۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

سیری در جهان بینی مهدی اخوان ثالث (2)


مهدی اخوان ثالث (1307 ـ 1369)
ناگه کدامین ستاره فرو مرد؟
تحلیل واره ای از شین میم شین


• این شعر ظاهرا پس از انقلاب سفید (۶ بهمن ۱۳۴۱) سروده شده است.
• یعنی در پایان دوره سرکوب نیروهای طرفدار دموکراسی و سوسیالیسم و انجام ناگزیر بخشی از وصایای جنبش انقلابی سرکوبگشته.
• ضد انقلاب همیشه و همه جا ـ به حکم تاریخ ـ به انجام بخشی از وظایف انقلاب مجبور بوده است.
• سرکوب صرف انقلابیون هرگز به معنی غلبه قطعی بر انقلاب و تحکیم پایگاه مردمی ضد انقلاب نبوده، نیست و نخواهد بود.
• ضرورت بی چون و چرای عمل انقلابی نیز از همین رو ست.
• حتی انقلابات شکست خورده با ثمرات مادی و معنوی بعدی خویش، جامعه را دستخوش تحول می سازند.
• حتی ضد انقلاب باید برای حفظ و تحکیم سیطره خود به قوانین عینی توسعه اجتماعی کم و بیش گردن نهد.

• انقلاب سفید را می توان نوعی عقب نشینی ضد انقلاب تلقی کرد که به سبب همین عقب نشینی ـ خواه و ناخواه ـ بخشی از پایگاه اجتماعی خود را از دست می دهد:
• بسان لشکری که به وقت عقب نشینی ناگزیر بر بخشی از مهمات و ساز و برگ جنگی و چه بسا بر بخشی از سپاهیان خود بناچار چشم پوشی می کند.

• چنین رژیم بظاهر پیروزمند ناگهان خود را در دو جبهه نبرد اجتماعی می یابد:
• جبهه نیروهای انقلابی شکست خورده
• و جبهه قوای ارتجاعی ناشی از انجام وصایای انقلاب.

• همین حقیقت امر در کتاب «انقلاب سفید» تحت عنوان «ارتجاع سرخ و سیاه» فرمولبندی می شود.
• مفهوم «ارتجاع سرخ و سیاه» مفهومی قابل تأمل و بررسی است.
• بدون درک این مفهوم هرگز نمی توان شکست انقلاب سفید و فاجعه بعدی را حلاجی کرد.
• «پیش از اصلاحات ارضی ۵۰ درصد از زمین‌ های کشاورزی در دست مالکان بزرگ بود.
• ۲۰ درصد متعلق به اوقاف و در دست روحانیون بود.
• ۱۰ درصد زمین‌ها دولتی و یا متعلق به شاه بود.
• ۲۰ درصد نیز به کشاورزان تعلق داشت.» (ویکیپدیا)

• با انجام اصلاحات ارضی جبهه ارتجاعی ریشه مند نیرومندی متشکل از اشرافیت فئودالی با هیرارشی خاص خود و روحانیت بر ضد رژیم کودتا گشوده می شود.
• طبقه کارگر و قشر روشنفکر زخمدار و خون آلود از سرکوب و ترور وحشتبار نیز بخش تعیین کننده متحدین خود را در هیئت دهقانان از دست می دهد که پس از اصلاحات ارضی زیر پرچم رژیم انقلاب سفید گرد می آیند.
• حتی بخشی از خود طبقه کارگر از دستاوردهای انقلاب بورژوائی سفید به طرفداری ضمنی می پردازد.
• اوضاع روحی مغشوشی در جامعه برقرار می شود که مثل یک بیماری همه گیر سراپای جامعه را در می نوردد.
• می توان گفت که پس از انقلاب سفید بحران عظیمی جامعه را در برمی گیرد.
• نه رژیم کودتا و نه سرمایه داری بین المللی دیگر نمی توانند مبلغ و مدافع لیبرالیسم و ایدئال های بورژوازی آغازین باشند.
• از این رو روبنای جامعه در پی انقلاب سفید بطور سازمان یافته و آگاهانه تحول نمی یابد و میدان برای اغتشاش ایدئولوژیکی باز می شود.
• زیربنای اقتصادی نوین (سرمایه داری مدرن) از حمایت روبنای درخور خود محروم می ماند.
• بدین طریق در غیاب یک ایدئولوژی بورژوائی انقلابی، میدان برای نوسازی مذهب و وارد کردن تئوری های چپگرایانه تصادفی از خارج باز می شود که در نهایت به نفع ارتجاع سیاه تمام می شود.
• این مسئله باید به جای خود مفصلا مورد تحلیل قرار گیرد.

حکم اول

• با آنکه شب شهر را
• ـ دیرگاهی است ـ
• با ابرها و نفسدودهایش
• تاریک و سرد و مه آلود کرده است،
• و سایه ها را ربوده است و نابود کرده است،
• من با فسونی، که جادوگر ذاتم آموخت،
• پوشاندم از چشم او، سایه ام را.


• مفاهیمی که اخوان در این حکم مطرح می سازد، عبارتند از «شب»، «ابرها و نفسدودها»، «شهر»، «تاریک و سرد و مه آلودی شهر»، «ربودن و نابود کردن سایه ها»

1
شب

• منظور اخوان از مفهوم «شب» همان منظور نیما ست که قدمت چند هزارساله در فرهنگ ایرانی دارد.
• اخوان رژیم شاه را مظهر شب و ارتجاع تلقی می کند.
• وقوع انقلاب سفید، خلع ید از طبقه فئودال و روحانیت، انجام اصلاحات ارضی و گذار قطعی جامعه به فرماسیون سرمایه داری برای بخش اعظم روشنفکریت بی خبر از تئوری مارکس به مثابه کردوکاری بی محتوا جلوه می کند.

2
ابرها و نفسدودهای شب

• شب با استفاده از ابرها و نفسدودهایش شهر را تاریک و سرد و مه آلود کرده است.
• اگر خورشید و ستاره (نور) به مثابه مظهر روشنگری باشد، شب با نفسدودهایش، یعنی با سرپوش نهادن بر حقایق وسرکوب روشنگری، جامعه را در جهل و بی خبری نگاهداشته است.
• این اما فقط نصف حقیقت است و نه تمامت آن.
• نظام استبدادی شاه قبل و بعد از انقلاب سفید ماهیتا و بلحاظ عینی دو چیز متضادند.
• اگر آن قبل از انقلاب سفید نماینده فئودالیسم و سرمایه داری در آن واحد بود، پس از انقلاب سفید می توان آن را نماینده دربست فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری تلقی کرد.
• توپخانه سرکوب و تبلیغات رژیم شاه (نفسدودهای شب) اکنون بیشتر بر ضد فئودالیسم و روحانیت در غرش است تا بر ضد طبقه کارگر و دهقانان.
• طبقه کارگر و دهقانان اکنون متحدین و مؤیدین عینی ـ هر چند مردد و متزلزل ـ نظام اجتماعی ناشی از انقلاب سفیدند.

3
ربودن و نابود کردن سایه ها

• اگر منظور اخوان از مفهوم «ربودن و نابود کردن سایه ها»، کشیدن دیوار میان انقلابیون و محکوم کردن آنها به تنهائی و بیکسی باشد، اکنون پس از نیرو گرفتن فرماسیون سرمایه داری و یکه تاز میدان گشتن آن، دامنه و وسعت عینی و ذهنی خارق العاده ای کسب می کند:
• اکنون علاوه بر تخریب فیزیکی، تشکیلاتی و سازمانی انقلابیون، علاوه بر سمپاشی ایدئولوژیکی بی امان بر ضد آنان، نیروهای عینی نامرئی خود فرماسیون سرمایه داری نیز وارد عمل شده اند و جامعه را بشدت ایندیویدوئالیزه می کنند، اتمیزه می کنند.
• تنهائی انسان ها از همه رنگ ها و فرقه ها و اقشار و طبقات اکنون بطرز فراگیری در دستور روز قرار دارد و اخوان بحق این حقیقت امر را در این مفهوم منعکس می سازد.
• اخوان برای تأکید بر چند و چون اتموارگی و تنهائی انسان ها از کشیده شدن دیوار میان افراد و سایه های شان سخن می گوید.
• آن سان که برای برقراری پیوند همیشگی و طبیعی میان خود و سایه خود به «افسون» نیاز می افتد، «افسونی که جادوگر ذات» شاعر به او می آموزد.

حکم دوم

• با سایه خود، در اطراف شهر مه آلود گشتم،
• اینجا و آنجا گذشتم.


• حالا که از دوست خبری نیست، شاعر به سایه خود پناه می برد و با او به عنوان دوست مجازی به گردش می رود.
• شاعر با سایه خود در شهر مه آلود به گردش می رود.
• شهر مه آلود هم بلحاظ مادی قابل تفسیر است و هم بلحاظ معنوی.
• شهر بلحاظ مادی از آن رو مه آلود است که سرکوب و ترور ـ علیرغم انقلاب سفید، علیرغم انجام بخش مهمی از وصایای انقلاب شکت خورده ـ با حدت، شدت و چه بسا حقانیت جدیدی ادامه دارد.
• دستگاه سرکوب و تفتیش مدرنیزه شده و ساواک نام گرفته است.
• شهر بلحاظ معنوی از آن رو مه آلود است که بر تبلیغات زهرآگین پیشین، تبلیغات گوشکرکن و لاینقطع انقلابی سرشته به آنتی کمونیسم اضافه شده است.
• گوهر مراد در اثر موجز و مختصر خود، تحت عنوان «ما نمی شنویم» به این حقیقت امر تهوع آور و مبتذل اشاره می کند.
• فیلم ابراهیم گلستان با هنرنمائی پرویز صیاد نیز به نقد انقلاب سفید اختصاص یافته است.
• رژیم جبار و مستبد علیرغم انجام بخشی از وصایای انقلاب شکست خورده با عدم پذیرش از سوی بخش اعظم روشنفکریت جامعه مواجه شده است.
• هر گروه و طبقه اجتماعی به بهانه ای انقلاب سفید را به نقد می کشد و زیر پای رژیم انقلاب سفید را خالی می کند.
• تنها نیروئی که می توانست به پشتیبانی تئوریک از دستاوردهای مادی و معنوی انقلاب سفید برخیزد، تا حد غیرقابل تصوری سرکوب و نابود شده است:
• حزب طبقه کارگر (حزب توده) بخش اعظم سرداران و کادرهای درجه اول خود را از دست داده است و انشعابات پیدرپی از سوی بقایای آن، توش و توان گردان رهائی را تحلیل برده است.
• اما علیرغم اینها همه در حزب توده در تبعید از جنبه های ضد فئودالی و مترقی انقلاب سفید دفاع می شود.
• چند و چون این موضعگیری باید از سوی صاحب نظران توده ای تحلیل شود.
• اما رژیم کودتا از چنان خوشبینی شگرفی سرمست است که گروهی از توده ای ها را که از تبعید برمی گردند بر سر دو راهی پشت کردن به حزب و ستایش از رژیم قرار می دهد و اعدام می کند.
• این جنبه قضیه نیز باید مستقلا از سوی صاحب نظران تحلیل شود.

حکم سوم

• هر جا، که من گفتم، آمد،
• در کوچه پسکوچه های قدیمی،

• میخانه های شلوغ و پر انبوه غوغا
• از ترک، ترسا، کلیمی،
• اغلب ـ چو تب ـ مهربان و صمیمی.


• شاعر در این حکم به توصیف چند و چون رابطه خود با سایه اش می پردازد:
• سایه چنان مطیع و سرسپرده و سر به راه شده که هر چه شاعر می گوید، به جان می پذیرد.
• در این طنز ژرف اخوان دره ژرفی که در جامعه میان انسان ها دهن باز کرده، نشان همگان داده می شود.
• انسان ها اعتماد به همنوع را بکلی از دست داده اند.
• فروغ نیز همین حقیقت امر را از صراحت می گذراند:

فروغ

• در خیابانهای سرد شب
• جفتها پیوسته با تردید
• یکدگر را ترک می گویند
• در خیابان های سرد شب
• جز «خدا حافظ»، «خدا حافظ» صدایی نیست.


• محمد زهری اما قرابت غریبی به اخوان دارد.
• او در سال 1335 یعنی قبل از انقلاب سفید، برای بیان همین منظور اخوان، در شعری تحت عنوان «با سایه ای دیگر» درست همین تصویر را به خدمت می گیرد:

محمد زهری (با سایه ای دیگر) (1335)

• آن مرد خوشباور، که با هر گریه می گریید و با هر خنده می خندید:
• مردی کهن، با سایه ای دیرین، دلی دیرین
• نومیدواری دشنه در قلبش فرو برده است
• اینک به زیر سایه دیوار غم مرده است

• از قالب پوسیده ناساز او، امروز
• مردی دگر برخاسته از سنگ
• با نام دیرین، لیک در سرمنزلی دیگر:
• مردی که باور می کند از چشم خود تنها
• مردی که می خندد، چو می گریند، می گرید، چو می خندند
• مردی دگر، با سایه ای دیگر، دلی دیگر.


• در شعر محمد زهری دره عمیق میان سایه و فرد بروشنی تمام به چشم می خورد:
• دشنه نومیدی چنان عمیق بر قلب مرد نشسته که نه از سایه دیرینش نشانی مانده و نه از دل دیرینش.
• مردی که به گفته همنوعانش اعتمادی عمیق داشت، «با هر خنده آنها می خندید و با هر گریه انها می گریست»، اکنون «باور می کند، از چشم خود تنها»
• کاش درد فقط همین بود.
• او با مفهوم «وارونه گی» از بی اعتمادی غیرقابل تصوری میان انسان ها پرده برمی دارد:
• «مردی که می خندد، چو می گریند، می گرید، چو می خندند.»
• این به معنی بی اعتمادی مطلق است.
• این به معنی تخریب بی برگشت «ریسمان اعتماد» میان انسان ها ست.
• این به معنی فرمانفرمائی خصومت میان همنوعان است.
• این اما ـ همزمان ـ به معنی وجود جامعه ای وارونه است که در رفتار اعضای آن انعکاس می یابد.
• این همان مفهوم هوبس مبنی بر سیطره «جنگ همه بر ضد همه» است.
• دوست، کیمیا ست.
• حتی از سایه خود باید گریخت.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر