۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

سیر و سرگذشت جنبش روشنگری (6)


کلود آدرین هلوه تیوس (1715 ـ 1771)
از فلاسفه ماتریالیست مهم روشنگری فرانسه

وینفرید شرودر
کارل هاینتس بارک
برگردان شین میم شین
2
دوره دوم روشنگری فرانسه

• دوره دوم روشنگری فرانسه در سال 1750 میلادی شروع می شود.
• با انتشار کتاب موره لی تحت عنوان «قانون نامه جامعه طبیعی» (1755) و با ورود ژان ژاک روسو به صحنه تاریخ و انتشار آثار مهم او در سال 1750 اقشار پائینی طبقه متوسط که هنوز بطور بی واسطه در تشکیل فلسفه روشنگری شرکت نداشته اند، با تمایلات خویش وارد صحنه می شوند و نقش تعیین کننده ای در توسعه روشنگری فرانسه به عهده می گیرند.

• ژان ژاک روسو (1712 ـ 1778) با آثار خود تحت عناوین «بررسی هائی راجع به علم و هنر» (1750)، «بررسی هائی در زمینه منشاء و مبانی نابرابری میان انسان ها» (1754)، «هلوئیزه نوین» (1756 ـ 1758)، «امیل» (1762) و با آثار سیاسی اش از جمله «قرارداد اجتماعی» (1762) و با نوشته های دیگرش بیانگر گرایشات خلقی اقشار خرده بورژوائی در دوره قهرمانی انقلابی آنها بوده است، که هستی شان هم با قدرت یابی بورژوازی و هم با تشدید استثمار توسط نیروهای فئودالی حاکم در معرض خطر قرار داشته است.

• ژان ژاک روسو نه تنها مرزهای ایدئولوژی بورژوازی ترقی طلب را عیان می سازد، بلکه علاوه بر آن بر مبارزه پیگیر اقشار پائینی طبقه متوسط بر ضد نظام فئودالی ـ استبدادی حاکم حقانیت تئوریکی می بخشد.
• ژان ژاک روسو اعلام می کند که توسعه بشریت از وضع طبیعی تا وضع اجتماعی فعلی دلالت بر آن دارد که تنها جامعه ای که در آن نه فقیر و نه غنی، نه حاکم و نه محکوم وجود داشته باشد و شالوده قدرت سیاسی تنها بر خواست و ارده مردم استوار باشد، می تواند برای همه انسان ها رفاه و سعادت تضمین کند.

• کنسرواتیسم (محافظه کاری) اقتصادی و اجتماعی تئوری روسو (ایدئال روسو عبارت است از «سوسیالیسم» خرده بورژواها و نه سوسیالیسم تولید بزرگ اجتماعی شده) که بویژه در مساوات طلبی ریاضت کشانه او و در انتقاد قسمی از نظریه پیشرفت ایدئولوگ های بورژوازی ترقی طلب نمودار می گردد و موجب بی دورنمائی استنتاجات پسیمیستی (مبتنی بر بدبینی) او می شود، غیرقابل انکار است.
• اما بخش عمده آموزش روسو را تمایلات انقلابی و اوپتیمیستی (مبتنی بر خوش بینی) تشکیل می دهند.
• این امر خود را در این نکته نشان می دهد که روسو زوال جامعه را تا حد معینی بمثابه مرحله ضرور تاریخی، بمثابه پیش شرط برقراری نظام اجتماعی و دولتی مورد نظر خود تلقی می کند.

• «بنظر روسو توانائی بشریت به پیشرفت هرگز نمی تواند به خودی خود توسعه یابد.
• این توانائی به تکانه های مدام از خارج نیاز دارد.
• این نکته ـ در مقایسه با نگرش متافیزیکی ـ یکی از مهمترین خودویژگی های نگرش دیالک تیکی روسو در رابطه با پیشرفت معنوی بوده است.»

• در حالیکه روشنگران فرانسه (مثلا هولباخ و ولتر) که به بورژوازی ترقی طلب نزدیکی داشته اند، آموزش روسو را بدلیل کنسرواتیسم اقتصادی و آماجگذاری اجتماعی خودشان، مورد مزمت قرار می دهند، در آلمان کانت، فیشته و هگل گرایشات دیالک تیکی و آینده نگرانه آثار اورا عمده می کنند.
• وقتی که پرولتاریا و ژاکوبین ها در انقلاب فرانسه به نظرات روسو استناد می کنند، اهمیت ترقی طلبانه و در ضمن محدودیت آنها نمایان می شود.

• انگلس بعدها خاطرنشان می شود که روسو سهم مهمی در کشف قانون نفی نفی داشته است:

• «حتی شیوه تصور روسو از تاریخ، یعنی مساوات آغازین، فساد به سبب نابرابری و برقراری مساوات در مرحله بالاتر، به معنی نفی نفی است.
• ما در آثار روسو نه تنها به شیوه تفکری بر می خوریم که با شیوه تفکر مارکس در کاپیتال موبمو همانند است، بلکه علاوه بر آن، به سلسله ای از اصطلاحات بر می خوریم، که مارکس مورد استفاده قرار داده است.»

• در روشنگری فرانسه گذار به ماتریالیسم مکانیکی در فلسفه ببرکت آثار فلاسفه زیر همزمان صورت می گیرد:

• ژولین د لامتری (1709 ـ 1751) در عرصه علوم طبیعی
• دنیس دیدرو (1713 ـ 1783)
• کلاود آدریان هلوه تیوس (1715 ـ 1771)
• پل تیری هولباخ (1723 ـ 1789)

• دیدرو که به جناح چپ ماتریالیست های فرانسه تعلق دارد، به دلیل نیروی خلاق و وسعت نظر خارق العاده اش که فقط با ولتر می تواند قابل قیاس باشد، مقام خاصی در میان ماتریالیست های فرانسه دارد.
• ماتریالیست ها از سال های شصت قرن هجدهم میلادی فراکسیون باصطلاح فلسفی خاص خود را در روشنگری فرانسه تشکیل می دهند، که به مواضع فلسفی ژان د آلمبر نزدیک بوده اند و تمایلات شان از حد فراکسیون ولتر فراتر بوده اند.

• منابع اصلی فلسفی ـ نظری ماتریالیسم فرانسه به شرح زیر بوده اند:

• فیزیک دکارت، آثار مربوط به علوم طبیعی نیوتون و سنسوئالیسم ماتریالیستی جان لاک.

• در حالیکه لامتری فیزیک دکارت را از آلودگی های متافیزیکی پاک می سازد و وحدتی میان آن و ماتریالیسم انگلیس برقرار می سازد و کتاب او تحت عنوان «انسان ، بمثابه یک ماشین» (1747) یادآور کتاب دکارت تحت عنوان «حیوان، بمثابه یک ماشین» بوده است، دیدرو، هلوه تیوس و هولباخ به نمایندگی از جریان دوم ماتریالیسم فرانسوی برمی خیزند که تحت تأثیر تئوری شناخت سنسوئالیستی جان لاک قرار داشته است.

• «کوندیلا (1715 ـ 1780) ـ شاگرد بلاواسطه جان لاک و مترجم آثار او ـ سنسوئالیسم جان لاک را بر ضد متافیزیک قرن هفدهم نشانه می رود.
• او ثابت می کند که فرانسوی ها نیز همان یاوه های تخیلی و همان پیشداوری های تئولوژیکی لایق به دور ریختن را در اختیار دارند (که انگلیسی ها داشته اند.)
• کوندیلا با انتشار نوشتجاتی به اثبات بطلان سیستم دکارت، اسپینوزا، لایب نیتس و مالبرانشهمت می گمارد.
• او در اثر خود خود تحت عنوان «مطالبی راجع به منشاء شناخت انسانی» (1746) با تکیه بر اندیشه های جان لاک اثبات می کند که نه فقط روح، بلکه همچنین حواس، نه فقط هنر ایده سازی، بلکه همچنین هنر احساس بکمک حواس به تجربه و عادت مربوط می شوند.
• و لذا کل توسعه بشر وابسته به تربیت و شرایط خارجی است...
• ماتریالیسم با هلوه تیوس که او هم تحت تأثیر اندیشه های جان لاک قرار داشته، خصلت فرانسوی واقعی خود را کسب می کند.
• هلوه تیوس در کتابش، تحت عنوان «انسان» (1773) ماتریالیسم را ضمنا در رابطه با زندگی اجتماعی مطرح می سازد.
• بنظر او خواص محسوس و علاقه به خویشتن، لذت و منافع شخصی معقول بنیان اخلاق را تشکیل می دهند.
• گشتاورهای اصلی سیستم هلوه تیوس را نکات زیر تشکیل می دهند:
• برابری طبیعی هوش انسانی، وحدت میات پیشرفت، خرد و پیشرفت صنعتی، خیرخواهی طبیعی انسانی، قدرقدرتی تربیت.
• هولباخ درکتابش تحت عنوان «سیستم طبیعت» (1770) میان بخش فیزیکی ماتریالیسم انگلیس و فرانسه پیوند بر قرار می کند.
• بخش اخلاقی این کتاب ماهیتا بر مبنای نظرات اخلاقی هلوه تیوس استوار شده است.» (مارکس و انگلس)

• انگلس اهمیت اجتماعی ماتریالیسم فرانسه در قرن هجدهم را چنین توضیح می دهد:

• «در فرانسه نیز ماتریالیسم در آغاز نظریه اشرافی صرف می ماند، ولی طولی نمی کشد که خصلت انقلابی آن نمودار می شود.
• ماتریالیست های فرانسه انتقاد خود را فقط به مسائل مذهبی معطوف نمی دارند، بلکه هر روایت علمی و هر مؤسسه سیاسی زمان خود را به نقد می کشند.
• آنها برای اثبات قابل استفاده عام بودن تئوری خود راه کوتاهی در پیش می گیرند و دراثر عظیمی معروف به دایرة المعارف به کاربست شجاعانه تئوری خود بر کلیه موضوعات دانش اقدام می کنند.
• بدین طریق است که ماتریالیسم به نحوی از انحا بمثابه ماتریالیسم توضیح داده می شود و یا دئیسم به جهان بینی کلیه تحصیلکرده های فرانسوی مبدل می شود.
• این امر از چنان مقیاسی برخوردار بوده که در اثنای انقلاب کبیر فرانسه، آموزش سلطنت طلبان انگلیسی به راهنمای تئوریکی جمهوریخواهان فرانسه و تروریست ها بدل می شود و در متن اعلامیه حقوق بشر درج می گردد.»

• مارکس اهمیت ماتریالیسم فرانسوی را که بلحاظ تاریخ ایده ها از حد قرن هجدهم میلادی پا فراتر می گذارد و باردار آینده است، چنین مطرح می سازد:

• «از سرشت نیک بشری، استعداد هوشمندی برابر همه انسان ها، قدرقدرتی تجربه، شناخت، عادت، تربیت، تأثیر شرایط خارجی بر انسان ها، اهمیت بزرگ صنعت، حق مردم بر لذت و امثالهم در آموزش های ماتریالیسم به آسانی می توان به پیوند ضرور آن با کمونیسم و سوسیالیسم پی برد.»

• یکی دیگر از شاخص های مرحله دوم روشنگری فرانسه عبارت بود از تدوین تئوری اقتصادی مناسب با مناسبات حاکم در فرانسه از سوی فیزیوکرات ها (کوسنی، دوپون دنمور، مرسیه دلاریویر، تورگو و گورنه) در سال های (1775 ـ 1776)، که قرار بود بمثابه بنیانی برای فرم دولت بکار رود.

• مراجعه کنید به فیزیوکراسی

• همانطور که فلاسفه روشنگری به قطع رابطه با متافیزیک قرن هفدهم میلادی اقدام می کنند، به همان سان نیز فیزیوکرات ها به رد تئوری اقتصادی مرکانتلیستی قرن هفدهم می پردازند، که کردوکار اقتصادی را تابع سرمایه تجاری می نمود.

• مارکس می نویسد:

• فیزیوکرات ها «بررسی منشاء اضافه ارزش را از حوزه گردش سرمایه به حوزه تولید بیواسطه منتقل می کنند و بدین طریق بنیان تجزیه و تحلیل تولید کاپیتالیستی را پی ریزی می کنند.»
• البته بنظر فیزیوکرات ها هنوز «کشاورزی بمثابه رشته تولیدی ئی محسوب می شود که به تنهائی بیانگر تولید کاپیتالیستی، یعنی تولید اضافه ارزش باشد.
• با بورژوائی شدن فئودالیسم، جامعه بورژوائی هاله فئودالی به خود می گیرد....
• این امر حاکی از مرحله ای از جامعه بورژوائی است که آن (جامعه بورژوائی) رحم فئودالی را می ترکاند و بیرون می آید (مثل جوجه ای که پوسته تخم مرغ را می تکاند و بیرون می آید. مترجم)»

• دلایل تبدیل روشنگری در نیمه دوم قرن هجدهم به عامل اجتماعی تعیین کننده در فرانسه به شرح زیر بوده اند:

1

• کار دسته جمعی فلاسفه روی «دایرة المعارف و یا فرهنگ توضیح علوم، هنرها و حرفه ها» که از سوی دیدرو در همکاری با د آلمبر در سال های 1751 تا 1772 میلادی منتشر می شود.

2

• افزایش مداوم انتشارات منظم، مثلا ژورنال دایرة المعارفی (175 ـ 1793) که در آنها ایده های روشنگری بطرز کم و بیش تعیین کننده ای تبلیغ می شود.

3

• دلیل دیگر عبارت است از پیروزی کم و بیش چشمگیر ایده های روشنگری در دانشگاه های تقریبا همه شهرهای بزرگ فرانسه در قرن هجدهم و در آکادمی فرانسه که در سال 1635 تأسیس یافته بود.

2
دوره سوم روشنگری فرانسه

• دوره سوم روشنگری فرانسه با شکست تلاش های رفرمیستی تورگوت آغاز می شود که تحت تأثیر شدید جنگ های استقلال طلبانه آمریکا (1775 ـ 1783) و استقرار نظام جمهوری در آمریکا قرار داشته که بطوز بی واسطه ای به انقلاب منتهی می شود.

• آثاری علمای زیر در این دوره منتشر می شوند:

• مرات (1743 ـ 1793)
• بریسو (1754 ـ 1793)
• کوندرسه (1743 ـ 1794)
• زیس (1748 ـ 1826)

• این آثار نشان می دهند که تحول عملی نظام فئودالی ـ استبدادی موجود برای مسئله گذاری های فلسفی اهمیت بزرگتری کسب می کند.

• در مورد سرمایه فکری کمونیسم اوتوپیکی در دوره قبل از انقلاب نیز چنین بوده است.
• تضادهای بارز در روشنگری فرانسه در نیمه دوم قرن هجدهم خود را در انقلاب، در اختلافات و مبارزات میان فوئیلان ها (سلطنت طلبان میانه رو)، گروندیست ها (جمهوری خواهان میانه رو) و ژاکوبینیست ها (رادیکالترین جناح) نمایان می سازند.
• وقتی که پس از پیروزی انقلاب فرانسه نتیجه حاکمیت خرد اعلام شده از سوی روشنگران، خود را بصورت حاکمیت ایدئالیزه شده بورژوازی نمایان می سازد، نتیجه عدالت ابدی اعلام شده ازسوی روشنگران در دادگستری بورژوائی خلاصه می شود، نتیجه برابری اعلام شده به برابری بورژوائی در مقابل قانون تقلیل می یابد، نتیجه دولت عقلی اعلام شده جمهوری دمکراتیک بورژوائی از کار در می آید و جز این هم نمی توانست باشد، آنگاه چالش انتقادی بر سر ایدئولوژی روشنگری از مواضع اجتماعی مختلف آغاز می گردد.

• روشنگری از لحاظ تاریخ ایده ها هنوز هم اهمیت و اعتبار خود را حفظ کرده است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر