۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (16)

یاغ ارم شیراز


شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت

شین میم شین

این در طبیعت تفکر فلسفی است که به هرآنچه که بطور بیواسطه وجود دارد، قناعت نکند،
خود را در چارچوب تاریخی و اجتماعی صرف موجود محدود نسازد،
بلکه چارچوب موجود را درهم بشکند، از آن پا فراتر نهد،

بیندیشد و وارد خطه کلیت و اعتبار عام شود.

• چو این کاخ دولت بپرداختم
• بر او ده در از تربیت ساختم

• یکی باب عدل است و تدبیر و رای
• نگهبانی خلق و ترس خدای

• دوم باب احسان نهادم اساس
• که منعم کند فضل حق را سپاس

• سوم باب عشق است و مستی و شور
• نه عشقی که بندند بر خود به زور

• چهارم تواضع، رضا پنجمین
• ششم ذکر مرد قناعت گزین

• به هفتم در از عالم تربیت
• به هشتم در از شکر بر عافیت

• نهم باب توبه است و راه صواب
• دهمدر، مناجات و ختم کتاب

• به روز همایون و سال سعید
• به تاریخ فرخ میان دو عید

• ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج
• که پر در شد این نامبردار گنج

• بمانده‌ است با دامنی گوهرم
• هنوز از خجالت سر اندر برم

• که در بحر لؤلؤ صدف نیز هست
• درخت بلند است در باغ و پست

• الا ای هنرمند پاکیزه خوی
• هنرمند نشنیده‌ام عیب جوی

• قبا گر حریر است و گر پرنیان
• به ناچار حشوش بود در میان

• تو گر پرنیانی نیابی مجوش
• کرم کار فرمای و حشوم بپوش

• ننازم به سرمایهٔ فضل خویش
• به دریوزه آورده ‌ام دست پیش

• شنیدم که در روز امید و بیم
• بدان را به نیکان ببخشد کریم

• تو نیز ار بدی بینی ام در سخن
• به خلق جهان آفرین کار کن

• چو بیتی پسند آیدت از هزار
• به مردی که دست از تعنت بدار

• همانا که در پارس انشای من
• چو مشک است کم قیمت اندر ختن

• چو بانگ دهل هولم از دور بود
• به غیبت درم عیب مستور بود

• گل آورد سعدی سوی بوستان
• به شوخی و فلفل به هندوستان

• چو خرما به شیرینی اندوده پوست
• چو بازش کنی استخوانی در اوست


حکم ششم
• چو این کاخ دولت بپرداختم
• بر او ده در از تربیت ساختم

• سعدی در این حکم ـ بحق ـ پا جای پای مولدان می نهد و مثل معماری زبردست از برپاداشتن «کاخ دولت» سخن می راند.
• کاخ سعدی، کاخی ده در است.
• کاخ دولت سعدی ده در تربیتی دارد.
• سعدی برای بیان منظور خویش، دیالک تیک وسیله و (1) را به شکل دیالک تیک در و (2) بسط و تعمیم می دهد.

1 ـ 2

• سعدی برای بیان منظور خویش، دیالک تیک وسیله و فونکسیون را به شکل دیالک تیک در و کاخ بسط و تعمیم می دهد.
• برای ورود به کاخ تربیتی شیخ بزرگ شیراز باید از ده در عبور کرد.

حکم هفتم
• یکی باب عدل است و تدبیر و رای
• نگهبانی خلق و ترس خدای

• باب اول بوستان (کاخ دولت) سعدی باب عدل و تدبیر و رأی است.
• برای چه؟
• باب عدل و تدبیر و رأی چه فونکسیونی دارد؟
• سعدی برای پاسخ به این پرسش، دوباره دیالک تیک (1) و فونکسیون را به شکل دیالک تیک (2) ـ نگهبانی خلق بسط و تعمیم می دهد.

1 ـ 2

• سعدی برای پاسخ به این پرسش، دوباره دیالک تیک وسیله و فونکسیون را به شکل دیالک تیک عدل و تدبیر و رأی ـ نگهبانی خلق بسط و تعمیم می دهد.
• اگر از هیولای حکمت شیراز همین یک بیت به میراث مانده بود، برای درک بینش ژرفنده او کفایت می کرد.
• سعدی اهل یاوه نیست.
• سعدی سخنش نه فقط بلحاظ فرم، بلکه بلحاظ (3) فکری اش بی نظیر است.

3

• سعدی سخنش نه فقط بلحاظ فرم، بلکه بلحاظ محتوای فکری اش بی نظیر است.
• عدل و تدبیر و رأی برای چیست؟
• فونکسیون تدبیر و رأی معلوم است.
• در فلسفه اجتماعی سعدی، سلطان باید مدبر و اندیشمند باشد.
• سعدی در حکایتی به تقلید از حکیم طوس از زبان شبانی خطاب به شاهی می گوید:

حکم
• مرا گله بانی به عقل است و رأی
• تو هم گله خویش، باری بپای!

• در آن تخت و ملک از خلل غم بود،
• که تدبیر شاه از شبان کم بود.

• بدون تدبیر و رأی شاه نمی توان از او انتظار داشت که قادر به «نگهبانی از خلق» باشد.
• منظور سعدی از خلق باید در جریان تحلیل آثار او کشف شود.
• اما دلیل پیشه کردن عدل از سوی سلطان کدام است؟
• ما باید مقوله «عدل» را در فلسفه سعدی مورد بررسی قرار دهیم.

حکم
• به حکم نظر در به افتاد خویش
• گرفتند هریک، یکی راه پیش:

• یکی عدل، تا نام نیکو برد
• یکی ظلم، تا مال گرد آورد.

• سعدی در این حکم، دادگری را وسیله ای برای نام نیکو داشتن می داند و ستم پیشگی را برای گرد آوردن مال.
• امام اول اهل تشیع در اثر خویش تحت عنوان «نهج البلاغه» نیز همین نظر را نمایندگی می شود:
• «ثروت انباشته در قطبی، همواره با نکبت انباشته در قطب دیگر توأم است.» (نقل به مضمون)

حکم
• بخور، مردم آزار را خون و مال
• که از مرغ بد، کنده به پر و بال

• جفا پیشگان را بده سر به باد
• ستم، بر ستمدیده عدل است و داد

• سعدی در این رهنمود خویش به سلطان، او را به خوردن خون و مال «مردم آزار» (بورژوازی آغازین، به احتمال قوی) تشجیع می کند و ستم بر مردم آزار کذائی را عدل برای ستمدیده تلقی می کند.
• حافظ از این نظر بی شرمتر از سعدی است.

• سعدی برای عدل پیشگی سلاطین دلیل مذهبی ارائه می دهد و نه دلیل اجتماعی ـ هومانیستی.
• سلطان باید به سبب «ترس از خدا» دادگر باشد.
• بدین طریق می توان گفت که در فلسفه سعدی، دادگری نه مبتنی بر ضرورت های اجتماعی ـ دولتی است و نه جزو هنجارهای حکومتی است، بلکه بنا بر باورهای مذهبی است.
• البته تئوری اجتماعی سعدی بسیار تناقض مند است.
• اما در جریان تحلیل آثار او این مسئله را نشان خواهیم داد و دنبال دلیل برای آن خواهیم گشت.

حکم هشتم
• دوم باب، احسان نهادم اساس
• که منعم کند فضل حق را سپاس

• باب دوم بوستان سعدی به مقوله «احسان» اختصاص داده شده است.
• احسان یکی از بنیاید ترین مقولات در تئوری اجتماعی سعدی است.
• سعدی در این حکم، منشاء ثروت را نه زمینی و اجتماعی، بلکه الهی و آسمانی جا می زند:
• ثروت بنظر سعدی چیزی جز «فضل حق» نیست و منعم باید به جای سپاس بخش کوچکی از آن را به فقرا احسان کند که فضل حق بدلیل نامعلومی شامل حال شان نشده است.
• سپاس هم یکی دیگر از مقولات بنیادی در تئوری اجتماعی سعدی است.

حکم نهم
• سوم باب عشق است و مستی و شور
• نه عشقی که بندند بر خود به زور

• باب سوم بوستان به مقوله «عشق» اختصاص داده شده است.
• عشق و شور و مستی عارفانه و نه غریزی.

حکم دهم
• چهارم تواضع، رضا پنجمین
• ششم ذکر مرد قناعت گزین

• باب های چهارم، پنجم و ششم، تواضع و رضا و قناعت اند.

حکم یازدهم
• به هفتم در از عالم تربیت
• به هشتم در از شکر بر عافیت

• باب هفتم و هشتم بوستان تربیت و شکر است.

حکم دوازدهم
• نهم باب توبه است و راه صواب
• دهم در، مناجات و ختم کتاب

• باب نهم به مقوله «توبه و برگشت به راه راست» اختصاص داده شده و باب آخر به مناجات.

حکم سیزدهم
• به روز همایون و سال سعید
• به تاریخ فرخ میان دو عید

• ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج
• که پر در شد این نامبردار گنج

• بوستان یک سال قبل از گلستان در سال 655 هجری قمری به تحریر در می آید.

حکم چهاردهم
• بمانده‌ است با دامنی گوهرم
• هنوز از خجالت سر اندر برم

• سعدی علیرغم اینکه دامنی گوهر به همراه آورده، شرمنده است.
• فرمولبندی عجیبی است!
• شرمنده معمولا کسی باید باشد که دست خالی به دیدن مردم آمده باشد.
• علت شرمندگی سعدی اما چیست؟

حکم پانزدهم
• که در بحر لؤلؤ صدف نیز هست
• درخت بلند است در باغ و پست

• برای درک دلیل شرمندگی شیخ شیراز باید این حکم را حلاجی و درک کرد.
• اما برای درک این حکم باید قبل از همه به دیالک تیک فرم و (1) و دیالک تیک نازل و (2) واقف بود.

1 ـ 2

• اما برای درک این حکم باید قبل از همه به دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک نازل و عالی واقف بود.
• چون سعدی در همین حکم، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک صدف و (3) بسط و تعمیم می دهد و دیالک تیک نازل و عالی را به شکل دیالک تیک (4) و بلند.

3 ـ 4

• چون سعدی در همین حکم، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک صدف و لؤلؤ بسط و تعمیم می دهد و دیالک تیک نازل و عالی را به شکل دیالک تیک پست و بلند.
• راز شرمندگی کشکی و دروغین سعدی طبیعی ترین پدیده در طبیعت است:
• وجود صدف خالی در جوار لؤلؤ و وجود درخت پست در جوار درخت بلند.
• منظور سعدی در بیت بعدی روشنتر می شود:

حکم شانزدهم
• الا، ای خردمند پاکیزه خوی
• خردمند، نشنیده ام عیبجوی

• انتقاد از بوستان سعدی همانقدر معقول و منطقی است که عیب گرفتن به بحر لؤلؤ و باغ.
• همانطور که در طبیعت زشت و زیبا کنار هم وجود دارند، وجود عیب و نقص در بوستان سعدی نیز امری طبیعی است.
• سعدی در این حکم، منتقدین زمان خود را پیشاپیش خلع سلاح می کند.
• او هنوز نا شناخته و گمنام است.
• سعدی بدون شناختافزار دیالک تیک نه می اندیشد و نه سخن می گوید.
• او منتقدین زمان خود را به مثابه دیالک تیک روی و (1) مورد خطاب قرار می دهد، که خود به معنی توسعه و تعمیم دیالک تیک نمود و (2) (3) است.

1 ـ 3

• او منتقدین زمان خود را به مثابه دیالک تیک روی و خوی مورد خطاب قرار می دهد، که خود به معنی توسعه و تعمیم دیالک تیک نمود و بود (ماهیت) است.
• سعدی اما با استعمال مفهوم «عیبجوئی»، دو خطای مهم مرتکب می شود:
• او از سوئی بدعت بدی را بنیان می گذارد، که خود از ماهیت طبقاتی ـ ایدئولوژیکی او پرده برمی دارد و از سوی دیگر مفهوم «انتقاد اجتماعی» را تحریف و مسخ و مخدوش می سازد.

• سعدی از همین آغاز، دیالک تیک روشنگری را به شکل دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد (4) بسط و تعمیم می دهد و سپس در هم می شکند.

4

• سعدی از همین آغاز، دیالک تیک روشنگری را به شکل دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد از غیر بسط و تعمیم می دهد و سپس در هم می شکند.
• قطب انتقاد از خود را مطلق می کند و قطب انتقاد از غیر، یعنی انتقاد (5) را تقبیح می کند:

5

• قطب انتقاد از خود را مطلق می کند و قطب انتقاد از غیر، یعنی انتقاد اجتماعی را تقبیح می کند:
• خردمند، نشنیده ام عیب جوی!

• به نظر سعدی، خردمند باید در دیالک تیک حسن و (6)، حواسش را بر قطب حسن متمرکز کند و بر قطب (6) سرپوش نهد.

6

• به نظر سعدی، خردمند باید در دیالک تیک حسن و عیب، حواسش را بر قطب حسن متمرکز کند و بر قطب عیب سرپوش نهد.
• خردمند در بهترین حالت باید به عیوب خود توجه کند و یا بهتر است بگوییم، تظاهر کند، شکسته نفسی فئودالی و خرده بورژوائی کند.
• خردمند نباید به عیوب دیگران کار داشته باشد.
• چنین کاری مختص محتسب است، نه خردمند.
• سعدی به عنوان ایدئولوگ سرسپرده فئودالیسم، به خطر روشنگری و انتقاد اجتماعی واقف است.
• ما به جای خود این مسئله را تحلیل خواهیم کرد.

حکم هفدهم
• تو گر پرنیانی نیابی مجوش
• کرم کارفرما و حشوش بپوش!

• چو بینی، پسند آیدت از هزار
• به مردی که دست از تعنت بدار

• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و عیب را به شکل دیالک تیک (2) و حشو بسط و تعمیم می دهد و ضمن شکسته نفسی کشکی و بی محتوا از منتقد می خواهد که اگر یک حسن و نهصد و نود و نه عیب در اثرش یافت، به خاطر همان یک حسن بر 999 عیب چشم پوشی کند.

1 ـ 2

• سعدی در این حکم، دیالک تیک حسن و عیب را به شکل دیالک تیک پرنیان و حشو بسط و تعمیم می دهد و ضمن شکسته نفسی کشکی و بی محتوا از منتقد می خواهد که اگر یک حسن و نهصد و نود و نه عیب در اثرش یافت، به خاطر همان یک حسن بر 999 عیب چشم پوشی کند.
• او از انتقاد دیگران هراس دارد، ولی می داند که بدون انتقاد ـ صرفنظر از نیت و انگیزه منتقد ـ پیشرفت و توسعه ای قابل تصور نیست.
• هفتصد سال بعد جامعه شناسی به نام لئو کوفلر در اروپا خواهد گفت:
انتقاد کله عشق است!

• بدون انتقاد، عیوب چیزها، پدیده ها و سیستم ها کشف نمی شود و بدون کشف و شناخت عیوب و نواقص نمی توان به تغییر و تصحیح و ترمیم آنها کمر بست.
• انتقاد موتور معنوی پیشرفت و توسعه است.
• بدون انتقاد اجتماعی، انقلاب اجتماعی وجود ندارد.

• علت هراس سعدی از انتقاد در بیت بعدی خودنمائی می کند:


حکم هجدهم
• ننازم به سرمایهٔ فضل خویش
• به دریوزه آورده ‌ام دست پیش

• آثار سعدی بهترین وسیله برای بدآموزی اند.
• سعدی شاید خود نمی داند که چه بدعت بدی را بنیاد می نهد، بدعتی که صدها سال جانسختی خواهد کرد و جامعه را بشدت تخریب خواهد کرد.
• او از سوئی ادعا می کند:

حکم
• ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج
• که پر در شد این نامبردار گنج

• بمانده‌ است با دامنی گوهرم
• هنوز از خجالت سر اندر برم

• کسی که گنجی پر در و گوهر برای کسی به هدیه آورده (و در این حقیقت امر کمترین تردید نیست)، کسی که به لیاقت و غنای معرفتی خویش واقف است، چگونه می تواند «به سرمایه فضل خویش ننازد» و چرا باید ننازد؟
• در فرهنگی که «معشوق» کذائی به صرف داشتن ابرو چشم و قد و قامت «خدادادی» به زمین و زمان فخر می فروشد و میلیون ها غزل و قصیده در چند و چون آن از سوی شعرای علاف سروده می شود، چرا نباید اندیشمندی شیرین سخن و ژرف اندیش از قبیل سعدی به گنج معنوی لایزال خویش ننازد و خود را تا حد سائلی انگل و هیچکاره تنزل دهد؟

• مگر ارزیابی درست از لیاقت های خویش و ارزانی داشتن محصول ارجمند زحمت جسمی و روحی شبانه روزی خویش جرم و کار خلاف است؟


حکم نوزدهم
• شنیدم که در روز امید و بیم
• بدان را به نیکان ببخشد کریم

• سعدی برای جلب ترحم منتقدین بی رحم زمانه خویش، دیالک تیک لذت و (1) را به شکل دیالک تیک امید و (2) بسط و تعمیم می دهد و دیالک تیک خیر و (3) را به شکل دیالک تیک نیک و (4).

1 ـ 4

• سعدی برای جلب ترحم منتقدین بی رحم زمانه خویش، دیالک تیک لذت و ریاضت را به شکل دیالک تیک امید و بیم بسط و تعمیم می دهد و دیالک تیک خیر و شر را به شکل دیالک تیک نیک و بد.
• همانطور که خدا روز قیامت بدها را به خاطر نیکان می بخشد، منتقد هم باید از «حشویات» سعدی به خاطر «پرنیان های» او صرفنظر کند.
• استدلال منطقی غول قرون وسطی نه تنها ستایش انگیز، بل شگفت انگیز است.
• در میهن سعدی ـ از خرد تا کلان ـ حتی امروز ـ در اوایل قرن بیست و یکم ـ کمتر کسی پیدا می شود که از چنین استحکام استدلالی برخوردار باشد.

حکم بیستم
• تو نیز ار بدی بینی ام در سخن
• به خلق جهان آفرین کار کن

• سعدی در این حکم، شیوه رفتار خدا در روز قیامت را به عنوان سرمشق و الگو توصیه می کند، تا عیوب احتمالی سخنش برملا نشود.
• این هم یکی از بدترین بدآموزی ها ست.
• افشای عیوب کار کسی (انتقاد رئالیستی از فراورده تولیدی مادی و معنوی کسی) نه به معنی خصومت با فرد مورد نظر، بلکه به معنی خیرخواهی در حق او ست تا عیوب کار خود را برطرف سازد و توسعه و تکامل یابد، گیرم که شنیدن انتقاد در وهله اول ناخوشایند باشد و راحت و آرام بستاند.

حکم بیست و یکم
• همانا که در فارس انشای من
• چو مشک است بی قیمت، اندر ختن

• سعدی در این حکم، برای نشان دادن ناشناسی خود و بی ارزشی انشای خود، دیالک تیک عرضه و (1) را به شکل دیالک تیک وفور مشک و (2) بسط و تعمیم می دهد و با مقایسه کالای معنوی خود با مشک، به طور ضمنی و سرپوشیده، به ارزشمندی آن اشاره می کند.

1 ـ 2

• سعدی در این حکم، برای نشان دادن ناشناسی خود و بی ارزشی انشای خود، دیالک تیک عرضه و تقاضا را به شکل دیالک تیک وفور مشک و ارزانی آن بسط و تعمیم می دهد و با مقایسه کالای معنوی خود با مشک، به طور ضمنی و سرپوشیده، به ارزشمندی آن اشاره می کند.
• سعدی اکنون تازه از راه رسیده و هنوز ناشناخته است.
• شاعر ناشناخته، بازرگانی بی مشتری است.
• شاعر ناشناخته، مولدی است که قادر به زندگی از زور بازوی خود نیست.
• چنین شاعری محکوم به فقر و فاقه و گرسنگی است.
• اما در جامعه فئودالی و یا حتی سرمایه داری چگونه می توان نامور و شهیر گشت؟
• کسب آوازه و نام از سه طریق می تواند تحقق یابد:
• یا با حمایت مادی و معنوی دستگاه حاکمه (و یکی از علل اساسی وابستگی و سرسپردگی شعرا و روشنفکران به طبقات حاکمه همین مسئله است)، یا با مقاومت و مبارزه بر ضد دستگاه حاکمه، که راه دشوار و پرمخاطره ای است و یا با تظاهر به مقاومت و مبارزه بر ضد دستگاه حاکمه، ضمن تقویت و تحکیم مستور وضع موجود.

حکم بیست و دوم
• چو بانگ دهل هولم از دور بود
• به غیبت درم عیب مستور بود

• سعدی برای تشریح وضع و حال روحی خویش، دیالک تیک ایدئال و (1) را به شکل دیالک تیک دور و (2) بسط و تعمیم می دهد.

1 ـ 2

• سعدی برای تشریح وضع و حال روحی خویش، دیالک تیک ایدئال و رئال را به شکل دیالک تیک دور و نزدیک بسط و تعمیم می دهد.
• شنیدن بانگ دهل از دور (ایدئال) هراسناک است و دیدن توخالی و تهی بودن آن از نزدیک (رئال) هراس شکن.
• سعدی در این حکم، ضمنا از تئوری شناخت خود پرده برمی دارد.
• در شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها فاصله سوبژکت شناسنده از اوبژکت شناخت نقش مهمی بازی می کند:
• غیبت موجب استتار عیب می شود:
• چیزها هر چه دورتر، حسن و عیب شان مستورتر.
• دوری از چیزها سرچشمه ایدئال ها ست.
• نزدیک شدن به چیزها همان و ترک برداشتن ایدئال ها همان.
• در عظمت بینشی سعدی نمی توان مبالغه کرد.
• سعدی ستایش انگیز، زیبا و بی همتا ست، برای هیمشه.

حکم بیست و سوم
• گل آورد سعدی سوی بوستان
• به شوخی و فلفل به هندوستان

• سعدی اکنون برای بار دوم دیالک تیک عرضه و تقاضا را به مثابه معیار تعیین بها و ارزش چیزها به خدمت می گیرد:
• عرضه هرچه بیشتر، تقاضا به همان اندازه کمتر.
• روانشناسی توده ها نیز در این مورد نقش مهمی بازی می کند:
• انسان ها بطور غریزی دنبال چیزهای نادر و کمیابند.
• وفور از چیزی همان و مرگ اشتیاق دستیابی به آن همان.
• سعدی به شوخی ـ ظاهرا ـ گل به بوستان و فلفل به هندوستان آورده است.
• او می داند که حقیقت از قراری دیگر است.

حکم بیست و چهارم
• چو خرما به شیرینی اندوده پوست
• چو بازش کنی، استخوانی در او ست

• سعدی در این حکم، برای توضیح و تبلیغ کالای فکری خویش، دیالک تیک فرم و (1) را به شکل دیالک تیک پوست و (2)، دیالک تیک خرما و (3) بسط و تعمیم می دهد و ضمنا ـ به درستی ـ نقش تعیین کننده را از آن محتوا (مغز و هسته استخوانواره) می داند.

1 ـ 3

• سعدی در این حکم، برای توضیح و تبلیغ کالای فکری خویش، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک پوست و مغز، دیالک تیک خرما و هسته بسط و تعمیم می دهد و ضمنا ـ به درستی ـ نقش تعیین کننده را از آن محتوا (مغز و هسته استخوانواره) می داند.
• هرگز کسی نتوانسته مانند سعدی دشوارترین مقولات و احکام فلسفی را در ساده ترین و سهل الهضم ترین فرم فرمولبندی و عرضه کند.
• سطر سطر شعر و نثر سعدی دیالک تیکی از فرم و محتوا ست.
• سطر سطر نوشته های سعدی محصول تفکری درازمدت، مشقت بار و رنج آمیز است.
• ما هنوز به زحمتکش تر از سعدی در تاریخ تفکر فلسفی ایران برخورد نکرده ایم.
• سعدی از این بایت به ارسطو و کارل مارکس شباهت غیر قابل انکاری دارد.

• سرسری خواندن آثار سعدی بی حرمتی به این خردمند بی همتا و خیانت به امر سترگ روشنگری است.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر