۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

پایان انتقاد از سرمایه داری؟ (9)

یورگن هابرمس (متولد 1929 دوسلدورف)
جامعه شناس و فیلسوف آلمانی
از نمایندگان تئوری انتقادی (مابعد مکتب فرانکفورت)
پیوند دهنده ماتریالیسم تاریخی با پراگماتیسم آمریکائی، با تئوری توسعه پیاگت و با روانکاوی فروید
از پیروان تئوری دیسکورس اخلاق و حقوق کارل اوتو اپل
نماینده تئوری عمل مبتنی بر بحث
کلیات او مورد انتقاد مارکسیستی قرار گرفته و ما در فرصتی دیگر
ترجمه و در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار خواهیم داد.
مترجم

جوایز دریافتی هابرمس
سال، نام جایزه ها
1980 جایزه تئودور آدورنو
1985 جایزه خواهران شول
1986 جایزه گوتفرید ویلهلم لایب نیتس
1987 جایزه زورنینگ دانشگاه کوپنهاک
1995 جایزه کارل یاسپرس
1999 تئودور هویس
2001 جایزه صلح تجارت کتاب
2003 جایزه پرینس فون آستورین
2004 جایزه کیوتو (50 میلیون ین)
2004 جایزه افتخاری هولبرگ (5700000 یورو)
2005 جایزه هولبرگ (520 هزار یورو)
2006 جایزه برونو کرایسکی
2006 جایزه دولت نورد راین وستفالین
2008 جایزه اروپا (50 هزار یورو)

رقابت، اعمال فشار و زورگوئی
دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین

تعلق داشتن به طبقات پایین، تحت سیطره فرم های روانی ـ اجتماعی تنظیم امور،
به تعیین هویت محتوائی افراد منتهی می شود.
از این روست که الگوهای رفتاری جامعه کالائی که بطور اجتماعی ـ فرهنگی عرضه می شوند، درنظر انسان ها به عنوان ویژگی های «طبیعی» جلوه می کنند.
زحمتکشان تجاوز، خودخواهی و بیکسی را به عنوان
شروط اصلی هستی اجتماعی خود می پذیرند.
فرم های کنش و واکنش که با الزامات سیستم حاکم گره خورده اند،
برای انسان ها بمثابه طبیعت دوم جلوه می کنند.

*****
• در سایه رادیکاله شدن استراتژی های سودجوئی، محیط اجتماعی خشونت بارتر شده است.
• در جامعه مبتنی بر رقابت، فشار شدیدی بر مردم اعمال می شود.
• آن سان که نه به کارآئی فردی افراد توجهی مبذول می گردد و نه به مصالح اجتماعی وقعی نهاده می شود.
• اعمال ستم بصورت اخراج و حاشیه نشین کردن انسان های مازاد و ناتوان، امری مقبول و متناسب با تعقل اجتماعی تلقی می شود.
• رقابت سرمایه داری و فشار ناشی از بحران، کشش درونی به موفقیت و خود آزاری، به حاشیه راندن رسمی و اختلالات روانی اجتماعی سلسله مشخصی از علت ها و معلول های قابل بررسی را تشکیل می دهند.

• مشخصات مناسبات زندگی در سرمایه داری تمامارضی عبارتند از:
• تشدید نبرد مرگ و زندگی.
• تمایل به موفقیت بی قید و شرط.
• و پیشرفت به هر قیمت ممکن!

• استراتژی های پیشرفت خودخواهانه دیگر امری عادی شده اند:
برتلزمن مدیر یکی از کنسرن های رسانه های گروهی با افتخار، از شیوه عمل خود در سر و صورت دادن به شرکت رقیب از طریق اخراج انبوهی از کارگران آن شرکت (شرکتی که از طرف برتلزمن بلعیده شده بود)، می گوید:
• «تصمیمگیری من طبق این شعار بوده:
• اگر هم به بهای لگدمال شدن حقوق بیگناهی تمام شد، باکی نیست!
• مهم کاری است که می بایست انجام بگیرد!»


• ملاحظه دیگران و سیاست مردمی، دیگر با روح زمان همخوانی ندارد.
• سود مؤسسات روز بروز بطورسرسام آوری بالا می رود، ولی علیرغم آن کسی که سنش از 50 بالاتر باشد (در مورد زنان بیش از 40 باشد) پیدا کردن کار دائم بسیار دشوار است.
• تأثیر تخریبی اجبار انتزاعی ناشی از «گردش سرمایه» و روحیه رقابت آمیز منتج از آن به محیط کار محدود نمی ماند، بلکه عادات اجتماعی، روحیات و مناسبات زندگی را نیز تحت الشعاع خود قرار می دهد.
• انسان، اگر به زندگی مادی و اجتماعی خود دلبسته است، باید خود را در عمل روزمره با شرایط عینی تطبیق دهد.

• تعلق داشتن به طبقات پایین تحت سیطره فرم های روانی ـ اجتماعی تنظیم امور، به تعیین هویت محتوائی افراد منتهی می شود.
• از این روست که الگوهای رفتاری جامعه کالائی ـ که بطور اجتماعی ـ فرهنگی عرضه می شوند ـ درنظر انسان ها به عنوان ویژگی های «طبیعی» جلوه می کنند:
· (چیزی از جنس زلزله و توفان و آتش فشان. مترجم)

• زحمتکشان تجاوز، خودخواهی و بیکسی را به عنوان شروط اصلی هستی اجتماعی خود می پذیرند.
• فرم های کنش و واکنش که با الزامات سیستم حاکم گره خورده اند، برای انسان ها بمثابه طبیعت دوم جلوه می کنند.

فتیشیسم رشد اقتصادی و ایدئولوژی کارآیی در ورای محیط کار نیز بر روابط میان انسان ها تأثیر منفی می گذارد.

• (فتیشیسم عبارت است از ایمان به خصایص ماورای طبیعی افراد برگزیده معین و یا اشیای غیر عادی (اغلب خود ساخته) و پرستش آنها. مترجم)

• تفکیک سیستم از محیط کار (که آقای هابرمس ادعا می کند و از آن خصلت کیفیتا متفاوتی از الگوهای عمل فردی استنتاج می کند) دروغی بیش نیست.

• اجبار به پیشبرد کار در محیط کار، در شیوه رفتاری خصمانه بر ضد همنوعان خود ـ حتی در عرصه های معاشرتی ـ خود را بطرز بارزی عیان می سازد.
• برای اینکه افراد دیگر به عنوان «دشمن» منافع حیاتی فرد جلوه می کنند.
• رواج وحشیانه تر شدن رفتار اجتماعی مردم و میل وافر به لگدمال کردن ارزش های اخلاقی غیرقابل انکار است.
• این امر ـ اما ـ فقط از نظر کسی که این جریان جدید را به عنوان پدیده ای تمدن ستیز تلقی می کند، ناپسندیده است!
• رواج روزافزون انسانیت زدائی یکی از شروط مهم پیشرفت سیستم سرمایه داری است و بالا بردن کارآئی اجتماعی و موفقیت فردی منوط بدان گشته است.

• اوضاع و احوال کنونی را افکارعمومی تحت عنوان «یخبندان اجتماعی» و یا «جامعه رقابت آمیز» توصیف می کند:
• به قول بارت، «هم اکنون ما در جوانان (هم جوانان منسوب به مناطق حاشیه ای و هم جوانان متعلق به طبقه متوسط که در هراس سقوط به قهقرای ذلت قرار دارد) شاهد رادیکالتر شدن استراتژی های اعمال اراده و خواست خود حتی به بهای قانون شکنی هستیم.»

• اعمال فشار و زورگوئی که در فرهنگ جامعه ناپسندیده تلقی می شد، اکنون به عنوان وسیله ای جهت اثبات «لیاقت عمل اجتماعی» خود و برای بکرسی نشاندن قلدرانه خواست خود مقبولیت روزافزون کسب می کند.
• از هر دو پسر جوان یکی (و از هرسه دختر جوان یکی) براین عقیده است که اعمال فشار و زورگوئی، امری عادی و طبیعی است.

• حتی در کودکستان ها و مدارس ابتدائی، رفتار مبتنی بر رقابت و سبقت گرفتن از بقیه، در دستور روز قرار دارد و کودکان (خیلی خوب یاد گرفته اند) برای بکرسی نشاندن خواست خود، «به زور بازو متوسل شوند.»
• محصلین از کلاس دوم برای کلاس های بالاتر مورد گزینش قرار می گیرند و بنا به خواست مدرسه و فشار والدین عشق و رغبت به درس خواندن و پیشرفت، با برانگیختن حس رقابت به خورد کودکان داده می شود:
• (20 درصد محصلین مدارس ابتدائی داروهای روانی مصرف می کنند، تا استعداد و شور و علاقه خود را بیشتر کنند!)

• این روند آموزشی مبتنی بر رفتار رقابت آمیز، هنوز توضیح دهنده علل توسل کودکان به زور و قلدری و آمادگی آشکار آنان به آدمکشی جهت جلب توجه دیگران نیست.
• مسائل یاد شده، نتیجه ناگزیر گسترش فساد اجتماعی نیستند، ولی بدون اختلالات روانی ناشی از «جامعه مبتنی بر بازار رادیکاله شده» طغیان کینه و نفرت انسان های بی امید را دشوار می توان توضیح داد!
گوتس آیزنبرگ (متولد 1951)
روانشناس و جامعه شناس آلمانی
او به پیروی از اریش فروم، کلاس هورن و پطر بروکنر در صدد برقراری
پیوند میان جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی است.
کتب زیادی در زمینه آموک (آدمکشی در مدارس و غیره) نوشته است.

گوتس ایزنبرگ در اثر تحقیقی تکان دهنده ای تحت عنوان «آدمکشان کوچک، فرزندان دوره یخبندان» می نویسد:
• «روندهای همپیوندی شکن که به بهانه «برداشتن قواعد» و «انعطاف پذیری» موجب بهم ریخته شدن همه چیز می شوند، در درون انسان ها ته نشین می گردند و نیروهای مخربی را که دشمن هرگونه همزیستی متمدنانه هستند، بند از پای می گسلند.»

• تمایلات مربوط به اعمال فشار و زورگوئی از میل انسان ها به بازگشت به دوران کودکی حکایت می کند که علل آن را باید در تحقیر و «دهن بستن» اجتماعی مردم جستجو کرد.
• این «بیگانه فرمائی» واقعی که پی بردن به کنه آن دشوار است، تأثیر مخربی بر ساختار شخصیتی انسان ها باقی می گذارد و برای افکار عمومی، به عنوان قدرتی مبهم (تحت لفافه قوانین قدرقدرت شکست ناپذیر بازار و یا نتیجه اجتناب ناپذیر گلوبالیزاسیون) جلوه می کند، که ظاهرا چاره ای جز تسلیم در برابر آن وجود ندارد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر