۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

پایان انتقاد از سرمایه داری؟ (12)


غفلت عمدی از مشاهده بحران
دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین

با بت سازی از واقعیت روزمره و با تمرکز مطلق بر لحظه موجود، توسعه شعور لازم برای تغییرات ضرور سد می شود:
اندیشیدن به آلترناتیوها ممنوع اعلام می شود و زندگی فلاکت آمیز و ذلت بار به عنوان سرنوشتی اجتناب ناپذیر قلمداد می گردد.
غفلت عمدی از توسعه تضادهای اجتماعی و بی تفاوتی روزافزون نسبت به سرنوشت حیاتی حاشیه نشینان امپراطوری رفاه دست در دست یکدیگر می روند.
سردمداران امپراطوری رفاه برای نیل به امیال خود، چپاول سرتاسری قاره ها و به روز سیاه نشاندن توده های میلیونی در سیستم اجتماعی خود را بدون کوچکترین ابائی به جان می خرند.

• وضع زندگی فقط برای طبقات پائین و مستضعفین اجتماعی نا مطمئن تر نشده است، بلکه کسانی هم که هنوز درشرایط مطمئن تری بسر می برند، متوجه می شوند که ریسک های زندگی غیر قابل پیش بینی گشته اند و تخصص ها و مهارت هائی که امروز خریدار دارند، می توانند فردا زاید شمرده شوند.
• با کاهش هرچه بیشتر اعتبار و ارزش تخصص و با نامطمئن تر شدن دورنمای آتی، برخورد عاطفی و فکری به تحولات اجتماعی تناقض مندتر می گردد و انرژی روحی فوق العاده ای برای نادیده گرفتن عمدی خطر صرف می شود.
• روی آوردن به نسیان و توجیه تسکین بخش، به یکی از مهمترین اهرم های روحی بقاء در سرمایه داری ریسک آمیز بدل شده است.
• برای اینکه فقط بدان وسیله است که عمل انسان ها حتی در جو عدم اطمینان حیاتی امکان پذیر می گردد.
• ساختار شخصیتی انسان ها که در زیر فشار بحران متزلزل شده است، با توسل به زره عادات که نقش صافی بازی می کند، تعدیل می شود.
• پرسش های انتقادی که پرده خود فریبی را از هم می درند و مردم را به یاد وضع اجتماعی نابسامان خود می اندازند، ممنوع اعلام می شوند.

• بهای لازم برای ثبات بخشیدن به روان آشفته فردی انسان ها با غفلت عمدی از قضایا، فرم غلیظی از آگاهی اشتباه آمیز است که اطاعت را واجب می شمارد و بویژه در مقابل درک واقع بینانه وضع زندگی دیواری بلند می کشد.
• فرمی از بیگانگی روحی که وابستگی سیاسی و اجتماعی افراد را قوام می بخشد، به تقویت موضع ناآگاهان و بیخردان می انجامد و بدین طریق وابستگی به بیگانه تحکیم می شود.
• بی اعتبار شدن ملاک های انتقادی ـ اجتماعی در 25 سال اخیر قرن بیستم نیز از این چنین موازین جهانی ـ حیاتی بیگانه فرمائی سرچشمه می گیرد.

• علیرغم این، کسانی یافت می شوند (حتی در میان نیروهای چپ) که بر این باورند، که گویا سرمایه داری «مدرن» مکانیسم های نیرومندی برای حل تضادهای خود بوجود آورده است.

• ولی اگر نظری انتقادی به اوضاع و احوال بیندازیم، اثری از آن نخواهیم دید:
• کم نیستند تعداد فجایع اجتماعی، فرهنگی و محیط زیستی ـ در حال حاضر ـ که نتیجه امتناع سیستم سرمایه داری از تحقق تغییرات ضرورنباشند.
• میزان هوش، استعداد خلاقانه و انرژی روانی مصروفه برای نجات فرم های اقتصادی، کاری و زندگی در حال زوال، روز افزون است.
• سستی مناسبات زندگی و فشار عملی عینی باعث تمرکز مطلق حواس بر لحظه مشخص می شوند و تأمل و تفکر در باره عمل خود را نا ممکن می سازند.
• شیوه کار رایج حافظه را تخریب می کند و امکان فراتر رفتن از وظایف روزمره را از انسان ها سلب می نماید.
• ولذا الگوهای عکس العمل روزمره تصاویر قرینه از حیات اقتصادی اند.
• حیات اقتصادی ای که سود فوری معیار همه معیارها ست و تفکر دوراندیشانه امری است فراموش شده.

• با بت سازی از واقعیت روزمره و با تمرکز مطلق بر لحظه موجود، توسعه شعور لازم برای تغییرات ضرور سد می شود:
• اندیشیدن به آلترناتیوها ممنوع اعلام می شود و زندگی فلاکت آمیز و ذلت بار به عنوان سرنوشتی اجتناب ناپذیر قلمداد می گردد.

• غفلت عمدی از توسعه تضادهای اجتماعی و بی تفاوتی روزافزون نسبت به سرنوشت حیاتی حاشیه نشینان امپراطوری رفاه دست در دست یکدیگر می روند.
• سردمداران امپراطوری رفاه برای نیل به امیال خود، چپاول سرتاسری قاره ها و به روز سیاه نشاندن توده های میلیونی در سیستم اجتماعی خود را بدون کوچکترین ابائی بجان می خرند.
• تحقیر دیگران و فاصله گرفتن هرچه بیشتر از حاشیه نشینان، اغلب مبنائی برای کسب اطمینان خاطر فردی است.
• فقط در صورتی که خود قربانیان (به بهانه های نداشتن تخصص، انعطاف پذیری، آمادگی به همرنگ سازی و تحمل فشار زیاده از حد) مسئول وخامت اوضاع زندگی خود محسوب شوند، می توان توهم نجات از بحران را (با دم زدن از انعطاف پذیری، صاحب نظر بودن و پرکاری و پیگیری) اشاعه داد.

• اگر این شگرد اجتماعی ـ روانی ثبات بخشی با دستاویز قرار دادن قدرقدرتی «اصل واقعیت» مؤثر نیفتد، چاره ای جز پناه بردن به الگوهای فکری غیر عقلائی باقی نمی ماند که موجب خاطر آسودگی موقتی می شوند (و از آن جمله اند پناه بردن به ناسیونالیسم، راسیسم و آنتی سمیتیسم) که اگر نتیجه ناگزیر آن هم نباشد، نتیجه محتمل آن است:
• بخش عظیمی از مردم خود را داوطلبانه مفتون راه حل های قلدرمنشانه و جهان بینی های راسیستی می کنند، زیرا آنها اطمینان خاطر کاذب و آرامش روانی در جهانی مه آلود و هراس انگیز وعده می دهند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر