۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (بخش 11)

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین

حکم اول
• جوانان شایسته بختور
• ز گفتار پیران نپیچند سر

• سعدی در این بیت، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد.

1 ـ 2

• سعدی در این بیت، دیالک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک پیر و جوان بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن کهنه (پیر) می داند و از جوانان بختور اطاعت بی چون و چرا از پیران را می طلبد.
• در دیالک تیک کهنه و نو نقش تعیین کننده ـ قاعدتا ـ از آن (3) است:

3

• در دیالک تیک کهنه و نو نقش تعیین کننده ـ قاعدتا ـ از آن نو است:
• نو باید به نفی (4) کهنه برخیزد و لکوموتیو توسعه جامعه را به پیش راند.

4

• نو باید به نفی دیالک تیکی کهنه برخیزد و لکوموتیو توسعه جامعه را به پیش راند.

• اینجا باید توجه داشت که سعدی این حکم را در رابطه با انتقال تجربه و دانش از نسل کهنه به نسل نو به خدمت می گیرد.
نفی دیالک تیکی کهنه از سوی نو نیز معنائی جز این ندارد:
• نسل جدید باید تجربه و دانش تاکنونی بشریت را از آن خود کند، از نو به محک زند، درجه حقیقت آنها را تعیین کند، جنبه های درست را حفظ و جنبه های غلط و نادرست را نفی کند.
• آنچه سعدی بدیهی و بی نیاز از بحث تلقی می کند و به صورت حکمی قطعی صادر می کند، حاکی از باور عمیق هزاران بار آزموده حکیم شیراز به نقش تعیین کننده پراتیک در دیالک تیک پراتیک و (5) است:

5

• آنچه سعدی بدیهی و بی نیاز از بحث تلقی می کند و به صورت حکمی قطعی صادر می کند، حاکی از باور عمیق هزاران بار آزموده حکیم شیراز به نقش تعیین کننده پراتیک در دیالک تیک پراتیک و تئوری است:
• پیران گنجینه بی بدیلی از تجربه و دانش اند و جوانان را چاره ای جز از آن خود کردن تجارب و داشن اندوخته بشری و انتقال به نسل بعد نیست.

• این حکم اما به خودی خود نادرست و زیانبار است.
• جوانان را نباید به اطاعت (6) از پیران واداشت.

6

• جوانان را نباید به اطاعت کورکورانه از پیران واداشت.
• جوانان باید ـ قبل از همه ـ استقلال (7) و (8) بیاموزند.

7 ـ 8

• جوانان باید ـ قبل از همه ـ استقلال اندیشه و عمل بیاموزند.
• جوانان باید طرز بالا رفتن از پله های (9) را یاد بگیرند، اندیشیدن بیاموزند، خود بیندیشند و به تمیز حقیقت از (10) قادر باشند.

9 ـ 10

• جوانان باید طرز بالا رفتن از پله های مفاهیم را یاد بگیرند، اندیشیدن بیاموزند، خود بیندیشند و به تمیز حقیقت از دروغ قادر باشند.
• جوانان می توانند گفتار پیران را بخوانند و بشنوند، ولی نباید بدون اثبات (11) آنها در کوره (12) به قبول آنها تن در دهند.

11 ـ 12

• جوانان می توانند گفتار پیران را بخوانند و بشنوند، ولی نباید بدون اثبات صحت آنها در کوره پراتیک به قبول آنها تن در دهند.
• صحت و سقم احکام دیگران ـ درو هله اول ـ وابسته به سن و سال (13) بیان کننده آن احکام نیست.

13

• صحت و سقم احکام دیگران ـ درو هله اول ـ وابسته به سن و سال سوبژکت بیان کننده آن احکام نیست.
• صحت و سقم هر حکم را فقط و فقط می توان با (14) پراتیک زندگی اثبات کرد و لاغیر.

14

• صحت و سقم هر حکم را فقط و فقط می توان با محک پراتیک زندگی اثبات کرد و لاغیر.
• حتی خود سعدی در رابطه با ابراهیم و آزر از سرپیچی ابراهیم از فرامین آزر دفاع می کند، اگر چه آزر بمراتب سالخورده تر از ابراهیم است.
• حتی حافظ به این حقیقت امر واقف است:

حافظ
• در خلوص منت، ار هست شکی، تجربه کن
• کس عیار زر خالص نشناسد چو محک.

• حافظ در این بیت، برای اثبات خلوص خویش، دیالک تیک (15) و (16) را به شکل دیالک تیک تجربه و دانش بسط و تعمیم می دهد.

15 ـ 16

• حافظ در این بیت، برای اثبات خلوص خویش، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک تجربه و دانش بسط و تعمیم می دهد و از نقش تعیین کننده پراتیک (تجربه) به مثابه محکی بدیهی و بی چون و چرا پرده برمی دارد.
• استفاده خواجه شیراز از مفهوم «محک تجربه» با استفاده کارل مارکس از (17) به مثابه «معیار (18) احکام» انطباق شگرفی دارد.

17 ـ 18

• استفاده خواجه شیراز از مفهوم «محک تجربه» با استفاده کارل مارکس از پراتیک به مثابه «معیار حقیقت احکام» انطباق شگرفی دارد.

حکم دوم
• دمی سوزناک از دلی با خبر
• قوی تر که هفتاد تیغ و تبر

• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا بسط و تعمیم می دهد.

1 ـ 2

• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا بسط و تعمیم می دهد و عمدا به (3) این دیالک تیک می پردازد.

3

• عمدا به وارونه سازی این دیالک تیک می پردازد.
• به نظر او، نفس سوزناک شیخ خلوت نشین دانا هفتاد بار مؤثرتر از تیغ و تبر توده ها ست.
• پس به جای تشکل و سازمان و اعتراض و شورش و قیام و یورش و انقلاب، باید پیش خلوت نشین دانا رفت و التماس دعا داشت.
• این را می گویند تحمیق و تخدیر بی پرده و علنی توده ها.
• عوامفریبی (4) سعدی اما در این بیت ژرفتر و زهرآگین تر از آن است که در نظر اول تصور می شود:

4

عوامفریبی ایدئولوژیکی سعدی اما در این بیت ژرفتر و زهرآگین تر از آن است که در نظر اول تصور می شود:
• سعدی فقط به (5) و (6) صاف و ساده دیالک تیک پراتیک و تئوری به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا دست نمی زند.

5 ـ 6

• سعدی فقط به بسط و تعمیم صاف و ساده دیالک تیک پراتیک و تئوری به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا دست نمی زند.
• سعدی (7) را از جوهر رهائی بخشش تهی می کند.

7

• سعدی تئوری را از جوهر رهائی بخشش تهی می کند.
• سعدی از تئوری، دعا معجزه می کند، از آگاهی، (8)، از فعالیت، (9)، از حرکت و جنبش، (10) و (11) می سازد.

8 ـ 11

• سعدی از تئوری، دعا معجزه می کند، از آگاهی، خرافه، از فعالیت، انفعال، از حرکت و جنبش، سکون و رکود می سازد.


• سعدی در واقع دیالک تیک (12) و تسلیم را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را به تسلیم (13) می دهد و بدین طریق دیالک تیک عینی را روی کله اش می گذارد و پا در هوا می سازد و بهتر است بگوئیم، تخریب می کند.

12 ـ 13

• سعدی در واقع دیالک تیک مقاومت و تسلیم را به شکل دیالک تیک تیغ و تبر و دعا نقش تعیین کننده را به تسلیم (دعا) می دهد و بدین طریق دیالک تیک عینی را روی کله اش می گذارد و پا در هوا می سازد و بهتر است بگوئیم، تخریب می کند.

حکم سوم
• که فکرش بلیغ است و رأیش بلند
• در این شیوه زهد و طامات و پند

• نه در خود و کوپال و گرز گران
• که این شیوه ختم است بر دیگران

• روشنفکر توده ای در این حکایت، به تعریف و تمجید از بلاغت فکری، بلند اندیشی، زهد، طامات و پند سعدی می پردازد و به قصد سنگ تمام گذاشتن، دیالک تیک (1) و (2) را به شکل دیالک تیک پیکار و اندیشه توسعه و تعمیم می دهد.


1 ـ 2

• روشنفکر توده ای در این حکایت، به تعریف و تمجید از بلاغت فکری، بلند اندیشی، زهد، طامات و پند سعدی می پردازد و به قصد سنگ تمام گذاشتن، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک پیکار و اندیشه توسعه و تعمیم می دهد و برای تأکید بر نقش بی بدیل اشاعه آگاهی، دیالک تیک یاد شده را (3) می سازد.

3

• و برای تأکید بر نقش بی بدیل اشاعه آگاهی، حتی دیالک تیک یاد شده را وارونه می سازد.
• او تسلیح خلق به اندیشه را برتر از تسلیح آن به (4) (خود و کوپال و گرز گران) می داند.

4

• او تسلیح خلق به اندیشه را برتر از تسلیح آن به جنگ افزار (خود و کوپال و گرز گران) می داند.
• او بدین طریق، سعدی را به هراس می افکند.
• سعدی اهل اندیشه است، ولی هر اندیشمندی حتما نباید طرفدار خلق باشد.
• سعدی اندیشمند طبقه حاکمه است و گرز و کوپالش کلام شیرین تر از انگبین او ست.
• صرفنظر از نیت خیر روشنفکر توده ای، در دیالک تیک عمل و اندیشه، نقش تعیین کننده از آن (5) است.

5

• صرفنظر از نیت خیر روشنفکر توده ای، در دیالک تیک عمل و اندیشه، نقش تعیین کننده از آن عمل و اعمال قهر است، اگرچه بدون اندیشه راهنما نمی توان به عمل درست دست زد.
• بهترین اندیشه ها و دقیق ترین تئوری ها تنها در دیالک تیک (6) و (7) مؤثر واقع می شوند.

6 ـ 7

• بهترین اندیشه ها و دقیق ترین تئوری ها تنها در دیالک تیک عمل و اندیشه مؤثر واقع می شوند.


• ما هرگز نباید یکی از دو قطب دیالک تیک ها را مطلق کنیم و دیگری را به باد فراموشی بسپاریم.

• مطلق کردن تئوری (8) در دیالک تیک پراتیک و تئوری به (9) منجر خواهد شد و مطلق کردن پراتیک (عمل) به (10).

8 ـ 10

• مطلق کردن تئوری (اندیشه) در دیالک تیک پراتیک و تئوری به انفعال منجر خواهد شد و مطلق کردن پراتیک (عمل) به پرکتیسیسم.

مراجعه کنید به پرکتیسیسم.

• این یکی از بحث های مهم مارکس با هگلیانیست های جوان بوده است.
• اما نباید به بهانه تعیین کننده نهائی بودن پراتیک، تئوری را دست کم گرفت.
• تفکر درست، به طور کلی، توجه جدی و بی چون و چرا به دیالک تیک قضایا ست.
• همیشه باید از عمده و مطلق کردن قطبی و نادیده گرفتن قطب دیگر دیالک تیک خودداری کرد.
• در اهمیت بی چون و چرای تئوری تردیدی نیست و نمی توان در این مورد مبالغه کرد.
• بدون تئوری راهنما، عمل انسانی کورکورانه و مخاطره آمیز خواهد بود.
• سعدی از شنیدن صرف واژه های «خود و کوپال و گرز گران» هراسش می گیرد و هر گونه توهمی را از روشنفکر توده ای می گیرد:

حکم چهارم
• نداند که ما را سر جنگ نیست
• و گرنه مجال سخن تنگ نیست.


• سعدی برای پیکار و مقاومت تره هم خرد نمی کند.
• او دیالک تیک پیکار و اندیشه را با خشم در هم می شکند و اعلام می کند، که «سر جنگ ندارد» و گرنه مجال سخنش تنگ نیست.
• سعدی با نظام اجتماعی موجود سر جنگ ندارد و نمی تواند سر جنگ با آن داشته باشد، چون خود وابسته به طبقه حاکمه است و مدافع بی چون و چرای نظام فئودالی ـ بنده داری حاکم است.
• در مبارزه بی امان طبقاتی هرگز کسی نمی تواند بیطرف باشد، حتی اگر خود را در غاری پنهان کرده باشد.
• کناره گیری از نبرد طبقاتی نیز نوعی موضعگیری است.
• بویژه کسی که مثل سعدی می اندیشد و اندیشه هایش را روی کاغذ می آورد و در دسترس دیگران قرار می دهد، بطور خود به خودی وارد کارزار اجتماعی می شود و به جانبداری از طبقه ای بر ضد طبقات دیگر می پردازد.
• جامعه طبقاتی میدان پهناور جنگ طبقاتی است و ادعای سر جنگ نداشتن یا از سر نادانی است و یا به قصد عوامفریبی است.
حکم پنجم
• سخن در صلاح است و تدبیر و خوی
• نه در اسب و میدان و چوگان و گوی


• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و (2) را به به شکل دیالک تیک قهر و تدبیر توسعه و تعمیم می دهد.

1 ـ 2

• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به به شکل دیالک تیک قهر و تدبیر توسعه و تعمیم می دهد و بعد از آن دیالک تیک هیچ و (3) می سازد یعنی عملا (4) می کند.

3 ـ 4

• بعد از آن دیالک تیک هیچ و همه چیز می سازد یعنی عملا تخریبش می کند.
• او مصلحت اندیشی و تدبیر و رأی (5) را (6) و زور بازو (7) را (8) تلقی می کند.
5 ـ 8

• او مصلحت اندیشی و تدبیر و رأی (اندیشه) را همه چیز و زور بازو (عمل) را هیچ تلقی می کند.
• اشکال اصلی سعدی و حکمای دیگر این است که برای تأکید بر قطبی، به انکار (9) آن دست می زنند.

9

• اشکال اصلی سعدی و حکمای دیگر این است که برای تأکید بر قطبی، به انکار جفت دیالک تیکی آن دست می زنند.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را از هم می گسلد، پراتیک (10) را دور می اندازد و تئوری (11) را مطلق می کند.

10 ـ 11

• سعدی در این حکم، دیالک تیک پراتیک و تئوری را از هم می گسلد، پراتیک (اسب و میدان و چوگان و گوی) را دور می اندازد و تئوری (صلاح و تدبیر و خوی) را مطلق می کند.
• سعدی ضمنا اشتباه بسیار بزرگی مرتکب می شود و آن اینکه او در دیالک تیک پراتیک و تئوری نقش تعیین کننده را به (12) می دهد.

12

• سعدی ضمنا اشتباه بسیار بزرگی مرتکب می شود و آن اینکه او در دیالک تیک پراتیک و تئوری نقش تعیین کننده را به تئوری می دهد، در حالی که بر خلاف نظر او، پراتیک هم منشاء، سرچشمه و (13) تئوری و هم تنها (14) قاطع برای تعیین صحت و سقم تئوری است.

13 ـ 14

• در حالی که بر خلاف نظر او، پراتیک هم منشاء، سرچشمه و نیروی محرکه تئوری و هم تنها محک قاطع برای تعیین صحت و سقم تئوری است.
• حافظ هم حتی به این حقیقت امر واقف است:

حافظ
• خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
• تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد.

• حافظ در این بیت، کشف کبیر مارکس را صدها سال پیش بر زبان می راند:
• معیار حقیقت، پراتیک (تجربه) است و بس.

• البته باید توجه داشت که گسستن این دیالک تیک و دور انداختن یکی از آن دو، در هر صورت روشی متافیزیکی و بسیار غلط و خطرناک است.
• کسانی که بر خلاف سعدی تئوری را دور می اندازند و پراتیک را مطلق می کنند، به منجلاب عملگرائی (پرکتیسیسم) می غلتند و نمی توانند راه از چاه بشناسند.
تئوری و پراتیک نمی توانند و نباید مجزا از هم در نظر گرفته شوند و هرگز نباید به بهانه تعیین کننده بودن پراتیک، به تئوری کم بها داده شود.
• بدون تئوری نمی توان عمل کرد و نباید عمل کرد.
• پراتیک خالی از تئوری، پراتیک به معنی واقعی کلمه نیست، عملی کورکورانه و بی نتیجه است.

• در اواخر قرن بیستم در ایران گرایشی ماجراجو به مطلق کردن عمل چریکی و دور انداختن تئوری اقدام کرد و حتی دیالک تیک استرتژی و تاکتیک را در هم شکست و از موضع عرفانی از ذوب آندو در یکدیگر سخن گفت.
انحرافی نیست که با زیر پا گذاشتن دیالک تیک آغاز نشود و سرانجام به فاجعه منجر نشود.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر