۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

فرار بزدلانه از تاریخ (17)

مائوتسه تونگ و انقلاب چین
دومه نیکو لوسوردو
برگردان شین میم شین
1999

حزب کمونیست چین سوار بر امواج خروشان نبرد حماسی رهایی بخش ملی به قدرت رسید.
• از این رو پروژهً بازسازی بنیادی جامعه با احیای غرور ملی لکه دار شدهً مردم چین پیوندی تنگاتنگ داشته است.
• ملتی که بانی تمدن هزاران ساله بوده، بعد از جنگ تریاک به کشوری نیمه مستعمره ـ نیمه فئودال بدل شده است.

• اما چگونه می تواند کشور غول آسای آسیایی، ضمن رسیدن به مدرنیته و سوسیالیسم، به تجزیهً خاک کشور و تحقیر ملی تحمیلی از سوی امپریالیسم پایان دهد؟
• و چگونه می تواند تحت شرایط دشوار «جنگ سرد» و علیرغم محاصرهً اقتصادی و تکنولوژیکی اعمال شده از سوی کشورهای پیشرفتهً سرمایه داری، این امردشوار را جامهً عمل پوشاند؟

مائوتسه تونگ بر آن است، که این مساًله با بسیج مداوم تودهً مردم قابل حل است.
• از این رو ست، که او نخست شعار «جهش بزرگ به پیش» و بعد «انقلاب فرهنگی» را مطرح می سازد.
• و وقتی با مشکلات و بن بست های مدل شوروی مواجه می شود، شعار «پیشبرد انقلاب زیر دیکتاتوری پرولتاریا» را به میان می آورد.

• مرحلهً نوینی از انقلاب باید همراه با تسریع رشد اقتصادی، پیشرفت در جادهً سوسیالیسم را تضمین کند، ابتکار عمل توده ها را از موانع بروکراتیک برهاند و موانع بروکراتیک حزب کمونیست و دولت را از سر راه بردارد.

• این اقدامات البته همگی با شکست مواجه می شوند:

1
از نظر سیاسی

• این امر، از نظر سیاسی، به جای توسعه خروشان مورد انتظار، موجب کند شدن و واپس ماندگی هراس انگیز در روند دموکراتیزه کردن جامعه می شود.
• موازین و مقررات دموکراتیک در حزب کمونیست و در جامعه رو به زوال می روند.
• روابط میان هان و اقلیت های ملی که در جریان انقلاب فرهنگی به عنوان مشتری غول آسا در نظر گرفته می شدند، بدتر می شود.
اقلیت های ملی زیر فشار قرار داده می شوند و یا در دوره های تربیتی شتابزده، که از یک «روشنگری» مهاجم و دگراندیش ستیز الهام می گیرد و از پکن و یا دیگر مراکز هان نشین هدایت می شود، شستشوی مغزی داده می شوند.

• از آنجا که حزب و دولت به عنوان دستگاه رابط حذف شده اند، چاره ای جز رابطهً مستقیم میان رهبر «محبوب» ازسویی و تودهً بسیجی شستشوی مغزی داده شده (بوسیلهً دستگاههای اطلاعاتی آمادهً یورش (در صورت لزوم) و تحت رهبری ارتش سرخ از سوی دیگر، وجود ندارد.
• در این سالها نوعی بناپارتیسم عریان یکه تاز میدان می شود.

2
از نظر اقتصادی

• از نظر اقتصادی، ورشکستگی در عرصهً اقتصادی نیز بروز می کند، البته نه فقط از آن رو که شکافی در جامعهً چین افتاده و بحران ناشی از سیستم توجیه همه چیز و تظاهر به مائو پرستی، سوء ظن و رو در رویی را در دستور روز قرار داده است.
• شاید بهتر باشد به جنبهً مهمتری اشاره کنیم.
«جهش بزرگ به پیش» و «انقلاب فرهنگی» کمکی به روند سکولاریزه کردن (خروج از انزوای جهانی) جامعه چین نمی کند.

• آدم که نمی تواند بی وقفه و برای ابد بسیج کند و از تودهً مردم انتظار خودستیزی (خود انکاری)، گذشت و فداکاری و قهرمانی داشته باشد.

• یک همچو انتظاری باید یک استثناء بماند و نباید به قاعده تبدیل شود.
• همکلام با برتولد برشت، می توان گفت:
• «خوشبخت ملتی است که قهرمان لازم ندارد.»

قهرمانان فقط برای گذار از «وضع غیرعادی» به «وضع عادی» لازم می آیند و تا زمانی قهرمان می مانند، که گذار به «وضع عادی» را تضمین کنند.
• یعنی قهرمانی آنها تا آنجا ست، که قادر باشند، خود را نفی کنند.

• این چه نوع کمونیسم من در آوردی وعجیب و غریبی است، که فداکاری و ایثار بی حد و مرز را شرط تحقق خود قرار می دهد؟

«وضع عادی» باید براساس معیارهای مختلف سازماندهی شود و با اتکا بر مکانیسم ها و هنجارها، شرایط لذت بردن بی خلل مردم از زندگی را امکان پذیر سازد.

• برای رسیدن به این اهداف، به قواعد و موازین معینی نیاز است.
• در رابطه با اقتصاد نیز حرف مفت کافی نیست، بلکه به تشویق احتیاج مبرم هست.
مائو ظاهرا باید در آخرین سال های زندگی اش به ضرورت تغییر خط مشی خود رسیده باشد.
سیائوپینگ این ضرورت را در می یابد و به مرحلهً اجرا در می آورد، بدون اینکه «استالین زدایی» خروشچف را مورد تقلید قرار دهد، یعنی بدون لجن مال کردن کسی که قبلا بر سر قدرت بوده است.

• خدمات تاریخی عظیم مائو، در زمینهً ساختمان حزب کمونیست و رهبری مبارزهً انقلابی به باد فراموشی سپرده نمی شود و خطاهای خطیر او در سال های پایانی 50، در چارچوب آزمایش های بزرگ شتابزده و گاهی دیوانه وار، در چارچوب تلاش برای ساختمان جامعهً نوین، بدون داشتن سرمشق های تاریخی، مورد ارزیابی واقع بینانه قرار می گیرند.

• مگر نه اینکه خود مائو، در بهترین ایام زندگی خود (1937)، در اثر خود بنام «در بارهً پراتیک»، خواستار نادیده نگرفتن این مساًلهً بنیادی شده بود که «توسعه هر روند عینی» و همچنین «توسعه شناخت بشری» حاوی تضادها و کشمکش ها ست؟

• این در واقع کلید فهم معضلاتی است، که در تاریخ احزاب کمونیست و جوامعی که خود را کمونیستی می نامند، پدیدار می شود.

• منظور ما تأکید بر خصلت تضادمند عینی روند شناخت بشری است.
• صحبت از «خیانت» و «لکه دار کردن» این یا آن شخصیت، بی خردانه است.

• خروشچف با خلاصه کردن همهً جوانب منفی در نقش شخص استالین و بی اعتبار کردن او، بخش بد میراث او را به ارث می برد و دن سیائوپینگ با رد شیوهً خروشچف، در برخورد به مائو، وارث بخش خوب ارثیهً معنوی او می شود.

• شیوهً برخوردی، که رهبری تازهً چین در پیش می گیرد، مانع سلب حقانیت قانونی قدرت انقلابی می شود و از آنجا که همهً معضلات، ندانم کاری ها و تضادهای عینی به حساب یک فرد گذاشته نمی شود و به عنوان تنها مسئول همهً شکست ها بطور غیابی محاکمهً و محکوم نمی شود، راه برای شروع بحث واقع بینانه، در بارهً شرایط و خصایص مرحلهً ساختمان جامعهً سوسیالیستی جامعه هموار می گردد.
• در جریان این بحث ها «جهش بزرگ به پیش» و «انقلاب فرهنگی» هم مورد نقد قرار می گیرند و به سطل زباله تاریخ روانه می شوند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر