۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

دیالک تیک پراتیک و تئوری (4 و پایانی)

گئورگ کلاوس (1912 ـ 1974)
استاد دانشگاه، فیلسوف و شطرنجباز آلمانی
عضور حزب کمونیست آلمان
دو سال زندان نورنبرگ و سه سال اردوگاه داخائو
رئیس بخش فلسفه در آکادمی علوم آلمان دموکراتیک
متخصص سیبرنتیک

تئوری (نظریه)
گئورگ کلاوس

برگردان شین میم شین

تئوری عبارت است از مجموعه احکام و قوانین بطور سیستماتیک منظم گشته راجع به عرصه واقعیت عینی و یا عرصه شعور.
• مهمترین اجزای هر تئوری را قوانین تدوین شده در آن تشکیل می دهند، قوانینی که به عرصه مورد نظرمربوط می شوند.
تئوری، علاوه بر این، می تواند شامل احکامی هم باشد، که به واقعیات امور تجربی منفرد مربوط می شوند.

• مفهوم تئوری را نباید با مفهوم علم یکی گرفت.
• اغلب علوم نه تنها متشکل از بخش های منظم اند، که بحق تئوری نامیده می شوند، بلکه همچنین حاوی دانش ماقبل تئوریکی نیز هستند.
علم، علاوه بر این، دارای بخش های متدئولوژیکی، بخش های مقدماتی در باره کردوکار عملی، دستور العمل هائی برای اجرای آزمایشات، مشاهدات و غیره است.

• در اصول ریاضی و در عرصه های معین فیزیک نظری دو بخش کاملا مجزای علم خودنمائی می کنند:
بخش مربوط به خود تئوری و بخش مربوط به قوانین متدئولوژیکی.

• هر تئوری هر قدر هم انتزاعی و مجرد باشد، بالاخره محصول کردوکار اجتماعی انسان ها ست.
تئوری باید ـ از این رو ـ داری احکام و قوانین قابل عینی کردن باشد، یعنی باید حاوی احکام و قوانینی باشد که بتوان آنها را در قالب فرمول های زبانی ریخت و برای عموم قابل فهم نمود.

• هر تئوری علمی هم دارای فونکسیون توضیحی است و هم دارای فونکسیون آینده نگری (پیشگوئی).

تئوری باید قادر به توضیح واقعیات اموری باشد که مربوط به عرصه خاص آنند و هم قادر به پیشگوئی حقایق جدید و ناشناخته باشد.
• کارآئی هر تئوری بسته به چند و چون انجام این دو فونکسیون است.
• تئوری باید برای انجام این دو فونکسیون، در وهله اول به قوانین عام خود متکی باشد.

• فونکسیون های توضیحی و پیشگوئی هر تئوری علمی (صرفنظر از نقش متفاوت آن در روند شناخت و کردوکارعملی انسان ها) در وحدت ناگسستنی با هم قرار دارند، زیرا توضیح جهان و تغییر عملی آن بر مبنای پیشگوئی های علمی، کردوکار عملی و هدفمند انسانی و روند شناخت را نمی توان از هم جدا کرد.

• برای مفهوم «تئوری» مفاهیم مکمل بیشماری وجود دارند.

1
پراتیک

پراتیک یکی از این مفاهیم مکمل است که ضد دیالک تیکی تئوری محسوب می شود.
پراتیک ـ در تحلیل نهائی ـ ملاک و معیار تعیین کننده ای برای کشف صحت و سقم و درجه کارآئی تئوری است.
• البته وابستگی متقابل میان تئوری و پراتیک همیشه نباید مستقیم و بیواسطه باشد. • این ارتباط اغلب بوسیله مراحل میانی برقرار می شود.

2
متد

متد مفهوم مکمل دیگری برای تئوری است.
تئوری سیستمی از قوانین است و متد سیستمی از قواعد.
• فرق تئوری و متد را می توان در مثال ساده ای نشان داد:
• فرمول جبری زیر را در نظر بگیریم.

a - b)2 = a2 – 2ab + b2 )

• این فرمول نشاندهنده یک قانون جبری است.
• این قانون در باره آنچه که ما باید انجام دهیم و یا مجاز به انجام آن هستیم، مطلبی بیان نمی کند.

• این وظیفه را قاعده به عهده می گیرد:
• مربع تفریق دو عدد مفروض، مساوی است با مربع عدد اول، منهای دو برابر عدد اول ضرب در عدد دوم، بعلاوه مربع عدد دوم.

تئوری همواره مقدم بر متد است.

متد ـ بمثابه سیستم قواعد ـ بر مبنای تئوری ـ بمثابه سیستم قوانین ـ بوجود می آید.
3
تفکر خودپوی ماقبل علمی

• علاوه بر این در مقابل «تئوری مربوط به عرصه ای از واقعیت عینی»، تفکر خودپوی ماقبل علمی مربوط به عرصه یاد شده قرار داده می شود.

• مفهوم دیگری نیز که در مقابل تئوری قرار داده می شود، فرضیه است.
فرضیه در این گونه موارد به معنی تئوری ئی است که هنوز بطور کامل مورد تأیید قرار نگرفته است، اثبات نشده است.
• برای نیل به علم باید از پل فرضیه عبور کرد و به تئوری رسید.
تئوری گاهی به حوزه معینی از ابژکت ها نسبت داده می شود و بیانگر قانونمندی های آنها، روابط موجود میان آنها و غیره است.

• در این گونه موارد می توان آن را «ابژکتتئوری» نامید.

• گاهی خود تئوری به عنوان موضوع خاصی مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرد و حاصل این کار، پیدایش تئوری جدیدی است که متا تئوری نامیده می شود.

• تئوری های (اغلب ریاضی و منطقی) اندکی یافت می شوند که دارای متا تئوری مدونی باشند.
• بطور کلی، می توان گفت، که تنها تعداد معینی از احکام متا تئوریکی در باره تئوری های منفرد وجود دارند.

• تفاوت «ابژکت تئوری» و «متا تئوری» را می توان در مثال ساده ای نشان داد:
• به نظر مارکس، با در نظر گرفتن علائمی برای سرمایه ثابت و سرمایه متغیر و اضافه ارزش، در دوبخش اصلی تولید روابط زیرین صادق اند:
P1 = c1 + v1 + m1
P2 = c2 + v2 + m2

• این قوانین عبارتند از قوانین مربوط به تئوری اقتصادی که عرصه ابژکتی آنها شیوه تولید سرمایه داری است.

قانون «متا تئوریکی» برای مثال چنین خواهد بود :
• «تولید عرصه اقتصادی موصوف در فرمول بالا می تواند بزرگتر شود، اگر
v2 + m2 > c2
باشد.»

• تفاوتگذاری میان تئوری و متا تئوری مورد خاص و بسیار مهمی در بررسی ابژکتزبان و متا زبان محسوب می شود.

• اصطلاح واحدی می تواند در یک تئوری، هم بمثابه اصطلاح متا تئوریکی و هم بمثابه اصطلاح متازبانی بکار رود.
• برای مثال، در جمله «اتیولوژی آموزش علل بیماری ها است»، اصطلاح «علت» یک اصطلاح متا زبانی است.
• آن اما ـ همزمان ـ در ابژکتزبان هر تئوری نیز که این اظهار نظر بدان مربوط می شود، بکار می رود.

• وقتی ما می گوییم، که «علت های بیماری های سرطانی هنوز بطور کامل تحقیق نشده اند»، اینجا ما با یک جمله از ابژکتتئوری سر و کار داریم، که در آن اصطلاح «علت» بمثابه اصطلاح ابژکتزبانی بکار رفته است.

• تئوری های علمی را می توان بدو دسته تقسیم کرد:
• تئوری های تجربی و
• تئوری های استقرائی.

• ولی نمی توان میان آندو بطور قطعی مرزبندی کرد.

(استقراء عبارت است از استخراج منفرد و خاص از عام.
مثال : باران می بارد.
اگر باران ببارد، سنگفرش خیس می شود.
پس سنگفرش خیس است.
ضد استقراء را قیاس و یا استنتاج می نامند.
قیاس و استنتاج عبارت از متد علمی ئی است که در آن از منفرد و خاص، عام نتیجه گرفته می شود. مترجم)

• نه تئوری های تجربی محض (ناب) وجود دارند و نه تئوری های استقرائی محض.

• از سوئی تئوری هائی که تنها از قوانین تجربی تشکیل یافته اند و حاصل آزمایش و مشاهده اند و یا قوانین مربوط به تجارب حاصل از فعالیت اجتماعی و یا سیاسی که بطور علمی فرمولبندی شده اند، دارای حداقلی از عناصر استقرائی اند.
• و از سوی دیگر، حتی انتزاعی ترین تئوری های ریاضی ـ بطور تاریخی ـ بوسیله حلقات واسط با تجارب عملی گره خورده اند و نتیجه آنان محسوب می شوند.

• مبدأ تئوری های تجربی را قوانین تجربی تشکیل می دهند، که در بالا مورد بحث قرار گرفتند.
• آنها در آغاز با دست و دلبازی معینی بدون سختگیری و وسواس سیستم بندی می شوند.
• از این گونه مواد و مصالح آغازین بکمک تعمیم، قوانین پدید می آیند که برای توضیح حقایق بکار می روند و سرانجام در قالب فرمولبندی زبانی ریخته می شوند.
• این قوانین عام را فرضیه هم می نامند.

• اگر بکمک فرضیه استنتاج قوانینی که تا کنون ناشناخته بوده اند، ممکن شود و صحت آنها در پرتو مشاهده، آزمایش، بازسازی و غیره تأیید شود، آنگاه فرضیه، خود صحیح قلمداد می شود و به تئوری (به معنی فوق الذکر آن) بدل می گردد.

• اگر همه احکام قانونی حاصله به طریق بالا را در سیستم منظمی قرار دهیم، چنین سیستمی را می توان تئوری به معنی واقعی کلمه نامید.
• از این رو بهتر آن است که در مقابل فرضیه نه تئوری بلکه احکام قانونی قرار داده شوند.
• تاریخ علوم نشان می دهد که تئوری های تجربی نمی توانند برای همیشه صحیح باشند.

• هر تئوری تجربی فقط یک حقیقت نسبی است که دیر یا زود جای خود را به حقیقت نسبی برترخواهد داد.
• البته این جایگزینی به معنی دور انداختن تئوری های سابق نیست.
• حقایق مشاهده ای و تجربی جدید روی هم رفته به تنگتر شدن عرصه اعتبار تئوری قدیم می انجامند و تئوری قدیم در چارچوب تئوری فراگیرتر جدید، به عنوان حالتی خاص باقی می ماند.

• مثلا مکانیک کلاسیک امروزه به عنوان حالتی خاص، در تئوری نسبیت ویژه و همچنین در مکانیک کوانتومی باقی مانده است.

• هندسه اقلیدسی نیز به همین سان، در هندسه غیراقلیدسی باقی مانده است.
• البته این ادعا در مورد همه علوم و همه تئوری های تجربی صادق نیست.
• در برخی از عرصه های علم پزشکی و یا علوم اجتماعی، تئوری از سلسله ای از احکام تجربی کم و بیش منظم تشکیل می شود و تنها گروه معینی از آنها را می توان در پرتو احکام قانونی عام توضیح داد.
• در چنین مواردی اصلا نمی توان ادعا کرد که تئوری در مجموع، سیستمی از احکام قانونی است.

• در سال های اخیر تئوری های استقرائی پیشرفت چشمگیری کرده اند.
• علت این امر قبل از همه در پیشرفت تحقیق در مقدمات ریاضی و منطق ریاضی است.

• تئوری های استقرائی ـ بطور کلی ـ عرصه دانشی را در مد نظر دارند که از نظر تاریخی پشت سر گذاشته اند.
• عرصه ای که زادگاه مفاهیم اصلی و قوانین تئوری های استقرائی است، عرصه ای که مفاهیم و قوانین یاد شده در نتیجه تعمیم، حاصل آمده اند و مواد و مصالح لازم برای تدوین تئوری های استقرائی را تشکیل می دهند.
• این عرصه پشت سر گذاشته شده را مدل ماقبل بدیهی (اکسیوماتیکی) تئوری می نامند.

تئوری های استقرائی از عوامل زیرین تشکیل می یابند :
• سیستمی از مفاهیم اصلی،
• سیستمی از اصول بدیهی،
• سیستمی از قواعد، که بکمک آنها مفاهیم فرعی تئوری بکمک تعریف حاصل می آیند و احکام غیر بدیهی تئوری بکمک استنتاج منطقی ساخته می شوند.

• تئوری های استقرائی ـ بطور کلی ـ دارای اصول پیشینه اند، یعنی تئوری های معین دیگری را که به عرصه مربوطه تئوری ربطی ندارند، پیش شرط خود قرار می دهند.

• مثلا تئوری کوانتومی «هایزنبرگ» اصل محاسبه «ماتریکی» را به عنوان اصل پیشینه، پیش شرط خود قرار می دهد و تئوری کوانتومی «هایزنبرگ» و اصل محاسبه «ماتریکی» هر دو منطق صوری را به عنوان اصل پیشینه، پیش شرط خود قرار می دهند.

منطق صوری تنها تئوری ئی است که تئوری استقرائی دیگری را به عنوان اصل پیشینه، پیش شرط خود قرار نمی دهد.
تئوری های استقرائی بکمک علائم زبانی نشانه گذاری می شوند.

• بنا بر نوع رابطه تئوری استقرائی با اصول پیشینه خود، می توان دو مرحله متفاوت تئوری های استقرائی را از هم تمیز داد:
• در مرحله ضعیفتر، مفاهیم و احکام خود تئوری (یعنی مفاهیم و احکامی که به حوزه تئوری ـ به معنی محدود کلمه ـ مربوط می شوند) نشانه گذاری می شوند.
• خود منطق به عنوان پیش شرط، مورد فرمولبندی صریح قرار نمی گیرد.
• اگر اصول پیشینه بکمک علائم زبانی نشانه گذاری شوند و اصول بدیهی آنان به اصول بدیهی تئوری اضافه گردند، آنگاه از کد گذاری (کودیفیکاسیون) این تئوری صحبت می شود.
• «حساب عنصری» را مثلا می توان به عنوان تئوری استقرائی بر مبنای اصول بدیهی به اصطلاح «پیانو» ساخت.

کد گذاری (کودیفیکاسیون) وقتی صورت می گیرد که «اصول بدیهی پیانو» نه تنها خود به زبان منطق ریاضی کد گذاری شود، بلکه کلیه اصول بدیهی عرصه منطق نیز که برای فرمولبندی «اصول بدیهی پیانو» ضرورند، بدان اضافه گردند.

• توصیف ساختار کد گذاری (کودیفیکاسیون) را علم نحو تئوری مربوطه نیز می نامند که به «متا تئوری» متعلق است.

• از هر تئوری استقرائی قطعی انتظار می رود که خالی از تناقض باشد و متد اتخاذ تصمیمی عرضه کند، که بکمک آن صحت و سقم احکام مربوط به تئوری روشن گردد.

گودل ثابت کرده است که تقریبا برای همه تئوری های استقرائی پرمحتوا (مثلا برای تئوری هائی که فقط شامل «حساب عنصری» می شوند) متد اتخاذ تصمیم عامی وجود ندارد.

• هیچ تئوری استقرائی، به این مفهوم، وجود ندارد که احکام مطروحه در آن بطور تئوریکی محض قابل اثبات و یا رد باشد.
• دلیل صحت هر حکمی بنا بر حکم و یا احکام دیگر که حقیقی تلقی می شوند، اعلام می شود:
• (مثلا با اشاره به اصول بدیهی تئوری استقرائی مربوطه.)

• اگر بخواهیم در عرصه تئوریکی محض در جا بزنیم، آنگاه در تلاش برای اثبات تئوریکی محض قوانین به رابطه علی (علت و معلولی) بی پایان خواهیم رسید و این زنجیر علی بی پایان باید در حلقه ای پاره شود، تا احکام معینی به مثابه احکام اولیه پذیرفته شوند و اثبات شان بر مبنای احکام دیگر صورت نگیرد.

• دلیل اثبات صحت این احکام را باید در پراتیک، در آزمون و آزمایش جست.
• یعنی باید از عرصه محض استقراء بیرون رفت.

• از این جا می شود فهمید که تئوری های استقرائی خودکفا وجود ندارند.

• اگر تئوری استقرائی بکمک علائم مطرح شود، آنگاه به سیستمی از علائم مبدل می شود و قواعد آن، خود را به قواعد علامتی تبدیل می کنند.
• گذار از چنین سیستم علامتی به تئوری اولیه بکمک تفسیر علائم صورت می گیرد.
• متد تفسیری در تئوری های استقرائی از اهمیت خاصی برخوردار است.

• اگردر تئوری استقرائی مسائل مطروحه انتزاعی و صوری چنان تفسیر شوند که علائم، معنائی غیر از معانی پیشین کسب کنند و در سایه تفسیر جدید اصول بدیهی مربوط به عرصه های دیگر با ارزش احکام حقیقی پدید آیند، آنگاه می توان کلیه استنتاجات و دلایل تئوری قبلی را بکمک ترجمه صرف، به تئوری جدید انتقال داد.

• تئوری استقرائی ئی که دارای چندین تفسیر باشد، می تواند به استدلال یکی از آنان اکتفا کند و دلایل و نتایج حاصله را به سایر تئوری ها انتقال دهد.

• تئوری های استقرائی ـ همانطور که اشاره شد ـ تقریبا همیشه عرصه دانش پیشین را در نظر دارند.
• اما می توان خود آنها را نیز بی توجه به تفسیر نخستین، به موضوع بررسی تبدیل ساخت، به شرط اینکه تفاسیر بیشمار موجود همسان باشند و نتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد.

• تئوری های استقرائی پس از پیدایش خود به کسب قانونمندی های خاص خود نایل می آیند.
• با تغییر اصول بدیهی و استنتاجات و غیره می توان از تئوری های استقرائی معروف، تئوری های جدیدی ساخت، تئوری های جدیدی که هنوز برای شان تفسیری موجود نیست.

• این تئوری ها را تئوری های استقرائی ذخیره می نامند.

• با توسعه و رشد علوم، تشکیل تئوری های استقرائی ذخیره همه جانبه تر می شود.
• اصول معین ریاضی در حوزه فیزیک نظری (برای مدتی کوتاه و یا بلند) برای این تشکیل تئوری های استقرائی ذخیره مورد استفاده قرار می گیرند که پیشرفت علم مربوطه را تسهیل می کنند.

هندسه های «ریمان» در قرن نوزدهم در عرصه فیزیک فاقد تفسیر بودند و ربطی به عرصه های فیزیکی واقعی نداشتند.
• اما هندسه های «ریمان» برای فرمولبندی ریاضی تئوری نسبیت اینشتین، وسیله تئوریکی کمکی ارزشمندی بودند.
• در روند توسعه علوم، گرایش عام مبتنی بر «صوری کردن» و «ریاضی کردن» مسائل خود را آشکار می سازد و لذا تئوری های استقرائی رفته رفته ارزش بیشتری کسب می کنند و امروزه در تحصیلات دانشگاهی یکی از رشته های متدئولوژی عمومی محسوب می شوند.

• مهمترین کاربرد تئوری های استقرائی در امکان پیشگوئی علمی است.
• وسعت عرصه پیشگوئی وابسته به توسعه و تکمیل متد استقرائی است.
• پیشگوئی های درست علمی شالوده عمل و رفتار درست انسانها در اقتصاد، سیاست، تکنیک و غیره محسوب می شوند.

• مراجعه کنید به پراتیک و شناخت.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر