۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

خردستیزی (ایراسیونالیسم) دیروز و امروز (2)

ازوتریک و عجوزه ها

ژاک دریدا (1930 ـ 2004)
پروفسور تاریخ فلسفه در پاریس
مؤلف کتب بیشمار
مؤسس مکتب «ساختمان تفکر»
ملقب به فیلسوف نما و سوفیست

فعلیت انتقاد گئورگ لوکاچ از ایراسیونالیسم
پروفسور دکتر اریش هان
برگردان شین میم شین


2

علل عینی و ذهنی خردستیزی

• آثار لوکاچ برای فهم علل عام گرایشات ایراسیونالیستی در حیات معنوی جامعه نیز مفیدند.
• برای لوکاچ توضیح ایراسیونالیسم مشخص در اوضاع تاریخی معین در کلیت بغرنج آن اهمیت درجه اول دارد.
• او هم پذیرش یک تاریخ یکپارچه و منحصر بفرد برای ایراسیونالیسم را رد می کند و هم سرهم بندی کردن یک تضاد ابدی میان «تعقل و تجاهل» را.
• تعمیم های او نتیجه بررسی موضوع مورد نظر، نتیجه بررسی پیشتاریخ فکری فاشیسم آلمان از آغاز قرن نوزدهم بوده اند.
• زمینه مناسب برای رشد گرایشات ایراسیونالیستی، عبارتند از دوره های بحرانی در تاریخ.
• فاشیسم باید به عنوان یک راه حل بربرمنش و غیرانسانی برای یک بحران فراگیر در نظر گرفته شود، که در مرحله امپریالیستی به نقطه اوج خود رسیده بود.
• در شعور بورژوائی در آن دوره ـ قبل از همه چیز ـ ایده پیشرفت و اعتقاد به خرد دچار بحران شده بود.
• مقاطع بحرانی مختلف در توسعه جامعه بورژوائی و تأثیرات آن بر توهمات رمانتیکی، بر بدبینی فرهنگی و اسکپسیسم تاریخی، بر واقعیت گریزی اشرافی ـ اعیانی و رجعت به درون و یا پناه بردن چیزهای یکجانبه دیگر در فلسفه ایراسیونالیستی موضوعات کار مشخص لوکاچ را تشکیل می دهند.
• این ایراسیونالیسم در مراحل مختلف تاریخی و از سوی شخصیت های متفاوت تاریخی، بیانگرمعنوی یک واکنش دفاعی نیروهای طبقاتی معین نسبت به پیشرفت تاریخی است.
• ایراسیونالیسم را باید «به عنوان گشتاورجانبداری از اختلافات موجود و اختلافاتی که پیدرپی در بستر مبارزات طبقاتی میان کهنه و نو، میان پیشرفت مشخص تاریخی و واپسگرائی زاده می شوند»، در نظر گرفت.

• برای مثال، ایدئولوژی اشرافی که در آغاز این روند توسعه، علیه خردفرمائی روشنگری و علیه انقلاب فرانسه وارد میدان شده بود، از سنن و مؤسسات فرتوت در مقابل انتقاد مبتنی برمعیارهای عقلائی دفاع می کرد.
• بنظر ارتجاع ارج و قرب این سنن، مؤسسات و غیره بالاتر از هرنوع تعقل بود.
• در این سنن ، مؤسسات و غیره «هسته ماورای تعقلی و ایراسیونالیستی واقعیت بطور کلی» خودنمائی می کند.

• لوکاچ روی این نکته پافشاری می کند که ایراسیونالیسم و یا فرم های نمودین گونه گون آن، نه چیزی اختراعی، نه محصول فکری دلبخواهی، بلکه انعکاس فکری مسائل، تضادها و حوایج واقعی است.
• ایراسیونالیسم عبارت است از «یک نوع واکنش (واکنش به معنی دوگانه آن، به معنی ثانوی بودن و ارتجاعی بودن آن) بر توسعه دیالک تیکی تفکر انسانی»، بر مسائل جدید واقعیت و یا علم و فلسفه.
• انعکاس مخدوش را می توان از آنجا شناخت، که سؤال بجای جواب جا زده می شود و «لاینحل بودن اصولی مسائل و معضلات، پیشاپیش به عنوان فرم عالی درک جهان قلمداد می گردد.»
• مراحل ایراسیونالیسم فلسفی در قرن نوزدهم، همواره بر ضد مراحل توسعه نوین دیالک تیک پدید آمده اند.
• فلسفه بورژوائی وقتی به راه حل های ایراسیونالیستی روی می آورد که «توضیح این جهانی مسائل مبرم، بررسی مسائل در پرتو چند و چون خود آنها و فهم دیالک تیک حرکت آنها در دستور روز قرار می گیرد.»

• در اینگونه موارد باید دو نکته اساسی را ازهم تمیز داد :
• نکته اول اینکه علل ناتوانی از حل مسائل می توانند از محدودیت ها و یا تضادهای فکری وابسته به درجه فهم افراد سرچشمه گیرند.
• این امر می تواند هم سبب ارتکاب اشتباهات خطیر و هم سبب تأمل و تعمق افراد و گذار به تفکر دیالک تیکی برای حل مسائل گردد.
• نکته دوم اینکه وقتی ایراسیونالیسم برای حل مسائل مورد استفاده قرار می گیرد، جنبه فعال و طراح آن وارد عمل می شود و مفاهیم جدیدی پا به عرصه وجود می گذارند.
• آنگاه محدودیت های شناخت مربوط به درجه فهم افراد، به عنوان محدودیت های اصولی خود شناخت جا زده می شوند و آن را زیر هاله ای اسرارآمیز قرار می دهند.
• با پاسخی ماورای تعقلی به سؤالات، جلوی حل آنها گرفته می شود و عناصر یک سؤال واقعی «به کلیت یک جواب خطا و ارتجاعی» استحاله داده می شوند.

• نکته مهم این است که لوکاچ منابع و شرایط سوبژکتیف را چه برای پیدایش و چه برای مؤثر افتادن مواضع ایراسیونالیستی فراموش نمی کند.
• او برای مثال یکی از منابع سوبژکتیف مستقیم «ایراسیونالیسم ماقبل امپریالیستی آلمان را در رواج یک «ایدئولوژی نوکرصفت»، در«روانشناسی معروف نوکران» که از زمان رفرماسیون آلمانی رایج شده بود، می داند.

• دولت اربابان با تقلیل دادن تک تک انسان های عادی و فانی بدرجه اوبژکت هیچکاره حوادث تاریخی، به تکمیل خود نایل می آید.
• دولت و تاریخ به امید قوای ایراسیونالیستی رها خواهند شد، اگر مردم تعقل خود را در آنها باز نیابند و آنها را بمثابه محصول خود احساس نکنند.

• لوکاچ در جای دیگر حالاتی از یأس و بدبینی را بعنوان حلقه رابط میان ناسیونال ـ سوسیالیسم و توده های مردم مورد تحلیل همه جانبه قرار می دهد.
• او می نویسد :
• بدبینی فرهنگی خاموش و بی عمل مخصوص ایام قبل از جنگ جهانی اول، یأس جهان بینانه عمومی، بویژه در سال های 20، تحت تأثیر هم فقدان امنیت و هم موضعگیری های ایراسیونالیستی ناشی از ساده لوحی (نه فقط از سوی شوپنهاور و نیچه) و انتظار معجزه، زمینه را برای مقبولیت یافتن سیاست ماجراجویانه آماده کرده بود.

• منظور لوکاچ عبارت است از افشای نقش درک فلسفی ایراسیونالیستی در پیدایش و نشو و نمای جنبش افراطی ـ ارتجاعی.
• او نه درپی فرمولبندی تئوری عام ایراسیونالیستی بود و نه بدنبال بررسی کلیه فرم های نمودین ایراسیونالیستیی در جامعه و تاریخ!
• تز اصلی او عبارت از این بود که ایراسیونالیسم که در آغاز به عنوان واکنش تدافعی بورژوازی در قبال پیشرفت تاریخی پا به عرصه وجود نهاده و سپس به ایدئولوژی ضد سوسیالیستی در تئوری و عمل تبدیل شده بود، عنصر مهم جهان بینی فاشیستی را تشکیل می دهد.

• لوکاچ نقطه ای از یک کمان تاریخی، و به عبارت دیگر، مرحله ای از یک دوران با گرایش و سمتگیری قانونمند را در مد نظر دارد.
• او خود در پایان اثرش اشاره می کند که «فروپاشی آلمان هیتلری» نه نشانگر یک تعویض صرف سیستم، بلکه حاکی از «پایان یک خط توسعه تمام و کمال» است و توسعه معنوی آلمانی در دهه اول بعد از جنگ، فرم های جدیدی از ایراسیونالیسم به همراه آورده است.
• این بدان معنی است که امکان ادامه حیات، تأثیرگذاری و بازتولید ایراسیونالیسم پیشین را به هیچوجه نمی توان از نظر دور داشت.

• تحلیل ایراسیونالیسم های معاصر را نمی توان بطور بیواسطه در این چارچوب انجام داد و از معیارهای توضیحی لوکاچ کپیه برداری کرد.

• اگر لوکاچ ریشه ایراسیونالیسم را تا سال های 60 قرن بیستم، در موضع دفاعی ـ تاریخی بورژوازی علیه سوسیالیسم می بیند و افشا می کند، اکنون باید به حلاجی پایه های اجتماعی این مسأله پرداخت که چرا نظام بورژوائی واپسین، پس از شکست سوسیالیسم، به بسیج همه جانبه قوای فکری ایراسیونالیستی نیاز دارد و چرا باید اکنون از رواج جهانشمول مواضع ایراسیونالیستی صحبت کرد؟

• اگر بگوییم که کلیه فرم های مناسبات اصلی سیستم سرمایه داری و مناسبات اجتماعی منطبق با آنها کماکان موجودند و روابط بین المللی، تابع منافع امپریالیستی و تناسب قوا ست، جوابی درست، ولی بسیار کوتاه داده ایم!
• از این رو بررسی برخی از جنبه های این مسأله بسیار بغرنج ضرورت دارد!

3

فرم های نمودین کنونی ایراسیونالیسم


فرم نمودین اول
یاوه های پست مدرنیستی

• طبیعی است که باید وجود و نفوذ گرایشات ایراسیونالیستی را در توسعه فلسفه طی 50 سال اخیر مورد توجه قرار داد.
• بسیاری از موتیف های فکری مورد نظر لوکاچ، امروز (برای مثال) در چارچوب پارادیگم های «پسا مدرن» خودنمائی می کنند.
• اکنون با پیشرفت علمی و فنی، نه فقط «پروژه مدرنیته»، بلکه همچنین « انسان بمثابه برنامه» مطرح است.
• به سبب الکن ماندن تعقل علمی در برابر افکار عمومی، «افکار ادراکی» نیچه دو باره وارد میدان شده اند و اغلب انسان ها را به برهوت ایراسیونالیستی سوق می دهند.
• رفتار ادراکی بطور کلی نه به عنوان عنصری برای تکمیل شناخت، بلکه بیشتر بعنوان وسیله یدکی، بعنوان جانشینی برای فهم و خرد توصیه می شود.
• وجود واقعیت عینی مورد انکار قرار می گیرد :
• واقعیت بیشتر بصورت یک چیز استه تیکی، مجازی و فرم پذیر (خمیرگونه) قلمداد می شود.
• استناد به ارزش های سنتی نوین از قبیل حقیقت، عدالت، تعیین آماج های درازمدت و امید به قانونیت مطرود تلقی می شود.
• ایده پیشرفت مورد انکارقرار می گیرد و بر ضد هرگونه تفکر علت جو جبهه بندی می شود.

• اینکه «پسا مدرنیته» واکنشی روشنفکرانه نسبت به پدیده های بحرانی فرهنگی و تاریخی است، مکررا خاطر نشان شده است.
• در این مورد نیز مسائل حل نشده به هنگام پاسخ مبتنی بر توضیحات و سمتگیری های متداول به واقعیت های جدید به مثابه مسائل لاینحل مطلق می شوند.
• تبلیغ «پسا مدرن» پلورالیسم رادیکال و رلاتیویسم، ترویج تزلزل فکری و عدم اطمینان به عنوان جهان نگری، به حربه ایدئولوژیکی مؤثری در حیات معنوی انسان ها تبدیل شده است!
• طعنه زنان اعلام می شود که خطر جدی برای جوامع لیبرال، نه فقط اجبار دیگران به پذیرش نظر خویش، بلکه «نظر داشتن بطور کلی است!»29 و بدین طریق به نیروهای ویژه آماده باش داده می شود.

• تضمین ثبات سرمایه داری پیروزمند در سپیده دم قرن بیست و یکم، زیرعلامت سؤال جدی قرار دارد.
• از این رو ست که ژاک دریدا* از طرف کاردینال راتسینگر مورد حمله قرار می گیرد.
• کاردینال به شکوه لب می گشاید، که خرد «بیمار و زمینگیر گشته» از دست «پسا مدرنیته» بر پیشانی هر نوع شناختی از ارزش های مرسوم و هرگونه باور به توان حقیقت یاب خرد، انگ فوندامنتالیسم می زند.
• چاره کار را اما کاردینال در راه حلی می بیند که در ایراسیونالیسم دست کمی از آیه های «پسامدرن» ندارد :
• نخستین واقعیت خردگرا، خرد خلاق که خالق جهان است و جهان انعکاسی از اوست، خود خدا ست!

فرم نمودین دوم
ازوتریک

• یکی از عوامل مهم برای تحت تأثیر ایراسیونالیستی قرار دادن افکار عمومی «ازوتریک» است:
• «شبکه گل و گشادی از آدم ها و سازمانها» که سنن متفاوت رنگارنگ را در خود جمع کرده اند :
• «آداب و رسوم اسرارآمیز مصر باستان، کبالا، عرفان مسیحیت اولیه، صوفیگری، آئین دروئیدها، مسیحیت منسوب به کلت ها (اقوام هندی ـ ژرمنی)، کیمیاگری قرون وسطائی، چن ـ بودیسم و یوگا»
• پیدایش و نشو و نمای فرقه های ایراسیونالیستی از این قبیل همچنان ادامه دارد.
• حدود 20 درصد از کلیه کتب منتشره در آلمان فدرال به موضوعات ازوتری اختصاص می یابند.
• بارها اثبات شده است که این گرایشات چیزی جز واکنشی نامعاصر نسبت به روندهای بحرانی عمیق مدرنیته سرمایه داری واپسین نیستند.
• نکته بسیار نگرانی آور، اما این است که گرایشات ازوتری با ایراسیونالیسم خود، با تفکر کارمائی و آموزش های جزمگرای شفاعت، راهگشا و زیارتگاه ایدئولوژی های راست افراطی و جنبش هائی شده اند که ملغمه فاجعه باری از درونگرائی و راستگرائی افراطی عرضه می کنند.

فرم نمودین سوم
تخریب فکری بوسیله رسانه های گروهی

• اشاره ای مختصر به تأثیر رسانه های گروهی برتولید و تقویت گرایشات ایراسیونالیستی در زندگی روزمره مردم ضرورت دارد.
• منظور من عمدتا عبارت است از تأثیرات منفی رسانه های گروهی بر توانائی شحصی افراد در درک جهان و تنظیم رفتار خویش.
• وقتی واقعیت تحت تأثیر رسانه های گروهی بیشتر بصورت چیزی گنگ و مبهم، سرهم بندی شده و نمایشی و کمتر بصورت چیزی عینی قلمداد می شود، وقتی تفاوت ظاهر و باطن (نمود و بود) نفی می گردد، وقتی نقش دانش در تصمیمگیری های فردی بی اهمیت جلوه داده می شود، دیگر محدودتر و مفلوجتر شدن توانائی سمتگیری و عمل تعجبی ندارد.
• حتی خود گردانندگان حرفه ای رسانه های گروهی به مسخ بالقوه «انسانتصویرها» اقرار می کنند.
• اخیرا در مراکز سیستم سیاسی، صحبت از عوارض فلج روحی مردم بوده است.
• کمیسیون واشنگتن در رابطه با «11 سپتامبر» «اشتباهات عملی تاریخی» وخیمی را مورد انتقاد قرار داده :
• «اعتیاد مدام به اخبار» در جوامع رسانه های گروهی منجر به اضافه تولید اطلاعات دست و پا شکسته، کوتاه و عوام پسند شده است.

• به جای تحلیل استراتژیک و تحقیق علل واقعی، «بنا بر اشتهای سیری ناپذیر نسبت به کالای خبر»، «خبرلقمه های» مشتری پسند به خورد مردم داده می شوند.
• ضمنا از رقت فکری کارگزاران سازمان مخفی شکایت می شود.
• اگرچه «لگد کوب کردن ثمرات روشنگری» (ویگرلینگ) مجموعه تأثیرات مخرب رسانه های گروهی را تشکیل نمی دهد، ولی اشاعه هرچه بیشتر زباله های ایدئولوژیکی ارتجاعی، اجر بیشتری را شامل حال آنان می سازد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر