۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

دیالک تیک پراتیک و تئوری (2)

ویلیام جیمز (1842 ـ 1910)
روانشناس، فیلسوف پراگماتیست آمریکائی
مؤسس روانشناسی آمریکائی
استاد دانشگاه هاروارد
آثار:
پراگماتیسم: نامی جدید برای طرز تفکر های قدیم
معنای حقیقت

پراتیک
بخش دوم
پروفسور دیتر ویتیچ

برگردان شین میم شین

1
پراتیک به مثابه معیار حقیقت احکام

ملاک صحت هر حکم، انطباق آن با واقعیت عینی ئی است که حکم در باره اش صادر می شود.
• اگر حکمی منطبق بر واقعیت عینی مورد نظر نباشد، این امر دلیل بر بطلان و نادرستی آن حکم خواهد بود.
• فلسفه های ماقبل مارکسیستی و غیر مارکسیستی هرگز قادر به تعیین قاطعانه ملاک و معیار حقیقت نبوده اند.
• حتی متفکران دوره ماقبل مارکسیستی که در رابطه با تعریف حقیقت، موضع ماتریالیستی داشته اند، در رابطه با مسأله ملاک و معیار حقیقت دچار اشتباهات ایدئالیستی گشته اند.
• بدین سان است که فویرباخ معیار حقیقت هر حکم را در میزان پذیرش آن از سوی انسان های دیگر می داند.
• تعیین معیار حقیقت از این دست همان قدر ناکافی است که قلمداد کردن بدیهیت و یا خالی از تناقض منطقی بودن احکام و یا پیوندهای حکمی بمثابه سنگ محک حقیقت ناکافی است.
• صرفنظر از این که معیارهای یاد شده برای اثبات صحت خود به معیارهای دیگر نیاز دارند، نارسائی آنها قبل از همه از آن رو ست، که آنها بر خلاف درک ماتریالیستی حقیقت، وسیله ای برای انطباق حکم با واقعیت امر عینی مورد نظر عرضه نمی کنند.
• این معیارهای حقیقت و معیارهای مشابه فقط یک جانب رابطه حقیقت را، یعنی فقط جانب مربوط به شعور را در نظر می گیرند.
• از سوی دیگر، طبیعی است که هیچ حکمی را نمی توان منفصل از شعور و بدون واسطه و میانجی با واقعیت عینی مقایسه کرد.
• مقایسه هر حکمی با واقعیت امر مورد نظر به واسطه و میانجی نیاز دارد و پراتیک نقش واسطه و میانجی را در این میان به عهده دارد.

پراتیک حاکی از جریان عمل مادی ئی است که بوسیله شعور هدایت می شود و ضمنا در آن (در رابطه با مقایسه با واقعیت عینی) پیش بینی در باره واقعیت امر تغییریابنده نیز وارد می شود، البته تا آنجا که جریان عمل مادی یاد شده (قاعدتا) منطبق با پیش بینی مربوطه صورت گیرد.
عمل مادی یاد شده که بیانگر پیش بینی مربوط به واقعیت امر تغییریابنده است، باید به عنوان عامل مادی برای تأثیرگذاری واقعی بر واقعیت امر عینی و مقایسه حکم ذاتی خود با آن مناسب باشد.
• اگر عمل مادی واقعیت امر عینی را در مطابقت با پیش بینی مورد نظر تغییر دهد، آنگاه آن بمثابه معیاری حواهد بود، برای کشف انطباق حکم نهفته در عمل (حکمی که این عمل بیانگر آن است) با واقعیت امر عینی، یعنی معیار حقیقی بودن آن حکم خواهد بود.

لنین به پیروی از هگل و در چالش همزمان با او می نویسد:
• «نتیجه کردوکار محک شناخت سوبژکتیف و معیار حقیقت عینیت موجود است.»
• «پراتیک ـ به این معنا ـ برتر از شناخت تئوریک است، زیرا آن نه تنها اعتبار عام را بر دوش دارد، بلکه اعتبار واقعی بودن بیواسطه را نیز.»

• کشف پراتیک ـ به عنوان معیار علمی، تعیین کننده و کافی برای احکام و پیوندهای حکمی از هرنوع ـ از سوی مارکسیسم ـ لنینیسم دارای اهمیت عظیم عملی و نظری بوده است.
• این امر بخصوص در مبارزه بر ضد ایدئولوژی بورژوائی خود را نشان می دهد.
• بکمک این کشف، امکان اثبات قطعی بطلان هرگونه اگنوستیسیسم (ندانم گرائی) و ایدئالیسم ذهنی پدید می آید.

• مراجعه کنید به اگنوستیسیم، ایدئالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.

• البته باید میان پراتیک ـ به عنوان معیار مارکسیستی ـ لنینیستی حقیقت ـ و سودمندی ـ به عنوان معیار فلسفی ـ ایدئالیستی حقیقت ـ از سوی پراگماتیسم اکیدا تفاوت قائل شد.

ویلیام جیمز سودمندی را معیار حقیقت می داند:
• «اگر ثابت شود که اندیشه های تئولوژیکی برای زندگی واقعی سودمند اند، پراگماتیسم آنها را به دلیل مفید بودن شان حقیقی خواهد دانست.»

• در مکتب پراگماتیسم، احکامی از قبیل «خدای واحدی وجود دارد» و یا «خدا قادر است، کریم است، بر همه چیز واقف است و غیره» مورد مطالعه، بحث و بررسی قرار نمی گیرند، بلکه صرفا به دلیل سودمندی شان برای گروه های اجتماعی معینی (مثلا برده داران، فئودال ها و سرمایه داران)، ادعا می شود که این احکام حقیقت دارند.
• صحت و سقم این احکام البته (و حتی قبل از تولد جیمز) بواسطه پراتیک جامعه طبقاتی تعیین شده است و ضمنا نقش اجتماعی مذهب نیز برملا گردیده است.

پراگماتیسم برای اثبات صحت هر حکم به بررسی آن حکم نمی پردازد، بلکه تفسیری از آن ارائه می دهد و بر مبنای تفسیر خود (مفید یا مضر بودن آن برای گروه اجتماعی معینی) حقیقت و یا بطلان آن حکم را نتیجه می گیرد.
• در واقع، احکام پراگماتیستی در باره سودمندی احکام مذهبی، فرقی با خود این احکام ندارند.
• در این گونه موارد ما با احکام کاملا متفاوت سر و کار داریم که درباره موضوعات کاملا متفاوتی صادر می شوند و از این رو بطرق مختلف نیز مورد آزمون و آزمایش و بررسی قرار می گیرند.
• یکسان قلمداد کردن این دو نوع حکم امکان آن را پدید می آورد که هر حکم دلبخواهی باطل و نادرست به عنوان حکم حقیقی جا زده شود، اگر در بطلان و حقیقت ستیزی آن نفعی برای کسی نهفته باشد.

2
پراتیک به مثابه بنیان مادی و معیار شناخت

• کشف پراتیک به مثابه معیار حقیقت از سوی مارکسیسم شالوده محکمی برای شناخت ماتریالیستی ما قبل مارکسیستی پدید می آورد که بنا بر آن، شناخت انعکاس منطبق با واقعیت عینی است.
• این امر از سوی دیگر به اثبات اصل قابل شناسائی بودن جهان بوسیله انسان ها کمک بسزائی می رساند.

• اکنون سؤال این است که توسعه تاریخی پراتیک چه تأثیری بر خاصیت آن، بمثابه معیار حقیقت دارد؟

• پاسخ این پرسش عبارت است از اینکه اگر حکمی در مرحله معینی از توسعه پراتیک صحتش اثبات شده، عرصه اعتبار آن می تواند در آینده وسیعتر و یا تنگتر شود، ولی هرگز نمی توان آن را غلط مطلق تلقی کرد، به همان سان که اگر حکمی در مرحله معینی از توسعه پراتیک بطلانش اثبات شده باشد، هرگز نمی توان آن را در آینده حکمی مطلقا حقیقی تلقی کرد:
• این بدان معنی است که پراتیک معیار مطلق حقیقت است.

• از سوی دیگر اما درمرحله معینی از توسعه پراتیک می تواند دانش بمراتب بیشتری از آنچه که در پراتیک تحقق یافته، کسب شود.
• تعیین صحت و سقم این دانش جدید که در مقابل شالوده خود، یعنی پراتیک قرارمی گیرد، در چارچوب پراتیک موجود دشوار خواهد بود، مگر اینکه سطح علمی آزموده موجود بتواند این وظیفه را به انجام رساند.
• این بدان معنی است که هر پراتیک معین تاریخی هرگز نمی تواند صحت و سقم کل دانشی را که خود موجد آن بوده است، اثبات کند.
• پراتیک می تواند هر بار تنها در چارچوب توسعه تاریخی معین خویش ملاک و معیار حقیقت باشد:
• این بدان معنی است که پراتیک معیار نسبی حقیقت است.

• از این رو وجود احکام و پیوندهای حکمی که در زمان مشخصی امکان پراتیکی تعیین صحت و سقم آنها وجود ندارد، اجتناب ناپذیر است.
• این امر را می توان درمورد فرضیه های بیشماری دید، که اکنون در علوم مختلف مورد بحث اند.
فرضیه یعنی حکمی که هنوز امکان تعیین پراتیکی صحت و سقم آن وجود ندارد، اما راه را برای پیشرفت تئوریکی و پراتیکی آماده می سازد.

لنین اهمیت پراتیک را به عنوان بنیان شناخت، به مثابه ملاک و معیار حقیقت و خصلت نسبی و مطلق حقیقت را چنین توصیف می کند:
• «آئینه زندگی، یعنی پراتیک باید اولین و اصلی ترین آئینه تئوری شناخت باشد.
• اما دراین زمینه نباید فراموش کرد که پراتیک ـ به مثابه معیار ـ بنا برماهیت امر، نمی تواند هر تصور مفروض انسانی را بطور کامل تأیید و یا تکذیب کند.
پراتیک ـ به مثابه معیار ـ اما باندازه کافی نامعین است تا از تبدیل شناخت انسانی به حقیقت مطلق جلوگیری کند، ولی در عین حال باندازه کافی معین است، تا راه مبارزه سرسختانه بر ضد هر نوع ایدئالیسم و اگنوستیسیسم را هموار سازد.»

• احکامی که صحت و سقم آنها در پراتیک ثابت شده، بویژه در علوم نقش معیار باصطلاح ثانوی بازی می کنند.
• مثلا حکمی که مغایر با قانون بقاء انرژی (که صحتش در پراتیک ثابت شده) باشد، می تواند به عنوان حکم غلط محسوب شود، بی نیاز از آزمون پراتیکی مستقیم:
• مثلا ادعای وجود ماشینی که بتواند بی نیاز از انرژی همیشه کار کند.

معیارهای ثانوی حقیقت در استدلال، نقش مهمی بازی می کنند.
• اما از آنجا که احکام مورد استفاده معیارهای ثانوی حقیقت (همانند همه احکام دیگر) در جریان توسعه تاریخی شناخت در رابطه با عرصه اعتبار خود دستخوش تحول اند، بنابرین آنها تنها با توجه به شرایط معینی می توانند به عنوان معیار ثانوی حقیقت مورد استفاده قرار گیرند.
3
پراتیک به مثابه منشاء، نیروی محرکه و آماج شناخت
پراتیک نه تنها بنیان مادی و معیار شناخت، بلکه در عین حال منشاء، نیروی محرکه و آماج شناخت است:
• زیرا بالاخره این نیازهای ناشی از کردوکار پراتیکی اند که انگیزه شناخت می شوند، توسعه آن نیازها ست که به توسعه شناخت منجر می شود و برآورده کردن آنها ست که به شناخت خدمت می کند.

• در ممالک سوسیالیستی باید احزاب و سازمان های این کشورها برای علوم وظایف بالاتری را در برنامه خود محول سازند:
• مثلا کیهان شناسی، توسعه و تکمیل وسایل لازم برای پروازهای فضائی، توسعه سیبرنتیک، پژوهش روش های عقلائی تولید انرژی، کشف منابع جدید انرژی، پژوهش سنتز مواد مصنوعی جدید و پژوهش قانونمندی های جدید ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم و ...

• انجام این وظایف به تحکیم و توسعه جامعه سوسیالیستی خدمت می کند و گذار به کمونیسم را امکان پذیرمی سازد.
• بدینوسیله امکان رفع همه جانبه نیازهای مادی و معنوی مردم در این کشورها فراهم می آید.
• این امر ـ در تحلیل نهائی ـ به تقویت مبارزه کشورهای سوسیالیستی در راه صلح منجر می شود و امکانات بیشتری را برای حمایت از نیروهای ضدامپریالیستی در کشورهای دیگر فراهم می آورد.
• توسعه جامعه سوسیالیستی و بویژه ساختمان جامعه کمونیستی بدون شالوده مادی ـ فنی ثمربخش و بدون افزایش راندمان کار، که خود محتاج سطح بالاتری از رشد علم است، امکان پذیر نیست.
علم در جوامع سوسیالیستی وظیفه خدمت به رفع نیازهای مردم (رفاه، پیشرفت اجتماعی و صلح) را به عهده دارد.
• این نیازها خود بازتاب وظایف پراتیکی اند که انسان ها بر عهده دارند و بازتاب امکانات مادی و معنوی اند که پراتیک برای انسان ها پدید آورده است.
• و لذا نیازها بسته به درجه و نوع توسعه پراتیک گوناگون اند:
• از این روست که پراتیک آغاز و انجام شناخت است، مقصد و مقصود شناخت است.

• وقتی انسان ها به تغییر پراتیکی یعنی به تغییر مادی جهان می پردازند، برای آنان ضرورت شناخت جهان افزایش می یابد.
• زیرا طبیعت را و جامعه را نمی توان بدون شناخت شرایط، خواص و روابط حاکم، آماجگرایانه و آگاهانه تغییر داد.
• وظایف و آماج هائی که شناخت انسانی تعیین می کند، از نیازهای پراتیک اجتماعی ناشی می شوند و برای رفع آن نیازها تعیین می شوند.
• مارکسیسم ـ بدین طریق ـ به حل قدیمی ترین مسأله مربوط به معنا و هدف شناخت انسانی نایل می آید.
• شناخت کردوکاری نیست که در مقابل انسان ـ به عنوان موجود عملا فعال ـ قرار گرفته باشد.
• شناخت در شرایط اجتماعی انسان ها وظایف و آماج های خود را و راه تحقق آنها را می یابد.
بلحاظ متدی می توان گفت که علم تنها در وحدت با پراتیک اجتماعی است که می تواند شکوفا شود وعلم در بی اعتنائی نسبت به نیازهای پراتیکی مهم مردم دچار بیگانگی نسبت به زندگی خواهد شد.

• اما در عین حال با آموزش مارکسیستی ـ لنینیستی پراتیک اهمیت عظیم علم و شناخت بطور کلی برای زندگی انسانی معلوم می شود.
شناخت راهنمای پراتیک اجتماعی است و پراتیک اجتماعی بدون بهره گیری از سطح موجود شناخت به منجلاب پرکتیسیسم فرو می غلتد.

• (پرکتیسیسم عبارت است از درک یکجانبه رابطه تئوری و پراتیک:
• مطلق کردن پراتیک در دیالک تیک پراتیک و تئوری و هیچ انگاشتن تئوری.
پرکتیسیسم گرایشی است که جنبه عملی فعالیت تولیدی و اجتماعی ـ تاریخی انسان ها را مطلق می کند و ضمنا به جنبه نظری (تئوریکی) آن کم بها می دهد.
پرکتیسیسم فقط نتایج بی واسطه کردوکار عملی انسان ها را در نظر می گیرد، استقلال نسبی تئوری را نادیده می گیرد و ارزش گرانبهای تئوری را در پیش بینی نتایج کردوکار عملی و نقش راهنمای آن را برای پراتیک به باد فراموشی می سپارد. مترجم)

• مراجعه کنید به پرکتیسیسم.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر