۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

خود آموز خود اندیشی (12)

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین

بخش سوم
در سبب نظم کتاب

• در اقصای گیتی بگشتم بسی
• بسر بردم ایام با هر کسی

• تمتع به هر گوشه‌ای یافتم
• ز هر خرمنی خوشه‌ای یافتم

• چو پاکان شیراز خاکی نهاد
• ندیدم که رحمت بر این خاک باد

حکم اول
• در اقصای عالم، بگشتم بسی
• به سر بردم، ایام با هر کسی

• سعدی در این حکم، اوتوبیوگرافی موجزی از خود ارائه می دهد و از سفر دشوارش سخن می گوید.
• آنچه سعدی را از حافظ و اکثریت عظیم شعرا و حکمای ایرانی متمایز می سازد، جهانگرائی او ست.
• سعدی که انگار انعکاس دیالک تیک (1) هستی تار و پود ضمیر خروشانش را برافروخته، نمی تواند تئوری را در خارج از داربست دیالک تیک (2) و تئوری، در خارج از چارچوب دیالک تیک (3) و علم بخواهد و بجوید.

3 ـ 1

• سعدی که انگار انعکاس دیالک تیک عینی هستی تار و پود ضمیر خروشانش را برافروخته است، نمی تواند تئوری را در خارج از داربست دیالک تیک پراتیک و تئوری، در خارج از چارچوب دیالک تیک عمل و علم بخواهد و بجوید.
• سفر به اقصا نقاط منطقه و آشنائی با شیوه زندگی و تفکر مردم آن سامان ها یکی از راه های تشکیل این دیالک تیک است.
• سرشاری گنجینه ضمیر او از امثله، اندرز و تجربه نتیجه سفرهای مخاطره آمیز دشوار او ست.

حکم دوم
• تمتع به هر گوشه ای یافتم
• ز هر خرمنی خوشه ای یافتم

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «خوشه»، «خرمن» و «تمتع»
• سعدی در این حکم، از سوئی دیالک تیک (4) و لذت را به شکل دیالک تیک سفر دشوار و (5) بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر، دیالک تیک (6) و کل را به شکل دیالک تیک (7) و خرمن.

4 ـ 7

• سعدی در این حکم، از سوئی دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک سفر دشوار و تمتع بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک خوشه و خرمن.

• سعدی از مجموعه خوشه هائی که از هر خرمنی برداشته، پس از تجزیه و تحلیل طاقتسوز و پیگیر در کارخانه غول آسای ذهن، به تشکیل میراث معنوی حاصلخیز خویش دست یافته است.
• در جامعه فئودالی سیر و سفر و گردآوری خوشه ای از هر خرمنی یکی از مهمترین شیوه های دست یابی به دانش تلقی می شود.
• این شیوه تحصیل علم را در فلسفه علمی (8) می نامند و مردود می دانند.

8

• این شیوه تحصیل علم را در فلسفه علمی اکلکتیسیسم می نامند و مردود می دانند.
اکلکتیسیسم بطور کلی عبارت است ازآمیختن مکانیکی عناصر فکری مختلف با هم.
• ما زمانی با اکلکتیسیسم فلسفی سر و کار داریم که کسی تئوری ها، نظرات و قبل از همه عناصر و تزهای سیستم ها و جریانات فلسفی مختلف را ـ بدون تلاش در جهت ترکیب خلاقانه آنها و بدون بر طرف کردن تناقضات منطقی شان ـ با هم مخلوط کند و سیستم من در آوردی «جدیدی» را بوجود آورد.

• اما چرا سعدی به سیر و سفر دشوار طولانی تن در داده است؟
• یکی از علل مهاجرت سعدی ـ احتمالا ـ حمله مغول بوده است :

حکم
• دلم از صحبت شیراز، بکلی بگرفت
• وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم

• سعدیا، حب وطن، گرچه حدیثی است صحیح
• نتوان مرد به سختی، که من اینجا زادم.

• علت دوم آن شاید در این باشد که سیر و سفر یکی از معیارهای (9) فئودالی در جامعه و جهان بوده است.

9

• علت دوم آن شاید در این باشد که سیر و سفر یکی از معیارهای ارزشی فئودالی در جامعه و جهان بوده است.
• هنوز هم خیلی از افراد کودن و عقب مانده، سفر خود به کشورهای دیگر را به رخ این و آن می کشند.
• در زمان سعدی سفر یکی از راه های کسب علم و ترقی اجتماعی بوده است.
• او در حکایتی به این معیار ارزشی اشاره می کند:

حکم
• ز دریای عمان، بر آمد کسی
• سفر کرده، هامون و دریا بسی

• عرب دیده و ترک و تاجیک و روم
• ز هر جنس در نفس پاکش علوم

• جهان گشته و دانش اندوخته
• سفر کرده و صحبت آموخته

• سیر وسیاحت در عصر فئودالیسم محتوای دیگری نیز داشته است و آن شناسائی کشورهای دیگر، منابع، معادن و سرچشمه های ثروت آنها و تدارک فکری برای حمله، تسخیر و تسلط بر آنها بوده است.
• این جنبه قضیه در عصر امپریالیسم برای مستعمره کردن کشورهای دیگر مورد استفاده قرار گرفت و می گیرد.
• امروزه از ایده «سیر و سفر»، رشته اقتصادی پردرآمدی به نام «جهانگردی» (توریسم) باقی مانده که علاوه بر محتوای قبلی، محتواهای جدیدی کسب کرده است.
• جهانگردی امروز دو جانبه شده است:
• سفر از کشورهای متروپول برای عیاشی، خوشگذرانی، وقت گذرانی، «روسبی یابی»، تهیه فیلم های «جنسی»، تشویق و قاچاق دختران خردسال خانواده های زحمتکش برای استثمار جنسی در «فاحشه خانه های اروپا و آمریکا» و سفر از کشورهای فقیر برای کاریابی، تحصیل، خودفروشی و غیره.

حکم سوم
• چو پاکان شیراز خاکی نهاد
• ندیدم که رحمت بر این خاک باد

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «پاک»، «خاک» و «نهاد»

1
مفهوم «پاک»

• سعدی با مفهوم «پاکان»، به طبقه بندی (10) انسان مبادرت می ورزد.

10

• سعدی با مفهوم «پاکان»، به طبقه بندی سوبژکتیف انسان مبادرت می ورزد.
• بدین طریق، انسانیت به شکل دیالک تیکی از پاک و (11) نمودار می گردد.

11

• بدین طریق، انسانیت به شکل دیالک تیکی از پاک و نجس نمودار می گردد.

• چرا از طبقه بندی سوبژکتیف سخن می گوئیم؟
• برای اینکه طبقه بندی انسان ها به پاک و نجس، بر مبنای یک معیار سوبژکتیف صورت می گیرد.
• سعدی هیچ معیار (12) (عینی) و واقعی برای تمیز پاک از نجس ندارد.

12

• سعدی هیچ معیار اوبژکتیف (عینی) و واقعی برای تمیز پاک از نجس ندارد.
• ثانیا هنوز هم در جوامع عقب مانده، دگراندیشان و پیروان مذاهب دیگر ـ مثلا ارامنه، یهودی ها، زرتشتی ها، بهائی ها، آته ئیست ها و غیره ـ به دلیلی سوبژکتیف، یعنی به دلیل اعتقاد و یا عدم اعتقاد به دینی و یا آئینی، ناپاک و نجس تلقی می شوند.
• این شیوه غلط طبقه بندی حتی به جهان جانوران بسط داده شده و سگ و خوک و غیره نیز جزو جانوران نجس تلقی می شوند.
• در هر حال، در پاکی مردم شیراز و خاکی نهاد بودن آنها تردیدی نیست.

• اشکال دیگر این طبقه بندی سعدی غیرواقعی بودن این ادعا ست.
• اگر منظور از پاکی، پارسائی باشد، چگونه می توان مردم شهری را بطور دربست پارسا قلمداد کرد؟
• مد شدن برخوردهای سوبژکتیف دلبخواهی و غیرقابل اثبات تجربی یکی از علل فرهنگی عقب ماندگی کشور ما ست.
• هرکس می تواند هرچه دلش می خواهد بگوید و با مخالفتی منطقی مواجه نشود:
• مته به خشخاش نهادن ممنوع!
• تا به جای حقیقت، حقیقیقتواره ها و حقایق نیمبند یکه تاز میدان شوند.

2
مفهوم «خاک»

• مفهوم «خاک» یکی از مفاهیم مهم در فلسفه سعدی است.
• ما برای آشنائی با این مفهوم نظری به بوستان سعدی می اندازیم:

حکم
• خدائی که از خاک مردم کند
• عجب دارم، ار مردمی گم کند

• سعدی در این حکم، قصه خلقت را در مد نظر دارد، که جبرئیل به دستور خدا، مجسمه آدم و حوا را از آمیزش خاک و آب (گل) می سازد.
• خاک بنظر سعدی مظهر پستی و بی ارزشی است و خدا خاک پست را به انسان بدل کرده است.
• چنین خدائی که حتی خاک پست را اعتلا می بخشد، قاعدتا نباید انسانیت انسان ها را فراموش کند.

حکم
• پس از آن که شخصم ز خاک آفرید
• به قدرت در او جان پاک آفرید

• سعدی در این حکم نیز ساختن مجسمه آدم از خاک و دمیدن روح بر آن را تکرار می کند.
• روح در فلسفه سعدی، منشاء الهی دارد.
• از این رو ست که او از «جان پاک» سخن می گوید.
• البته همراهی مفهوم «خاک» با پاک در اکثر ابیات سعدی، علت فرمال (قافیه) هم دارد.

حکم
• ز خاک آفریده ات خداوند پاک
• پس ای بنده، افتادگی کن، چو خاک

• حریص و جهانسوز و سرکش مباش
• ز خاک آفریدندت، آتش مباش

• چو گردن کشید آتش هولناک
• به بیچارگی تن بینداخت خاک

• چو آن، سرفرازی نمود، این، کمی
• از آن دیو کردند، از این آدمی.

• مفاهیمی که سعدی در این ابیات به کار می برد، عبارتند از «خاک»، «پاک»، «افتادگی»، «گردنکشی»، «بیچارگی»، «سرفرازی»، «کمی»، «دیو» و «آدمی»

• سعدی برای تبلیغ فروتنی و افتادگی به بندگی (13) و منشاء خاکی (14) انسان اشاره می کند.

13 ـ 14

• سعدی برای تبلیغ فروتنی و افتادگی به بندگی (پایگاه طبقاتی) و منشاء خاکی (خاستگاه طبیعی) انسان اشاره می کند.
• چون انسان بنده ای بیش نیست و علاوه بر این، از خاک آفریده شده، پس باید مثل خاک زیر پای هر کس و ناکس باشد.

ضد دوئالیستی خاک، بنظر سعدی آتش است که حریص، جهانسوز و سرکش است.
• سعدی برای اثبات افتادگی به مثابه یکی از سجایای انسانی، به قصه خلقت اجنه و ملائکه و انسان گریز می زند.
• شیوه استدلال پراگماتیستی، کار همیشگی سعدی است.
• او برای اثبات نظر خویش، آسمان و ریسمان را به هم می بافد.
• او بی هیچ دلیلی، به خاک و آتش خصلتی انسانی (افتادگی و سرکشی) نسبت می دهد:
• بنظر سعدی، چون خاک افتادگی پیشه کرده، خدا از آن آدم را ساخته، اعتلایش داده، ولی چون آتش گردنکشی کرده، خدا از آن دیو (ابلیس) را ساخته است.

• پس اگر می خواهی که مهر ابلیسوارگی بر پیشانی ات نخورد، بیچارگی پیشه کن، ذلیل باش، بگذار له و لورده ات کنند و بگذرند.
• سعدی ضمنا خود را به کوچه علی چپ می زند و فراموش می کند که در تئولوژی اسلامی، خدا همه ملائکه و اجنه را نیز که اکثرا مقرب درگاه الهی اند، از آتش خلق کرده است.
تحقیر آتش از سوی پیامبر اسلام باید از آن رو باشد که آتش در آئین زرتشت مقدس تلقی می شود.

حکم
• چو طفل اندرون دارد از حرص پاک
• چه مشتی زرش پیش همت، چه خاک

• سعدی در این حکم، خاک را بمثابه ضد دوئالیستی زر تلقی می کند.
• چون کودک اندرونی عاری از حرص دارد، بنابرین خاک و زر بنظرش یکسان اند.
• در فلسفه سعدی همه صفات اخلاقی مادرزادی و بنیادی تلقی می شوند.
• حرص هم بدین طریق مادرزادی تلقی می شود.
• حرصمندی انسان های بالغ و سالمند بنابرین باید اکتسابی تلقی شود و علت اجتماعی داشته باشد.
• واقعا هم چنین است:
• فساد اخلاقی نتیجه جامعه طبقاتی است که پرورشگاه هر نوع از فساد اخلاقی است.
• اما اینکه برای کودک زر و خاک یکسان است ـ تازه اگر یکسان باشد ـ علت معرفتی دارد و نه علت اخلاقی (حرصمندی و پاکی اندرون از حرص)

حکم
• طمع برد شوخی به صاحبدلی
• نبود آن زمان، در میان حاصلی

• کمربند و دستش تهی بود و پاک
• که زر بر فشاندی به رویش چو خاک

• سعدی در این حکم نیز خاک را ـ بمثابه ضد (15) زر ـ بی ارج و ارزش تلقی می کند.

15

• سعدی در این حکم نیز خاک را ـ بمثابه ضد دوئالیستی زر ـ بی ارج و ارزش تلقی می کند.

حکم
• چو در چشم شاهد نیاید زرت
• زر و خاک یکسان نماید برت

• سعدی در این حکم نیز خاک را بمثابه ضد دوئالیستی زر، بی ارج و ارزش تلقی می کند.

حکم
• یکی نانخورش جز پیازی نداشت
• چو دیگر کسان برگ و سازی نداشت

• پراکنده ای گفتش:
• «ای خاکسار
• برو طبخی از خوان یغما بیار»

• سعدی در این حکم، به فقرا صفت خاکسار می دهد تا موقعیت اجتماعی و طبقاتی نازل آنها را نشان دهد.

حکم
• گناه آید از بنده خاکسار
• به امید عفو خداوندگار

• سعدی در این حکم بنده را با صفت خاکسار تعریف می کند و بطور غیرمستقیم، خداوندگار بنده (بنده دار) را زروار و ارزشمند و متعالی جا می زند.
• اما ضمنا بخشایندگی و بزرگواری و گذشت بنده دار را دلیلی برای گناهکاری بنده ها می داند و با یک تیر دو نشان می زند:
• از سوئی به ستایش از خصال اخلاقی بنده داران زمینی و آسمانی می پردازد و از سوی دیگر بطور غیرمستقیم، آنها را از بخشندگی منع می کند که سرچشمه سرپیچی از فرامین بنده داری است.

• سعدی به مثابه نماینده و ایدئولوگ طبقات استثمارگر سرمشق همه ایدئولوگ های همه فرماسیون های اجتماعی است.
• در شیوه رفتار سیاستمداران و ایدئولوگ های امپریالیستی حتی می توان رد پای نظری سعدی را باز شناخت.
• سعدی تا مغز استخوانش طرفدار سیستم طبقاتی حاکم است، درست به همان سان که خسرو روزبه با تک تک سلولهایش توده ای است.

حکم
• گرفتم قدم از حرم باز پس
• که پاکیزه مسجد، به از خاک و خس

• سعدی در این حکم نیز خاک را بی ارج و ارزش تلقی می کند.

3
مفهوم «نهاد»

• مفهوم «نهاد» (طینت، بنیاد و غیره) یکی از مقوله های مهم در فلسفه اجتماعی ارتجاعی سعدی و بعدها، حافظ است.
سعدی و حافظ برای تفاوت های مادی و معنوی انسان ها منشاء الهی و ماورای اجتماعی قائل می شوند.

• در این بیت نیز پاکان کذائی شیراز را «خاکی نهاد»، یعنی فروتن جا می زند.
• ما باید تئوری بنیاد سعدی و حافظ را مستقلا مورد بررسی و تحلیل علمی قرار دهیم.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر