۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

دیالک تیک جنگ و صلح (2)

پاپ پیوس دوم (1405 ـ 1464)
هومانیست، نویسنده، شاعر، مورخ، فقیه
پاپ (1458 ـ 1464)
صلح
پروفسور ماتهویس کلاین (1911 ـ 1988)
فیلسوف آلمانی، استاد فلسفه مارکسیستی
از افسران ارتش آلمان هیتلری
از بنیانگذاران کمیته ملی آلمان آزاد
به سبب تبلیغات ضد فاشیستی در ارتش از سوی دادگاه نظامی غیابی نازی
به جرم خیانت به اعدام محکوم شده بود.
از اساتید فلسفه در دانشگاه کارل مارکس
موضوعات پژوهشی او:
تئوری شخصیت، اتیک، هومانیسم

• صلح به ضد جنگ اطلاق می شود.
محتوا و خصلت صلح ـ بمثابه یک وضع و حال ـ بطور تاریخی مشروط می شود.
• صلح ـ به عبارت دیگر ـ همواره با فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی معینی انطباق دارد.

I
صلح و سوسیالیسم ـ کمونیسم

• صلح ذاتی کمونیسم و مرحله اول آن، یعنی سوسیالیسم است.
• صلح حاوی همزیستی مسالمت آمیز هماهنگ انسان ها و خلق های همبود سوسیالیستی ـ کمونیستی است که در همیاری و همکاری با یکدیگر زندگی می کنند.
• صلح فقط به معنی تعطیل جنگ نیست.
• صلح رابطه مثبتی است که در زندگی اجتماعی کمونیستی حاکم است.
• صلح پیامد ضرور مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید و مناسبات اجتماعی و قانونمندی های درونی شیوه تولید سوسیالیستی ـ کمونیستی منطبق با آن است.
• صلح یک اصل بین المللی سوسیالیسم و کمونیسم است.
• صلح اصلی است که احزاب کارگری ـ کمونیستی در سیاست خویش پیش می گیرند.
محتوای اصلی صلح عبارت است از تحقق روابط دوستانه میان کلیه خلق ها ـ صرفنظر از نوع نظام اجتماعی آنها ـ و تنظیم مناسبات میاندولتی بر بنیان حقوق ملل، قراردادها و موافقت نامه های میاندولتی بین المللی.

• اگر جنگ یک پدیده قانونمند جامعه طبقاتی و نتیجتا آماج و تمایل طبقات استثمارگر برای تضمین و گسترش قدرت خویش است، پس صلح یک پدیده قانونمند کمونیسم و آماج مبارزاتی طبقه کارگر است.

• بانیان مارکسیسم ـ لنینیسم از بین بردن استثمار و ستم، ذلت و حقکشی و همزمان رهاسازی بشریت از هر نوع جنگ را رسالت تاریخی طبقه کارگر می دانند.
• وجود و توسعه سیستم جهانی سوسیالیستی، سیاست پیگیر دولت های سوسیالیستی تأییدی بر صحت آموزش مارکس است، مبنی بر اینکه تنها طبقه کارگر است که قادر به ریشه کن کردن جنگ است، تنها طبقه کارگر است که می تواند «بر خلاف جامعه کهنه با ذلت اقتصادی اش و با اقدامات سیاسی مبتنی بر خردستیزی و خرابکاری اش»، نظام اجتماعی ئی را پیریزی کند که «اصل بین المللی اش صلح باشد.
• زیرا در ان صورت اصل واحدی در همه جا به نام کار اعتبار خواهد داشت.»

• تاریخ اتحاد شوروی و اردوگاه سوسیالیستی صحت تز فرمولبندی شده در مانیفست را تأیید کرد که محو تضاد میان طبقات اجتماعی در درون ملت ها نیز به موضعگیری خصمانه نسبت به یکدیگر خاتمه خواهد داد.
• در دولت کثیرالمله اتحاد شوروی نه استثمار و نه ستم ملی، بلکه دوستی و همکاری خلق های برابرحقوق حکمفرما ست، خلق هائی که همه با هم راه سوسیالیسم طی می کردند.
• در همبود کشورهای سوسیالیستی دیگر از حکم «هر که زورش بیشتر، حقش بیشتر» خبری نبود، از سرکوب ضعیف بوسیله قوی خبری نبود، از توسعه سریع یکی و عقب ماندن دیگری، از جنگ هم بر ضد همه که از ویژگی های توسعه سیستم سرمایه داری است، خبری نبود.
• مسئله پیشرفت همه اعضای خانواده خلق های سوسیالیستی در راه توسعه اقتصاد مبتنی بر برنامه، در راه تعمیق مداوم همکاری اقتصادی، علمی ـ فنی و فرهنگی بود.

II
صلح در جامعه طبقاتی

• صلح در جامعه طبقاتی به وضع و حال مبتنی بر فقدان جنگ اطلاق می شود، به فرجه و فرصتی میان دو جنگ، برای تدارک جنگ جدیدی از سوی طبقات و یا فراکسیون های حاکم، برای سرسپرده کردن دولت ها و خلق های دیگر بدون جنگ و تخریب و خونریزی اطلاق می شود.
• صلح در امپریالیسم در خدمت تدارک سیاسی، اقتصادی، نظامی، اخلاقی و تبلیغاتی جنگ ها برای احراز قدرت جهانی، برای امحای سوسیالیسم، برای نابودسازی رقبای امپریالیستی، برای نابودسازی جنبش های رهائی بخش ملی و اجتماعی، برای از بین بردن استقلال ملی و برابرحقوقی دولت ها و خلق ها، برای تشکیل ضد انقلاب و غیره است.
• منظور قوای ارتجاعی و نظامی سرمایه مالی از حل صلح آمیز اختلافات عبارت است از سرسپرده و وابسته کردن دولت ها، ملت ها و طبقات تحت استثمار .
• از این رو، صلح می تواند در جامعه طبقاتی ارتجاعی باشد.
• برای مثال، اگر صلح حاکم در یک کشور، صلحی امپریالیستی (آرامش گورستانی) باشد، یعنی صلحی باشد که بر پایمال گشتن آزادی ملی و اجتماعی خلق ها و غیره استوار باشد و یا صلحی امپریالیستی در مقابل جنگ آزادی بخش ملی و اجتماعی باشد.

تمایل ضرور و قانونمند به جنگ در امپریالیسم تمایل به مبارزه بر ضد جنگ و به هواداری از صلح را به دنبال می آورد.
تضاد میان جنگ و صلح در دوران کنونی مظهر و نمود تضاد میان نیروهای میلیتاریستی ـ امپریالیستی و خلق ها ست.
• این تضاد ماهیتا فراگیرتر و همه جانبه تر از تضاد میان سرمایه داری و سوسیالیسم است.
• برای اینکه جنگ امپریالیستی فقط تهدیدی بر ضد سوسیالیسم و طبقه کارگر نیست.
جنگ امپریالیستی تهدیدی بر ضد همه انسان ها ـ صرفنظر از موقعیت اجتماعی پایگاه طبقاتی آنها، صرفنظر از رنگ پوست و نوع جهان بینی آنها ـ ست.

• چون امپریالیسم میلیتاریستی به دشمن بشریت ـ بطور کلی ـ بدل شده است، پس اتحاد همه نیروها در زیر پرچم طبقه کارگر، در زیر پرچم کشورهای سوسیالیستی برای مبارزه مشترک بر ضد میلیتاریسم و برای حفظ و تضمین صلح جهانی به ضرورتی حیاتی ـ مماتی بدل شده است.

• تازگی کیفی جنبش جهانی مدرن صلح در این است که در آن، کلیه نیروهای صلح طلب ـ صرفنظر از موقعیت اجتماعی، رنگ پوست و موضعگیری جهان بینانه و سیاسی ـ متحد گشته و سازمان یافته اند، تا با مبارزه مشترک کلیه نیروهای صلح در مقیاس جهانی ممنوعیت آزمایش های هسته ای و خلع سلاح کامل و همگانی دولت ها را جامه عمل بپوشانند، جنگ را از زندگی خلق ها طرد کنند، همزیستی مسالمت آمیز را تحمیل کنند و برای خلق ها صلح مداوم را به ارمغان بیاورند.
• این آماج هومانیستی ارجمند اکنون دیگر ـ مثل تمایلات صلح طلبانه سابق ـ آماجی اوتوپیکی نیست.
• از این آماج قدرت سیستم جهانی سوسیالیسم، طبقه کارگر بین المللی، دول ملی جوان و انسان های صلح طلب به پشتیبانی برخاسته بودند.
• تناسب نوین قوا در مقیاس جهانی امکان آن را برای اردوگاه سوسیالیستی فراهم آورده بود، تا متحد با همه نیروهای صلح طلب برای اولین بار در تاریخ، جلوگیری از جنگ جهانی جدید و تضمین امنیت و صلح خلق ها را به وظیفه رئال خود بدل سازد.
• ببرکت وجود سیستم جهانی سوسیالیستی همه شرایط برای تحقق بخشیدن به اشتیاق هزاران ساله انسان ها مبنی بر برقراری «صلح ابدی» فراهم آمده بود.

• منشاء و معنای اتمیولوژیکی (مبتنی بر واژه شناسی) واژه «صلح» به حیات همبودی مبتنی بر مالکیت اشتراکی، برابری اجتماعی و کار دسته جمعی آغازین انسان ها در مجامع خویشاوندی، طوایف و قبایل اطلاق می شود.
• در این مرحله توسعه اجتماعی، هنوز استثمار، مبارزه طبقاتی و جنگ نا شناخته بوده اند و صلح یک وضع و حال کاملا معمولی و طبیعی هستی انسانی است.
• فروپاشی و نابودی نهائی همبود اولیه به سبب پیدایش مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و جامعه طبقاتی با جنگ ها و مصیبت های اجتماعی دیگر از هر قماش، برای انسان ها به معنی از بین رفتن صلح جلوه می کند.

1
صلح در جهان باستان

• در اساطیر و قدیمی ترین آثار ادبی باستانی بسیاری از خلق ها، تصور رایج از صلح با تصورات مربوط به ایام بر باد رفته زندگی همبودی کمونیستی اولیه پیوند بی واسطه داشته و یکسان بوده است.
اشتیاق به صلح در این مرحله توسعه بشریت با اشتیاق انسان ها به برگشت «زمان های خوش گذشته» زندگی پیشین یکسان است.
• در قدیمی ترین تصورات مربوط به صلح، صلح ـ بطور ساده ـ نه به معنی وضع عاری از جنگ، نه به مثابه ضد جنگ و یا غیاب جنگ، بلکه بیشتر به معنی یک نعمت ارزشمند، به مثابه وضع و حالی آرزو کردنی، به مثابه وضع و حالی توأم با خوشی و خوشبختی برای سرزمین و ساکنان آن تلقی می شود.
• این تصور مثبت از صلح ـ در هسته خود ـ در کلیه زمان ها در تاریخ جامعه طبقاتی زنده مانده است.
• ما آن را در این و یا آن فرم ـ کم و بیش آلوده به تخیل ـ در ادبیات بابل و ایران باستان، چین و هند، در تعالیم مذهبی بودیسم، یهودیت و مسیحیت، در اشعار و فلسفه یونانی ها و رومی ها، در ادبیات و در جنبش های صلح قرون وسطی و عصر جدید و جدیدتر باز می یابیم.

• در فلسفه و آثار ادبی یونان آنتیک (جهان باستان کلاسیک) صلح به درجه «عالی ترین نعمت» ارتقا داده می شود.
• این امر مردم را به مبارزه بر ضد جنگ و سیاست جنگ طلبانه و بخاطر نظام صلح آمیز و منطبق با خرد و عزت انسانی مکلف می سازد.
بدین طریق، در فلسفه و ادبیات یونان ایده صلح با ایده انسانیت به وحدت می رسد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر