۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

خطابه ای برای پابلو نرودا

خدامراد فولادی
سرچشمه: مجله هفته


• همسرم دنبال پابلو نرودا می گردد
• در
«بلندی های ماچوپیچو»

• می خواهد انگیزه نیکسون کشی را
• بیاورد به عادت شعر من
• یا رفاقت مرا بیاورد به خاطر شعر

• می گویم:
• «همین حوالی باید باشد:
• کنار «زندگی نامه چه گوارا»

• یا «ارتش گرسنگی» ناظم حکمت.
• شاید هم به خواب رفته
• در آغوش گرم رؤیاهای شیرین قرن گذشته.

• باید بیدارش کنیم و بگوئیم:
• «برخیز، اقای نرودا!
• برخیز!
• تانک های سرمایه لگام گسیخته اند
• در سرتاسر جهان
• و عربده می کشند
• به همه زبان های زنده دنیا.

• و سرنیزه ها
• می برند زبان قلم ها را
• و خالی می کنند
• دل و روده کتاب ها را.

ویکتور خارا، دیگر نام یک تن نیست
• نام همه سربازان ارتش گرسنگی است
• در قتلگاه سانتیاگو
• و خیابان های انقلاب.

• و «امیگو»
• اسم رمز ارتش آزادی بخش کار و قلم است
• که فرمان می گیرد
• از پرچم سرخ پرولتاریا:
• از موج های بلندتر از برد آنتن های ماهواره ای!»

******
• همسرم می گوید:
• «پینوشه زنده است
• و نفس می کشد، هنوز
• روی کاغذ اسکناس ها
• و لای اوراق روزنامه ها.

• و جهان
• نا امن است
• برای نفس کشیدن شعر!»

******
• بخواب پابلو!
• در نام جاودانه ات بخواب!

******
• ما را صدا کرده اند تفنگ های رو به رو
• حالا نوبت ما ست
• که بر افرازیم نام قلم را
• در برابر فرمان آتش جوخه خونتاها!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر