ چیزی جز استحاله ایدئال به رئال نیست و اولین و آخرین سرچشمه لذت و معنا و زیبائی است.
مارکس حتی در پرستش کالاها از سوی انسان ها حقیقت امر دیگری را می بیند.
• به نظر او انسان بت پرست (کالاپرست، زرپرست) نه بت (کالا، زر) را، بلکه نیروی کار تبلور یافته در بت (کالا، زر) را می پرستد، ماهیت انسانی خود را می پرستد.

حکم دوم

• ولی از گرمی سودا، سربش
• ذوب شد در بازار

• تا برآرند، عروسک های سربی از آن
• و ز باروت درونش دیری است
• پاچه خیزک سازند

• و خود اینک خالی
• هدف تیر ملامت شده در رؤیایی

• فشنگ مورد نظر اما به بازار آورده می شود و به ازای پشیزی مبادله می شود.
• فشنگ در خارج از تفنگ، انسان در خارج از تشکیلات چیزی ناقص و معیوب و بی ارزش و بی معنا ست و قادر به انجام فونکسیون خویش نیست.
• چیزها تنها در داربست دیالک تیک مربوطه قادر به انجام فونکسیون خویش اند.
• اکنون صاحب جدید فشنگ آن را از سرب و باروت تهی می کند و پوکه اش را دور می اندازد.

• به زبان شیرین سیاوش، سرب فشنگ در بازار از گرمی سودا ذوب می شود و برای تشکیل عروسک سربی مورد استفاده قرار می گیرد، تا روزی چند، در دست کودکی، بازیچه ای باشد.
• باروت آن نیز برای آتش بازی کودکانه (پاچه خیزک) استفاده می شود.
• محتوای فشنگ اکنون به درد بازی کودکانه می خورد و بس.
• فرم فشنگ (پوکه) زیر پای شاعری اندیشه مند و ژرفکاو افتاده که از دیدنش اشک در چشم دارد و آن را «در رؤیای خویش، هدف تیر ملامت» قرار می دهد.

• حال دوباره به جای فشنگ دور از تفنگ، انسان فاقد سازمان و تشکیلات و همبود را بگذاریم، انسانی را که ترک تشکیلات و همبود طبقاتی خویش گفته و در بازار جامعه وارد معامله (سودا) شده و خود را به ازای پشیزی در اختیار دشمن طبقاتی خویش قرار داده تا از محتوای مادی و معنوی اش برای حفظ و تحکیم وضع موجود استفاده کند و خودش را بسان پوکه ای توخالی و بی محتوا دور باندازد، تا به قول فروغ، از او تفاله واره ای از انسان باقی بماند.

پایان

۱ نظر:

  1. من همواره بان نتیجه گیری کاملا منطقی رسیده ام که در پایان تحلیل رسیده ایدانسانی که همراه باهم درراه حقیقت آزادی ورفاه بشریت محروم وتحت شتم قدمی برندارد از انسانیت تهیست وبقول فروغ تفاله واره ای از انسانستتکروی در راهمبارزه برای کار سترک طبقاتی همراهی همگانی را میطلبد باید بپیشگامان پیوست

    پاسخحذف