۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (8)

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین

سخنی با خوانندگان خودآموز خوداندیشی
دوستان عزیز، قبل از مطالعه تحلیل ما، خود به تحلیلی از ابیات مربوطه بپردازید و بعد نکاتی را که ما مورد تأمل قرار نداده ایم و یا به درستی تحلیل نکرده ایم، با ما و همزمان با دیگر خواننده ها در میان بگذارید.
ممنون


در ستایش پیامبر اسلام

• کریم السجایا جمیل الشیم
• نبی البرایا شفیع الامم

• امام رسل، پیشوای سبیل
• امین خدا، مهبط جبرئیل

• شفیع الوری، خواجه بعث و نشر
• امام الهدی، صدر دیوان حشر

• کلیمی که چرخ فلک طور اوست
• همه نورها پرتو نور اوست

• یتیمی که ناکرده قرآن درست
• کتب خانهٔ چند ملت بشست

• چو عزمش برآهخت شمشیر بیم
• به معجز میان قمر زد دو نیم

• چو صیتش در افواه دنیا فتاد
• تزلزل در ایوان کسری فتاد

• به لا قامت لات بشکست خرد
• به اعزاز دین آب عزی ببرد

• نه از لات و عزی برآورد گرد
• که تورات و انجیل منسوخ کرد

• شبی بر نشست از فلک برگذشت
• به تمکین و جاه از ملک برگذشت

• چنان گرم در تیه قربت براند
• که در سدره جبریل از او بازماند

• بدو گفت سالار بیت‌الحرام
• که ای حامل وحی، برتر خرام

• چو در دوستی مخلصم یافتی
• عنانم ز صحبت چرا تافتی؟

• بگفتا فراتر مجالم نماند
• بماندم که نیروی بالم نماند

• اگر یک سر مو فراتر پرم
• فروغ تجلی بسوزد پرم

• نماند به عصیان کسی در گرو
• که دارد چنین سیدی پیشرو

• چه نعت پسندیده گویم تورا؟
• علیک السلام ای نبی الوری

• درود ملک بر روان تو باد
• بر اصحاب و بر پیروان تو باد

• نخستین ابوبکر پیر مرید
• عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید

• خردمند عثمان شب زنده ‌دار
• چهارم علی، شاه دلدل سوار

• خدایا به حق بنی فاطمه
• که بر قول ایمان کنم خاتمه

• اگر دعوتم رد کنی ور قبول
• من و دست و دامان آل رسول

• چه کم گردد ای صدر فرخنده پی
• ز قدر رفیعت به درگاه حی

• که باشند مشتی گدایان خیل
• به مهمان دارالسلامت طفیل

• خدایت ثنا گفت و تبجیل کرد
• زمینبوس قدر تو جبریل کرد

• بلند آسمان پیش قدرت خجل
• تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل

• تو اصل وجود آمدی از نخست
• دگر هرچه موجود شد فرع تو ست

• ندانم کدامین سخن گویمت
• که والاتری زانچه من گویمت

• تو را عز لولاک تمکین بس است
• ثنای تو طه و یس بس است

• چه وصفت کند سعدی ناتمام؟
• علیک الصلوة ای نبی السلام

تلاشی برای تحلیل
در ستایش پیامبر اسلام

حکم اول
• کریم السجایا جمیل الشیم
• نبی البرایا شفیع الامم
• امام رسل، پیشوای سبیل
• امین خدا، مهبط جبرئیل

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «شفیع امم»، «امام رسل»، «پیشوای سبیل»، «امین خدا» و «مهبط جبرئیل»

1
مفهوم «شفیع امم»

• بنظر سعدی، پیامبر اسلام شفاعت کننده همه امت ها ست.
• پیامبر اسلام، در روز رستاخیز، نه تنها امت اسلام را در درگاه خدا شفاعت خواهد کرد، بلکه امت های دیگر را هم.
• این بدان معنی است که 124000 پیامبر پشیزی اعتبار نخواهند داشت.
• سؤال این است که چرا چنین ادعائی رواج داده می شود؟
• چه می شد، اگر ابراهیم و یعقوب و موسی و عیسی و غیره هم برای امم خویش شفاعت می کردند؟

2
مفهوم «پیشوای سبیل»

• این مفهوم حاکی از راه جدیدی است که پیامبر اسلام نشان می دهد.
• احتمالا جامعه اشتراکی اولیه در زمان ظهور پیامبر اسلام در حال فروپاشی و تجزیه و تلاشی است و به حکم تاریخ باید جای خود را به فرماسیون برده داری بدهد.
برده داری در آن مرحله از توسعه نیروهای مولده، نظامی انقلابی و مترقی محسوب می شود.
• پیامبر اسلام نماینده این گذار تاریخی است.
• از این رو ست که خدای محمد، بنده دار و بشریت بنده او قلمداد می شود.
• محمد حتی خود را بنده ای از بندگان بنده دار آسمانی محسوب می دارد.
• راه جدیدی که محمد نشان می دهد، راهی است که باید بنا بر حکم ماتریالیسم تاریخی طی شود.

• کسانی که در اروپا محمد را نادان و بی سواد و بی شعور تلقی می کنند، خود عاری از فراست و شعورند.
• محمد تیزهوش ترین اندیشنده زمان خویش است.
• محمد بلحاظ عمل تاریخی دست کمی از مارکس و انگلس و لنین ندارد.

• دروغگو و حقه باز نامیدن محمد نیز درست نیست.
• حقیقت همواره حقیقت تاریخی است.
• حقیقت زمان محمد، عبارت است از سیر جامعه در مسیر برده داری.
• محمد نیز جز این حقیقت تاریخی از چیزی دفاع نکرده است.

• اینکه پس از مدتی فرماسیون برده داری کهنه می شود و به سدی در قبال توسعه نیروهای مولده بدل می گردد و جهان بینی توجیه گر آن نیز بی اعتبار می شود و باید بطور دیالک تیکی نفی شود و جای خود را به جهان بینی فئودالی، سرمایه داری و پرولتری بدهد، مسئله ای دیگر است.

3
مفهوم «امین خدا»

• سعدی با این دو مفهوم، نقش و فونکسیون پیامبر اسلام را تصریح می کند.
• پیامبر اسلام رسالتی را به دوش می برد، رسالتی تاریخی را.
• رسالت پیامبر اسلام توجیه و توضیح حقانیت نظام برده داری است.
• او در جامه عمل پوشاندن به این رسالت تاریخی رزمنده ای امین است، امین نسبت به خدای تاریخ است.
• دفاع از نظام اشتراکی اولیه در زمان ظهور پیامبر اسلام نه تنها نادرست و بی دورنما، بلکه ارتجاعی است.
• دفاع از نظام در حال فروپاشی و تجزیه و تلاشی اشتراکی اولیه، در بهترین حالت به معنی سد کردن توسعه تاریخی است و در بدترین حالت، به معنی نابود سازی جامعه بشری است.
• وقتی عمر فرماسیونی به سر می رسد، باید از نظام آلترناتیو به دفاع برخاست، حتی اگر نظام جدید خشن ترین نظام در تاریخ بشر باشد و تحکیمش از دریائی از خون بگذرد.
• نظامات طبقاتی نیز از چنین دریائی گذشته اند و می گذرند.

4
مفهوم «مهبط جبرئیل»

• محمد مهبط (محل فرود آمدن) جبرئیل است.
پیک تاریخ در فلسفه پیامبر اسلام ـ همزمان ـ پیک خدا ست.
• هبوط جبرئیل بهترین وسیله برای توجیه جامه عمل پوشاندن به خشن ترین و بیرحمانه ترین ضرورت تاریخی است.
• توده های انسانی که دهها هزار سال در فرماسیون مبتنی بر برابری و برادری و عشق به همنوع بسر برده اند، اکنون باید به برده کردن همنوعان خویش نه تنها رضا دهند، بلکه حتی بدان جامه عمل بپوشانند.
• تنها و تنها هبوط پیکی الهی و صدور دستورات الهی بی چون و چرا می تواند مقاومت توده ها را بشکند و راه را برای پیشرفت تاریخی هموار سازد.

حکم دوم
• شفیع الوری، خواجه بعث و نشر
• امام الهدی، صدر دیوان حشر

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «شفیع»، «خواجه»، «بعث»، «نشر» و «صدر دیوان حشر»

1
مفهوم «شفیع»

• نه در جامعه سعدی و نه در جهان بینی او نمی توان به معیاری عینی برخورد کرد.
• در این جامعه و جهان بینی حساب و کتابی در کار نیست.
• تقوا و پاکدامنی فی نفسه کفایت نمی کند.
• پاکدامن بطور اوتوماتیک وارد بهشت نمی شود.
• گزارشات بی وقفه ملائکه از اعمال بندگان خدا کفایت نمی کند تا روز محشر کارنامه قبول از آزمایشات زندگی به دست انسان های بیچاره خسته از امتحانات بیشمار داده شود و روانه جنت شوند.
• از این رو، به واسطه ای به نام شفیع نیاز مبرم هست.

خودمختاری انسان باید به نحوی از انحاء تخریب شود و وابستگی اش به برگزیدگان خدایان آسمانی و زمینی تضمین.
• بنظر سعدی پیامبر اسلام در روز محشر فونکسیون شفاعت بنده های خدا را هم به عهده خواهد داشت.
• پیامبر اسلام علاوه بر این، «صدر دیوان حشر» است، رئیس دادگاه قیامت است.
• جالبتر از همه، این ادعای سعدی است که گویا پیامبر اسلام «خواجه بعث و نشر» است.
• منظور از بعث و نشر ظاهرا رستاخیز مرده ها ست.
• معلوم نیست که روز قیامت ارواح انسان ها باید پاسخگوی بازجویان الهی باشند و یا اندام شان و در جهنم ارواح شان باید بسوزند و یا اندام شان نیز.

حکم سوم
• کلیمی که چرخ فلک طور او ست
• همه نورها پرتو نور او ست

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «چرخ فلک»، «طور» و «نور»
• سعدی ظاهرا اسطوره رفتن موسی به کوه طور و بوته شعله ور و صحبت با خدا را در مد نظر دارد.
• اکنون برای نشان دادن عظمت پیامبر اسلام به تحقیر عناصر مربوط به عظمت کلیم الله می پردازد.
• اگر کوه طور محل ارتباط موسی با خدا بود و اشتعال بوته ای نشانه نزول کلام خدا بود، چرخ فلک محل ارتباط پیامبر اسلام با خدا تلقی می شود و همه نورها تا حد پرتوی از نور خود محمد تنزل می یابند.
• محمدی که خود را بنده ای از بندگان خدای برده دار اعلام می کند، اکنون در جهان بینی سعدی به موجودی ماورای جهانی و سرتاپا غیرواقعی و خیالی مبدل می شود.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و اختیار را وارونه می سازد و لگام (2) (هستی قانونمند) را به دست اختیار (پیامبر اسلام) می سپارد و به پیامبرمرکز بینی (محمدسنتریسم) می رسد.

1 ـ 2

• سعدی در این حکم، دیالک تیک جبر و اختیار را وارونه می سازد و لگام جبر (هستی قانونمند) را به دست اختیار (پیامبر اسلام) می سپارد و به پیامبرمرکز بینی (محمدسنتریسم) می رسد.
• بدین طریق، چرخ فلک به مثابه طور او و همه انوار جهان به مثابه پرتوی از نور او قلمداد می شود.
• سعدی با مدح پادشاه پسندانه از پیامبر به تخریب شخصیت فردی و تاریخی او دست می زند.
• او پیامبر را با موسی کلیم الله مقایسه می کند و چرخ فلک را طور او و همه انوار را پرتو نور او جا می زند.
• بهتر از این نمی توان یک شخصیت تاریخی را تار و مار کرد.
• هیچ دلیل منطقی، عقلی، واقعی و حتی تئولوژیکی برای این ادعای باطل وجود ندارد.
• چنین ادعائی یاوه مطلق است.
• پیامبر که پادشاه و خان و خلیفه فارس و بغداد نیست که هر چه دلت خواست در حقش بگوئی.
• پیامبر که خورشید نورافشان نیست تا همه انوار جهان پرتو نور او باشند.
• پیامبر انسان ساده ای است و تنها فرقی که با سعدی و امثالهم دارد، انقلابی بودن او ست.
• محمد بر خلاف سعدی تن به پذیرش آنچه که هست، نمی دهد، به نفی دیالک تیکی آنچه که هست کمر می بندد و جامعه و جهان دیگری می طلبد و برای جامه عمل پوشیدن به آن توده ها را بسیج می کند.

حکم چهارم
• یتیمی که نا کرده قرآن درست
• کتب خانهٔ چند ملت بشست

• معلوم نیست که منظور سعدی از مفهوم «شستن کتابخانه های چند ملت» چیست.
• او در هر حال به پیامبر اسلام کارهائی را نسبت می دهد، که یا خارق العاده اند و یا بی معنی.

حکم پنجم
• چو عزمش برآهخت شمشیر بیم
• به معجز میان قمر زد دو نیم

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «شمشیر بیم»، «به معجز»، «دو نیم کردن قمر»
• از کارهای خارق العاده که سعدی به پیامبر اسلام نسبت می دهد، دو شقه کردن ماه به ضرب شمشیر بی معنای بیم است.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک جبر و (3) را وارونه می سازد و (4) (پیامبر اسلام) را چنان مطلق و قدر قدرت می کند که به ضرب شمشیری، کره ماه را دو شقه می کند.

3 ـ 4

• سعدی در این حکم، دیالک تیک جبر و اختیار را وارونه می سازد و اختیار (پیامبر اسلام) را چنان مطلق و قدر قدرت می کند که به ضرب شمشیری، کره ماه را دو شقه می کند.
• این به معنی انکار جبر آهنین هستی است.
• این به معنی انکار دترمینیسم خارائین هستی است.
• این اوج آنارشیسم در مقیاسی کوچک است.
• چون اعجاز پیامبر بنا بر مشیت الهی روی می دهد، می توان گفت که سعدی دیالک تیک (5) و (6) را با جزم «مشیت الهی» جایگزین می سازد.

5 ـ 6

• چون اعجاز پیامبر بنا بر مشیت الهی روی می دهد، می توان گفت که سعدی دیالک تیک جبر و اختیار را با جزم «مشیت الهی» جایگزین می سازد.
• ششصد و پنجاه سال بعد از هجرت، نمی توان روایات علمی، فلسفی و تئولوژیک را مو به مو تکرار کرد.
• گذشته و میراث آن باید از سکوی حال، بر اساس معارف و دستاوردهای علمی و تجربی نوین مورد حلاجی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
• این مهمترین وظیفه خردمندان و اندیشمندان است، که سعدی بدون کوچکترین تردید یکی از آنها بوده است.

حکم ششم
• چو صیتش در افواه دنیا فتاد
• تزلزل در ایوان کسری فتاد

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «افتادن صیت پیامبر اسلام بر افواه دنیا»، «افتادن تزلزل بر ایوان کسری»
• حق با سعدی است.
• جهان بینی نوین که منطبق بر حکم تاریخ باشد، وقتی اشاعه یابد و در توده های انسانی نفوذ کند، به تخریب اعتبار ایدئولوژیکی حاکمیت کهنه منجر می شود.
• ایوان کسری قبل از اینکه با حمله اعراب متزلزل شود، بوسیله حملات ایدئولوژیکی مسلمانان دستخوش تزلزل شده بود.
• همیشه چنین است.
• برای سرنگونی حاکمیتی ارتجاعی و کهنه باید به انتقاد از ایدئولوژی آن کمر بست و آن را در شعور جامعه و جهان در هم شکست و با ایدئولوژی و دانش نوینی جایگزین ساخت.

حکم هفتم
• به لا قامت لات بشکست خرد
• به اعزاز دین آب عزی ببرد

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «لات»، «عزی»، «لا»، «آب»
• لات و عزی نام بت هائی در خانه کعبه بوده اند.
• به نظر سعدی، پیامبر اسلام با ذکر واژه «لا»، یعنی لا اله الا الله، قامت لات را شکسته و ببرکت اعزاز دین، آبروی عزی را برده است.
• فرمالیسم استه تیکی سعدی در این بیت به اوج خود می رسد.
• واژه ها با دقت هنرمندانه خاصی انتخاب شده اند، این کار همیشگی سعدی است و یکی از دلایل شیرینی کلامش همین است.
• لا و لات وزن همانندی دارند و اعزاز و عزی نیز.
• اما سعدی عمدا اشاره ای حتی نمی کند که واژه «الله» نیز نه محصول محض ذهن محمد، بلکه نام بزرگترین بت در خانه کعبه بوده است.

حکم هشتم
• نه از لات و عزی برآورد گرد
• که تورات و انجیل منسوخ کرد

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «نسخ»، «تورات» و «انجیل»
• بنظر سعدی پیامبر اسلام علاوه بر بی آبرو کردن بت های لات و عزی، تورات و انجیل را هم منسوخ می کند.
• البته سعدی می داند که پیامبر اسلام تورات و انجیل را نه بطور مکانیکی، بلکه بطور دیالک تیکی نفی کرده است.
• یعنی جنبه های سودمند آنها را پذیرفته و توسعه داده و جنبه های زیانبارشان را از بین برده است.
• اسلام بر شالوده معنوی تورات و انجیل بنیانگذاری می شود و بخش اعظم قصه های قرآن، منشاء توراتی ـ انجیلی دارند.

حکم نهم
• شبی بر نشست از فلک برگذشت
• به تمکین و جاه از ملک برگذشت


• سعدی در این حکم، قصه معراج پیامبر اسلام را در نظر دارد.
• پیامبر گویا سوار اسبی می شود و اوج می گیرد و حتی فراتر از جبرئیل می پرد.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک جبر و اختیار را با جزم (7) جایگزین می سازد و به پیامبر کارهائی را نسبت می دهد که با جبر آهنین هستی در تضاد مطلق است.

7

• سعدی در این حکم، دیالک تیک جبر و اختیار را با جزم «مشیت الهی» جایگزین می سازد و به پیامبر کارهائی را نسبت می دهد که با جبر آهنین هستی در تضاد مطلق است.
• سعدی معراج روحی و معنوی را به معنی معراج جسمانی تعبیر و تفسیر می کند و قانونمندی های خارائین هستی را بی اعتبار می سازد.
• این نوع برخورد را در فلسفه علمی دترمینیسم ستیزی (ایندترمینیسم) می نامند که ما آن را بطور مفصل و جداگانه توضیح خواهیم داد.

حکم دهم
• چنان گرم در تیه قربت براند
• که در سدره جبریل از او بازماند

• این همان ماجرای معراج و ناتوانی جبرئیل از همراهی با پیامبر اسلام است.
• اگر سعدی بخواهد از کسی تمجید کند، آسمان و ریسمان را می تواند به هم ببافد.
• اگر حتی این قصه واقعیت داشته باشد، قدرت پرواز محمد که از خود او نشأت نمی گیرد تا نشانه جاه و تمکینش قلمداد شود.

حکم یازدهم
• بدو گفت سالار بیت ‌الحرام
• که ای حامل وحی، برتر خرام

• چو در دوستی مخلصم یافتی
• عنانم ز صحبت چرا تافتی؟

• بگفتا فراتر مجالم نماند
• بماندم که نیروی بالم نماند

• اگر یک سر مو فراتر پرم
• فروغ تجلی بسوزد پرم

• این همان ماجرای معراج کذائی است، که جبرئیل در می ماند و پیامبر اسلام فراتر می پرد.
• سعدی این مسئله را دلیل بر محبوبیت و قربت پیامبر اسلام در بارگاه الهی قلمداد می کند.
• اینها همه انعکاس (8) ـ انتزاعی محبوبیت و قربت خادمان سلاطین و خوانین در دربار است.

8

• اینها همه انعکاس آسمانی ـ انتزاعی محبوبیت و قربت خادمان سلاطین و خوانین در دربار است.
• سعدی همان چیزی را به پیامبر اسلام نسبت می دهد، که در جامعه به مخلصان دربار نسبت داده می شود.

حکم دوازدهم
• نماند به عصیان کسی در گرو
• که دارد چنین سیدی پیشرو

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «عصیان»، «سید»، «پیشرو»
• اگر کسی چنین سید پیشروی دارد، نباید غمی از ارتکاب معصیت داشته باشد.
• نوردیده خدا می تواند شفاعت کند و گناهان طرف نادیده گرفته شوند.
• این رسم و روال نیز رسم و روال جامعه بنده داری ـ فئودالی زمان سعدی است.
• یکی از فونکسیون های خود سعدی شفاعت مجرمین و عاصیان پیش سلاطین و خوانین بوده است که در روند تحلیل بوستان و گلستان نشان داده خواهد شد.

حکم سیزدهم
• چه نعت پسندیده گویم تورا؟
• علیک السلام ای نبی الوری

• سعدی همان رفتاری را با پیامبر اسلام ـ به مثابه یک شخصیت تاریخی ـ در پیش می گیرد که با خوانین و سلاطین.
• هدف او نه توصیف پیامبر، بلکه ستایش از او ست.
• این همان سنتی است که در جامعه طبقاتی ما همچنان و هنوز ادامه دارد.
• هرکس و هر چیز بنا به میل و سلیقه نویسنده و شاعر بطور سوبژکتیف توصیف می شود و ماهیت آن برای خواننده مفلوک نا شناخته می ماند.

حکم چهاردهم
• درود ملک بر روان تو باد
• بر اصحاب و بر پیروان تو باد


• سعدی در این حکم، دست به دعا برداشته و از کیسه خلیفه می بخشد.
• نه تنها بشر مفلوک، بلکه ملائکه عرش نشین هم باید برای پیامبر هورا بکشند.
• کاش فقط خود پیامبر مورد نظر بود.
• سعدی حتی از ملائکه می خواهد که به یاران و پیروان او هم هورا بکشند.
• منطق زنگزده سعدی را باش!
• معلوم نیست که به چه دلیل، یاران و پیروان پیامبر، که هنری جز دنباله روی نداشته اند و ندارند، شایسته هورای فرشتگان می گردند.

حکم پانزدهم
• نخستین ابوبکر پیر مرید
• عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید

• خردمند عثمان شب زنده ‌دار
• چهارم علی، شاه دلدل سوار

• سعدی اکنون اصحاب پیامبر را، خلفای راشدین را برمی شمارد:
• ابوبکر به مقام «پیر مرید» ارتقاء می یابد و به این دلیل مستحق هورای ملائکه می گردد.
• خواننده باید تمام توان تخیلی خود را بسیج کند، تا معنای پیر مرید را و ارزش و اهمیت آن را دریابد.
• عمر بمثابه مبارز دیوستیز تلقی می شود.
• عمر کسی است که حمله به کشورهای مجاور را رهبری کرده است و خلق های دیگر را به زیر یوغ نظام برده داری کشیده است، که احتمالا در آن زمان، در مقایسه با نظام اشتراکی در حال تجزیه و تلاشی، نظامی مترقی تر محسوب می شد.
• در این مورد نمی توان با سعدی مخالفت ورزید و مانع هورای ملائکه برای ناپلئون دوران برده داری شرق شد.
• خلیفه سوم هنرش شب زنده داری بوده است.
• این دیگر بی انصافی است که ملائکه را به هوراکشی برای عثمان خردمند شب زنده دار فرابخوانیم.
• سعدی خلیفه چهارم، یعنی شعورمندترین خلفای راشدین را به صفت «شاهی و دلدلسواری» مزین می کند.
• فکر نمی کنم که علی از شنیدن چنین وصفی احساس خوشایندی داشته باشد.
• ما نوشته های او را در فرصتی دیگر حلاجی خواهیم کرد، تا شناخت مستدلی از طرز تفکرش بدست آوریم.
• ولی ملائکه در هر حال، نباید دست از کار خویش بردارند و به دلیل شاهی و دلدلسواری برای کسی هورا بکشند و درود بفرستند.
• علی را نباید با علی های زمان سعدی و زمان معاصر عوضی گرفت.

حکم شانزدهم
• خدایا به حق بنی فاطمه
• که بر قول ایمان کنم خاتمه

• اگر دعوتم رد کنی ور قبول
• من و دست و دامان آل رسول

• اکنون گدائی سعدی بر درگاه خدا آغاز می شود.
• این چیزی جز (9) گدائی بر بارگاه خوانین و شاهان نیست.

9

• این چیزی جز انعکاس آسمانی ـ انتزاعی گدائی بر بارگاه خوانین و شاهان نیست.
• اگر خدا او را براند و یا بخواند، سعدی از دامن آل رسول دست بردار نخواهد بود.
• او آنقدر زاری و التماس خواهد کرد، تا آل رسول برای نجات خویش از شر گدای انگل رودار به شفاعت بپردازند.
• همه این ماجراها، ماجراهای آشنا و مرسوم در جامعه بنده داری و فئودالی بوده اند.

حکم هفدهم
• چه کم گردد ای صدر فرخنده پی
• ز قدر رفیعت به درگاه حی

• که باشند مشتی گدایان خیل
• به مهمان دارالسلامت طفیل

• اکنون دوباره روی سخن سعدی با پیامبر اسلام است و کلامش از صراحت لبریز.
• سعدی برای نیل به بهشت برین، برای نیل به لذت ابدی، خود را تا حد گدا و طفیلی تنزل می دهد و تحقیر می کند.
• بدآموزی فلسفه اجتماعی فئودالی در انتقال همین اندیشه های ضد انسانی است.
• از این رو ست که فلسفه روشنگری ایران چاره ای جز انتقاد دیالک تیکی از آثار سعدی و امثالهم ندارد.

حکم هجدهم
• خدایت ثنا گفت و تبجیل کرد
• زمینبوس قدر تو جبریل کرد

• سعدی اکنون برای نیل به لذت ابدی در بهشت برین، به مدح پیامبر می پردازد، درست به همان سان به مدح شاهان و شاهزادگان دور و بر می پردازد.
• اکنون ورق برمی گردد و خدا به ثناگوی پیامبر تنزل می یابد.
• برده دار به ثناگوئی برده خود تن در می دهد، فراز و فرود جا عوض می کنند.
• جبرئیل، یعنی مقرب ترین فرشته درگاه خدا به زمینبوسی پیامبر که به قول خودش عبدی بیش نیست، تن در می دهد.

• مسئله اینجا نقد یاوه های بی سر و ته سعدی نیست.
• مسئله تأثیر تربیتی ماندگاری است، که سعدی و امثال او در خواننده خویش به جا می گذارند.

• سعدی بی کلامی حتی، بدون اشاره روشنی حتی، زهر تربیت فئودالی خود را به مزرع ضمیر خواننده می پاشد.
• بدین طریق، ثناگوئی و زمینبوسی این و آن به صفتی الهی و فرشته ای ارتقا می یابد و خصلت انسان ستیز خود را از دست می دهد.
• حالا که خدا محمد را بزرگ می دارد و جبرئیل خاک پای کسی را می بوسد، چرا رعیت بی سر و پا نباید ثنای خان و ارباب و شاهی را بگوید و خاک پایش را سرمه چشمش سازد؟

حکم نوزدهم
• بلند آسمان پیش «قدر» ات خجل
• تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل

• سعدی در این حکم، بدون کوچکترین دلیل، به انکار دترمینیسم آهنین هستی و قانونمندی های عینی آن می پردازد و ایندترمینیسم جدیدی را بند از پای برمی دارد.
• او به اشیاء صفات انسانی نسبت می دهد و آسمان را به خجالت کشی پیش قدر پیامبر وامی دارد و خلقت پیامبر را قبل از خلقت آدم و حوا جا می زند.
• این به معنی تحریف آشکار دگم های تئولوژیکی است، چه برسد به حقایق علمی.

• این همه یاوه برای چیست؟
• آسمان که انسان نیست تا از چیزی خجالت بکشد.
• بر اساس کدامین دلیل تئولوژیکی، پیامبراسلام پیش از آدم و حوا خلق شده است؟

حکم بیستم
• تو اصل وجود آمدی از نخست
• دگر هرچه موجود شد، فرع تو ست.


• سعدی در این حکم، دیالک تیک (10) و (11) را به شکل دیالک تیک پیامبر اسلام و بقیه موجودات بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن (12) می داند.

10 ـ 12

• سعدی در این حکم، دیالک تیک اصلی و فرعی را به شکل دیالک تیک پیامبر اسلام و بقیه موجودات بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن اصلی می داند.
• او اما ضمنا دیالک تیک (13) و انسان را وارونه می کند.

13

• او اما ضمنا دیالک تیک طبیعت و انسان را وارونه می کند.
• بدین طریق، اولا طبیعت بطور کلی مخلوق تلقی می شود.
• ثانیا طبیعت بعد از خلق پیامبر اسلام خلق می شود.
• ثالثا طبیعت در مقایسه با پیامبر اسلام فرع قلمداد می شود.
• چنین ادعائی فاقد هرگونه پایه علمی، منطقی، واقعی و حتی تئولوژیکی است.
• پیامبر برای چه و چگونه می تواند اصل تمام هستی باشد؟
• چنین تعریف ها و تمجیدهای من در آوردی به هیچ دردی نمی خورند و هیچ گره اجتماعی و معرفتی را نمی گشایند.

حکم بیست و یکم
• ندانم کدامین سخن گویمت
• که والاتری زانچه من گویمت

• تو را عز لولاک تمکین بس است
• ثنای تو طه و یس بس است

• چه وصفت کند سعدی ناتمام؟
• علیک الصلوة ای نبی السلام

• سعدی در این حکم، ادعا می کند که هرچه در وصف پیامبر اسلام بگوید، پیامبر والاتر از آن خواهد بود.
• ما اینجا نه با توصیف اوبژکتیف شخصیتی تاریخی، بلکه با یاوه سرائی سعدی سر و کار داریم.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر