۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

دئیسم (1)

مارتین فونتیوس (1934)
دانشمند استه تیک آلمانی
استاد دانشگاه د رئیس مرکزپژوهشی روشنگری اروپا
متخصص آثار ولتر، روشنگری فرانسه و آلمان
مؤلف دایرة المعارف «مفاهیم بنیادی استه تیک»

پروفسور مارتین فونتیوس
برگردان شین میم شین

دئیسم یک جریان مذهبی ـ فلسفی در روشنگری انگلیس، فرانسه و آلمان بوده، که بمثابه پاسخی برای کشمکش های طبقاتی در قرن شانزدهم و هفدهم که زیر پرچم مذهب صورت می گرفت، ایده یک مذهب طبیعی و یا طبیعتمذهب مبتنی بر عقل و مبتنی بر جنبه های مثبت همه مذاهب را توسعه می دهد و ضمنا تعالیم مسیحیت و تاریخ آن را به تیغ انتقاد سیستماتیک می سپارد.

• تنش درونی تفکر دئیستی از تضاد ناآگاهانه میان موضع حقوقی ـ طبیعی آغازین آن و نطفه های نگرش تاریخی آن نشأت می گیرد، که دئیسم به عنوان وظیفه ای برای توضیح رابطه تاریخی مذهب طبیعی و مسیحیت برای خود تعیین کرده بود.

• تأثیر دئیسم در قرن هجدهم میلادی غول آسا بوده، اکثریت روشنگران، دئیست بوده اند.

بخش اول
نام دئیست

• نام دئیست در قرن شانزدهم، احتمالا برای نامیدن طرفداران سوسی نیاریسم و یا مکتب ضد تثلیث بکار می رفت که از (اب و ام و روح القدس) تنها اب را بمثابه خدا قبول داشتند.
• در ادبیات مدرن واژه «دئیست» را برای اولین بار چارلز بلونت (1659 ـ 1693 میلادی) در مورد خودش بکار برد.
• معانی مترادف با آن بشرح زیر بوده اند:
«آزاد اندیش»، که به کسانی اطلاق می شد که جسارت تفکر آزاد بر ضد اوتوریته کلیسا را داشتند.
• «ناتورالیست»، که در مورد کسانی بکار می رفت، که با اعتقاد به ماوراء الطبیعه و وحی مخالف بودند.
• طرفداران مذهب طبیعی.

• منشاء تاریخی دئیسم حاکی از فرقه ای مسیحی است که علیرغم داشتن برچسب انتقاد از مذهب، دارای اعتقادات مذهبی راستین بوده و بارها در صدد تشکیل همبود مذهبی دئیستی برآمده، ولی ناکام مانده است (تولاند، ولتر، روبسپیر).

• میراث معنوی دئیسم را هگل ، در اثر خود تحت عنوان «مذهب شنلسی آلمانی قرن نوزدهم میلادی» بارآور می سازد.
هگل در این اثر خود همه جا از مسائلی آغاز به بحث می کند که دئیست ها مطرح کرده اند.
برونو باوئر (1809 ـ 1882)
تئولوگ، منتقد انجیل، فیلسوف و تاریخدان
• مهمترین نمایندگان دئیسم عبارت بودند از هگلیانیست های جوان (اشتراوس، برونو باوئر) و بنیانگذار مکتب توبینگر (کریستیان باوئر)، که ماتریالیسم تاریخی در چالش با نظرات آنان ـ آن سان که فرانتس مرینگ خاطر نشان می شود ـ به حل مسئله پیدایش مسیحیت نایل می آید.

داوید فریدریش اشتراوس (1808 ـ 1874)
نویسنده، فیلسوف و تئولوگ

• از اواخر قرن نوزدهم، با کاهش نفوذ تفکر اروپا مرکزبین و با رشد تفکر ماتریالیستی که پیدایش تفکر مذهبی از موضوعات مهم آن بوده، جذابیت علمی دئیسم رو به افول می رود.
• بررسی کلی ترولچ جوان در سال 1892 میلادی راجع به دئیسم هنوز هم اعتبار خود را حفظ کرده است.
ارنست ترولچ (1865 ـ 1923)
تئولوگ، فیلسوف فرهنگ و سیاستمدار لیبرال
بخش دوم
مشخصات اصلی دئیسم
• مشخصات اصلی دئیسم به شرح زیر اند:
• مفهوم مذهب طبیعی.
• جهانتصویر مکانیستی و سنسوئالیسم.
• ایده مسیحیت آغازین و شناخت تاریخی.

مشخصه اول دئیسم
مفهوم مذهب طبیعی

دئیسم بکمک مفهوم مذهب طبیعی، بمثابه مفهوم مرکزی خویش با تعالیم کلیسا که در آنها عقل و مذهب طبیعی بطور رادیکال تابع اعجاز وحی اند، رابطه برقرار می کند.
مذهب طبیعی آغازین بنا بر سنت تاریخی ـ دگمی (سنت مبتنی بر تاریخ دگم ها) با ارتکاب گناه از سوی آدم و حوا و به سبب گناهکاری مادرزادی ناشی از آن نابود می گردد.
• با ابلاغ مجدد قانون طبیعی الهی در تورات، غبارآلودگی عقل انسانی اما بکلی از میان برداشته نمی شود.
انجیل ـ بعدها ـ قانون اخلاقی مسیحی را ابلاغ می کند، قانونی که در عشق مطلق به خدا راه نجات را نشان می دهد.

• از این پیشتاریخ می توان دریافت که چرا ایده مذهب طبیعی نخست از سوی طرفداران کلیسا به خدمت گرفته می شود و چرا این ایده می تواند نبردافزاری بهتر از سلاح اسکولاستیکی ـ ارسطوئی در اختیار آنان قرار دهد.

• اندیشه وحی آغازین امکان رهائی از شر دشواری هائی را فراهم می آورد که تقویم انجیلی پس از کشف فرهنگ های متعالی آسیائی دچارش شده بود.
• زیرا کشف فرهنگ های متعالی آسیائی افق تاریخی را طویلتر از آنچه که در انجیل آمده بود، جلوه گر می سازد.

• بورژوازی در حال توسعه هرچه بیشتر جهانتصویر فئودالی را متزلزل می سازد و از حقوق طبیعی مسیحی، با حذف عناصر استوئیستی، حقوق طبیعی مدرن روشنگری را پدید می آورد، به همان میزان نیز مفهوم «مذهب طبیعی» تغییر معنی می دهد.

• بدین طریق عوامفریبی مسیحیت بی اعتبار می شود و عقل بشری حق بجانب بودن خود را آشکار می سازد و تنها آنچه که این عقل ببرکت حقیقت درونی توصیه می کند و با محتوای اخلاقی اش برای جامعه مفید واقع می شود، اکنون نام «مذهب طبیعی» به خود می گیرد.
عدالت و خردمندی، بمثابه مطالباتی که از قانون طبیعی کلی نشأت می گیرند، نه با لعن و تکفیر آنتیکی سازگاری دارند و نه با یاوه های خردستیز کلیسائی از قبیل گناه آدم و حوا و نجات و غیره.

• محرکه های اجتماعی این روند ایدئولوژیکی واضح و روشن اند:
تضاد میان غریزه و عقل باید با نفی طبیعت فاسد انسانی ـ که مورد ادعای مسیحیت بوده ـ حل شود و انسان به صلح با خویشتن خویش نایل آید.

• چنین مفهوم تعمیمگر مذهب به دو پیش شرط نیاز داشت:
• پیش شرط اول عبارت بود از اینکه بجای برخورد دگماتیکی به مذهب، برخورد پسیکولوژیکی اعتبار عام کسب کند و بدین طریق ایمان بمعنی یک شیوه رفتار روحی و مذهب بمثابه دینداری فهمیده شود.
• پیش شرط دوم عبارت از این بود که نطفه های هومانیستی یک میتولوژی مقایسه گر چندان رشد یافته باشند که امکان مقایسه تاریخ مذاهب فراهم آید.

• وسیعتر شدن میدان دید تاریخی ببرکت توسعه کولونیالیسم و مبلغان (میسونرهای) مذهبی به این امر کمک می کند.
• پیوند این متد پژوهش پسیکولوژیکی و تاریخی امکان درک مذهب طبیعی را بمثابه مفهوم ماهیت عام مذهب فراهم می آورد.
• با این مفهوم عام که هنوز حاوی ایمان به خدا، سجایای اخلاقی و بیمرگی بود، معیاری بدست می آید که قضاوت در باره مذهب مثبت را امکان پذیر می سازد.

مشخصه دوم دئیسم
جهانتصویر مکانیستی و سنسوئالیسم

سنسوئالیسم (حسگرائی) جان لاک و جهانتصویر مکانیکی نیوتون برای توسعه دئیسم نقش تعیین کننده بازی می کنند.
حسگرائی جان لاک باید تئوری شناخت پایه ای دئیسم را تشکیل دهد و
جهانتصویر مکانیکی نیوتون باید متافیزیکی باشد که دئیسم بر روی آن بنا می شود و تحت نفوذ شدید آن قرار داشته باشد.

• (جهانتصویر کلمه مرکب جدیدی است که ما همراه با کلمات ترکیبی دیگر از قبیل انسان ـ تصویر، تاریخ ـ تصویر و غیره بکار می بریم.
جهانتصویر ـ در زبان عامیانه ـ مترادف با جهان بینی بکار می رود.
جهانتصویر برخلاف جهان بینی که حاکی از درک فعال ترکیبگرانه و سیستم سازانه یکپارچه از جهان است و نتایج رشته های علوم منفرد مختلف را در اختیار نقطه نظر واحدی قرار می دهد، عبارت است از ترکیبی از نتایج یک علم منفرد واحد.
• بدین سان است که از جهانتصویرهای فیزیکی، بیولوژیکی، ستاره شناسی و غیره سخن می رود که ضمنا جهانتصویرهای مورد نظر در رابطه نظامی قرار می گیرند و می توانند با یکدیگر تناقضاتی داشته باشند.
جهانتصویر ـ بر خلاف جهان بینی ـ انعکاس فلسفی آگاهانه نیست و لذا چسبیدن به جهانتصویر صرف یکی از علوم منفرد (فیزیک، بیولوژی و غیره) یکی از گشتاورهای پوزیتیویسم است. مترجم)

• با کشف قانون جاذبه، قانونمند بودن سرتاسری کل کاینات به اثبات رسید و قابل شناسائی بودن جهان، که مورد ادعای کارتزیانیسم بود، مورد تأیید قرار گرفت و مفهوم سنتی خدا از ریشه به لرزه در افتاد.
• ایده خدا مورد انتزاع ریشه ای قرار گرفت و قبل از همه، عمدتا از تصورات انسانواره مبرا شد.

• آنچه از خدا باقی ماند، عبارت بود ازاصل اولیه غیرشخصی در فاصله زمانی و مکانی بعید، معمار جهان که مخلوقش، یعنی جهان، پس از احراز یکباره قوانین، در مدار خود به چرخش می پردازد.
• گذار از این نقطه نظر به ماتریالیسم آسان بود، چون حرکت ماده بوسیله قانون جاذبه، بی نیاز از تلنگر اولیه، قابل توضیح بود، اگر چه در واقع بندرت و فقط از سوی تولاند و دیدرو صورت می گرفت.
• تطهیر عمیقتر تصور خدا، تعیین جای آن در جهان شناسی، به ایده خدا اعتبار و اطمینان بیشتری بخشید و دئیست ها، آن را نه باختی مذهبی، بلکه بردی تلقی کردند، اگرچه عملا از این طریق، بطرز تعیین کننده ای کلیسازدائی سرعت گرفت.
• از دیدگاه دئیسم، هارمونی و غائیت «ماشین اعجازآمیز» طبیعت دلیل بر وجود خدا ست.

• در ایده جهان بی عیب و نقص که خدا به پستو رانده می شود، توکل طبقه اجتماعی بالنده ای نهان شده است.

• وجود بدبختی ها و شرارت های خدا خواسته در جهان به عنوان وسیله آزمایش بندگان تلقی می شوند تا این خوشبینی بتواند بصورت یک راه نجات لائیک بر تضادهای واقعیت عینی غالب آید.

• مسئله اصلی تفکر دئیستی را نه رابطه خدا و جهان، بلکه بررسی انتقادی رابطه عقل و وحی تشکیل می دهد.

• این نتیجه نهائی طرح سنسوئالیستی (طرح مبتنی بر حسگرائی) مسئله بود که برای اولین بار امتحان لیاقت معرفتی انسان را بطور کلی، به درجه مسئله اساسی فلسفه ارتقا داد.
• اگر کلیه معارف ما ـ در وهله اول ـ بوسیله حواس ما حاصل می آیند، پس مناسب ترین چیزی که در باره وحی می توان گفت، این است که آن تجارب تاریخ بشری را پیشگوئی کرده است.

دئیسم از این آشتی دادن عقل با وحی توسط جان لاک، اهرم متدئولوژیکی تعیین کننده ای را بدست می آورد.
• اما همین آشتی میان عقل و وحی، پطر آنت را در انگلستان به نفی وحی و به آته ئیسم سوق داده بود.

مشخصه سوم دئیسم
ایده مسیحیت آغازین و شناخت تاریخی

حسگرائی و ایده مذهب طبیعی یونیورسال هر چه کمتر برای تأثیرگذاری مشترک تعیین شده باشند، شناخت تاریخی و مذهب طبیعی غیرتاریخی به همان اندازه کمتر می توانند با هم دمساز شوند.

هربرت فون چربری (1583 ـ 1648)
سرباز، دیپلمات، تاریخدان، شاعر و مذهبفیلسوف بریتانیائی
• اما آن دو ـ علیرغم این ـ در دئیسم به وحدت می رسند و به سبب همین مشخصه دوگانه، میان دئیسم آغازین (هربرت فون چربری) و دئیسم واپسین (هیوم، هردر) تفاوت ماهوی وجود دارد و دئیسم با یکسان شمردن مذهب طبیعی و مسیحیت آغازین به کشفی نایل می آید که مجموعه تحقیقات بعدی بر آن استوار می شوند:
• مسیحیت را تنها زمانی می توان بمثابه مذهب طبیعی تلقی کرد که از قید و بند کلیسائی ـ تاریخی اش آزاد شود.
• پیش شرط این آزادی از قید و بند کلیسائی ـ تاریخی عبارت است از برسمیت شناختن کلیسا و مسیحیت بمثابه دو ضد.

• و این شناخت تدارک دیده شده در انتقاد رفرماسیون از کاتولیسیسم و در انتقاد دسنت ها، سوسینیان ها و آرمینیانیست ها از پروتستانتیسم را دئیست ها (البته اغلب با وسایل نامناسب) بطور سیستماتیک به کمال رساندند.

• جدا کردن حساب همبود های مسیحی آغازین از حساب کلیسا در مورد مفهوم توسعه مسیحیت نیز اعتبار کسب می کند و تحقیق فشرده تاریخ مسیحیت آغازین را الزامی می سازد.

• همزمان، با مفهوم مسیحیت آغازین، امکان آن پدید می آید که ایده بطور حقوقی ـ طبیعی تعیین شده از ماهیت مسیحیت بر ضد مسیحیت مشخص در تاریخ و در عصر حاضر بکار برده شود و بدین طریق، آموزش کلیسائی را از درون متلاشی سازد.

دئیسم تأثیرگذاری خود را در قرن هجدهم میلادی ـ قبل از همه ـ مدیون این سلاح بوده است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر