۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

حقوق طبیعی (1)


کارل پولاک (1905 ـ 1963)
حقوقدان آلمانی، پروفسور حقوق دانشگاه لایپزیگ
از اعضای شورای دولتی آلمان دموکراتیک
مؤلف قانون آساسی آلمان دموکراتیک
آثار:
مارکسیسم و آموزش دولت
دموکراسی قدرت کارگری ـ دهقانی
دیالک تیک در آموزش دولت
قانونمندی اجتماعی و علم حقوق ملل

دولت، دموکراسی، اداره

پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان شین میم شین

حقوق طبیعی مفهوم اساسی آموزش های اخلاقی، تئوری های دولت و یا تئوری های حقوقی است که بر مبنای نظام وجود طبیعی و یا الهی و یا بر مبنای خصایص طبیعی انسانی، هنجارهای تکلیفی لازم را برای همزیستی انسان ها، رفتار اخلاقی آنها و برای تحول نظام سیاسی و حقوقی جامعه به وجود می آورند.

• در زمان های قدیم، نظام وجود طبیعی انسان ها بمثابه بنیان و معیار قوانین اخلاقی و سیاسی تلقی می شد و بدین طریق، تبعیت از طبیعت و مرجع تقلید قرار دادن آن به درجه معیار اساسی ارتقا داده می شد و هر قانون اخلاقی و هر نظام سیاسی ـ حقوقی که با نظام طبیعی و یا با نظام الهی و عقلی مقرر شده برای انسان و جامعه انطباق نداشت، بمثابه دست پخت خودسرانه انسانی، بمثابه مظهر زوال و فساد وضع طبیعی بی عیب و نقص آغازین و یا نتیجه مکافات اعمال پلید انسان ها تلقی می شد.

I
پیدایش مفهوم حقوق عقلی و یا حقوق فلسفی

• در قرن هفدهم، با حقوق طبیعی دنیوی، مبارزه انتقادی بر ضد این مفهوم غیرتاریخی ـ هنجاری از طبیعت و استنتاجات و مطالبات مستخرجه از آن آغاز شد و هر آنچه که طبیعت مقرر داشته، مورد ارزیابی مجدد قرار گرفت و تابع کردوکار روحی خلاق انسانی اعلام شد و بدین طریق پیشرفت خرد ـ بمثابه عامل تعیین کننده ـ عمده گردید.
نظام طبیعی آنگاه، دیگر نه بمثابه معیار مقرر شده از قبل، بلکه بمثابه نظام آغازین بدوی مبتنی بر زور جسمانی و نادانی ارزیابی شد که باید از میان برداشته شود و بوسیله نظام معقول منطبق با خصایص طبیعی انسانی جایگزین گردد.
• بدین طریق جای مفهوم حقوق طبیعی را مفهوم حقوق عقلی و یا حقوق فلسفی گرفت.

II
نتیجه نهائی عملی

• نتیجه نهائی عملی حاصله از تئوری های اجتماعی مبتنی بر حقوق طبیعی و یا حقوق عقلی بشرح زیر است:

1
• اگر قانون طبیعی مبناء قرار داده شود، آنگاه توسعه تاریخی بمثابه یک روند زوال و فساد تفسیر خواهد شد و بدین طریق یا نظام اجتماعی و دولتی موجود به انتقاد ویرانگر سپرده خواهد شد و یا بمثابه سد راه روند زوال و تباهی مورد تأیید قرار خواهد گرفت و مشروع شمرده خواهد شد.
• مثلا اعلام خواهد شد که نظام اجتماعی و دولتی موجود، نظامی است که از سوی خدا به عنوان پاداش و یا مکافات اعمال انسانی مقرر شده است.

2
• اما اگر برعکس، اوضاع طبیعی آغازین منفی تلقی شود، آنگاه تاریخ بشریت بمثابه یک روند پیشرفت جلوه گر خواهد شد که در جهت تغییر نظام موجود و در راستای جایگزینی آن با نظامی معقول حرکت می کند.

• بدین طریق در تاریخ تئوری های اجتماعی مبتنی بر حقوق طبیعی، تاریخیت «حقوق طبیعی» بوضوح تمام خودنمائی می کند.
• اما علاوه بر این، تاریخ تئوری های مبتنی بر حقوق طبیعی نشان می دهد که تئوری های مبتنی بر حقوق طبیعی علیرغم وضع آغازین غیرتاریخی خود (غیرتاریخی در آخرین تحلیل)، نطفه های طرح تاریخ را بوجود آورده اند و از نقطه نظر تاریخ ایده ها، پیش شرط لازم برای تشکیل یک تئوری اجتماعی و دولتی مبتنی بر تاریخ بوده اند.

• تئوری غالب در قرن نوزدهم و بیستم مبنی بر اینکه حقوق طبیعی یک حقوق ایدئال ماورای زمانی و فارغ از ایدئولوژی است و مستقل از شرایط اجتماعی و دولتی، شامل حال همه انسان ها می شود، همانقدر در مورد تئوری های مبتنی بر حقوق طبیعی و تاریخ آنها باطل است که تئوری ضد آن که به تحقیر تئوری های مبتنی بر حقوق طبیعی می پردازد و بدفاع از حقوق مثبت مربوطه بر می خیزد.

هانس کلسن (1881 ـ 1973)
از علمای برجسته چکوسلواکی ـ آمریکائی حقوق
همراه با گئورگ یلینک، سوملو و هارت از نمایندگان پوزیتیویسم حقوق
مؤلف کتب بیشمار

• مثال بارز در این باره تعریفی است که هانس کلسن (1957) از حقوق طبیعی ارائه می دهد:
• «آموزش باصطلاح حقوق طبیعی یکی از واریانت های تئوری های حقوقی است که می توان آنها را ایدئالیستی نامید و برخلاف یک تئوری حقوقی رئالیستی، که در جوار و یا بر فراز حقوق واقعی، یعنی حقوق مثبت، حقوق وضع شده با عملیات انسانی (عادات و قانونگزاری) قرار داده می شوند و شکل یک حقوق ایدئال، یعنی حقوق صحیح و یا عادلانه بخود می گیرند و لذا اعتبار حقوق مثبت ناشی از حقوق ایدئال دانسته می شود...
• مشخصه تئوری های حقوقی ایدئالیستی، که آموزش حقوق طبیعی یکی از موارد خاص آن محسوب می شود، دوئالیسم آنها ست، دوئالیسمی که از دو نظام حقوقی ایدئال و رئال تشکیل می شود.
• در حالیکه تئوری حقوقی رئالیستی فقط یک نوع از حقوق، یعنی حقوق مثبت را معتبر می داند و لذا دلیل اعتبارمندی آن را در نظام هنجاری که بر فراز آن قرار دارد، نمی جوید تا با قناعت به توصیف و تحلیل ساختار آن، از توجیه حقوق مثبت صرفنظر کند.»

(واژه های ایدئالیستی و رئالیستی از قول پوزیتیویست ها را نباید با برداشت مارکسیست ها از ایندو مفهوم عوضی گرفت. ایدئالیستی از نقطه نظر کلسن چیزی است که بر حقوق ایدئال بنا شده است و رئالیستی چیزی است که بر حقوق رئال مبتنی باشد. مترجم)

• این ادعا با خوار شمردن حقوق طبیعی و زدن برچسب ایدئالیستی بدان، اعلام می کند که تئوری حقوقی ئی که «نمایندگان حقوق طبیعی مدعی استقراء آن از طبیعت اند، در واقع توسط خودشان در طبیعت به حساب طبیعت گذاشته شده و چیزی جز داوری های ارزشی سوبژکتیف آنها نیست، که بمثابه هنجار معتبر عینی از طبیعت استخراج می کنند، همانطور که جادوگری از کلاه لگنی اش کفترها و خرگوش های از قبل گذاشته شده را بیرون می کشد.»

• ولی خود این ادعا نیز همانند تئوری حقوق طبیعی، غیرتاریخی و یکجانبه است.
• اگر چنین می بود، آنگاه نه فقط حقوق طبیعی، بلکه هر کوششی در زمینه اصول حقوقی عینی می بایستی توهمی ـ تخیلی و حتی عوامفریبانه باشد و تنها تئوری حقوقی «رئالیستی» و حقوق مثبت اوبژکتیف باشد.

• به این طریق تاریخیت و تاریخ حقوق طبیعی و حتی حقوق «رئالیستی» و حقوق مثبت با توسل به یک رلاتیویسم بی دورنمای تاریخی بر ضد یک هنجارگرائی غیرتاریخی از بحث خارج می شود و ضمنا از حقوق «رئالیستی» و حقوق مثبت جانبداری به عمل می آید.
• چنین نظریاتی مانع تفسیر مستدل علمی از تاریخ تئوری های حقوق طبیعی شده و سبب بی توضیح ماندن بسیاری از مسائل گشته اند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر