۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (8)


واپسین لبخند ناوی انوشه
پرستوها در باران
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374) (اصفهان ـ وین)
شین میم شین

• عطر طراوت بود، باران
• آغوش خالی بود،
خاک پاکدامان

• اما ستوه ـ از دست ـ
بسته
• اما فغان ـ از پای ـ
دربند

• چشمان پر از ابرند،
یک شام تاریک
• واندر لبان،
خورشید لبخند

• آن یک درودی گفت بر
دوست
• این یک نویدی را صلا داد

• تا سرب و باروت
• بر ناتمام نغمه هاشان نقطه بنهاد

عطر جوانی
شست باران
• آغوش عاشق ماند
خاک سرخدامان

تلاشی برای تحلیل شعر پرستوها در باران

حکم اول
• عطر طراوت بود باران
• آغوش خالی بود، خاک پاکدامان

• مفاهیمی که سیاوش در این حکم به کار می برد، عبارتند از «عطر طراوت»، «باران»، «آغوش خالی»، «خاک پاکدامان»

• صحنه ای که در این حکم، به تصویر می گذرد، به صحنه تدارک هماغوشی عاشق و معشوق شباهت غریبی دارد:
• عاشق به عطر طراوت، اندام خود را معطر می سازد تا برای معشوق منتظر در بستر خوشایند جلوه کند.

• سیاوش به زبان فلسفی دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک آغوش و عاشق، دیالک تیک خاک پاکدامان و عاشق معطر به عطر باران بسط و تعمیم می دهد.

• اگر برای سعدی ـ دیالک تیسین خودپوی قرون وسطی ـ بدیلی آگاه در پله ای متعالی تر جسته شود، کسی جز سیاوش نخواهد بود.
• خارق العادگی ماجرای هماغوشی اما با مفاهیم خارق العاده ای تبیین می یابد:
• عطر طراوت باران است و آغوش مورد نظر خاک:
• خاک مادر
• خاک مادر پاکدامن
• خاک که دیالک تیک زادگاه و زاینده است.
• خاک که دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت است.
• خاک اما آغوش خالی است، چرا که آغوش منهای معشوق،
منهای روح است و به عبارتی دیگر مرده و بی جان و بی شعور است، گور است.
• عاشق معطر به عطر طراوت باران راهی گور است.

حکم دوم
• اما ستوه ـ از دست ـ بسته
• اما فغان ـ از پای ـ دربند

• اسباب و ساز و برگ هماغوشی با خاک خالی همه آماده است، ولی درماندگی را مجال درماندگی نیست، چرا که
درماندگی را دست از پشت بسته است.
• چرا؟
• برای اینکه درماندگی عاشق به معنی تکمیل تام و تمام پیروزی دشمن بلحاظ مادی پیروز است.
• برای اینکه درماندگی عاشق به معنی پیروزی معنوی دشمن خواهد بود.

• منظور از پیروزی معنوی چیست؟
• صحنه تصویر شده در شعر حاکی از پیروزی مادی بی چون و چرای دشمن است.
پیروزی مادی اما هنوز به معنی پیروزی تام و تمام نیست.

• چیزها، پدیده ها و سیستم ها تنها در داربست دیالک تیکی شان به کمال می رسند.
درماندگی عاشق به معنی پیروزی ایدئولوژیکی (معنوی) دشمن نیز خواهد بود.

• آنگاه دیالک تیک مادی و معنوی پیروزی تشکیل خواهد شد و دشمن پیروزی خود را در مناره های تبلیغاتی به گوش همگان خواهد رساند.

• از این رو ست، که در مناسب ترین شرایط عینی برای درماندگی، اجازه و اذن به درماندگی نباید داد.
• به زبان فلسفی، دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت باید ـ استثنائا ـ واژگونه شود، سوبژکت باید از فرمان اوبژکت سر باز زند.
سوبژکت باید اوبژکت را از تخت فرماندهی به زیر کشد و خود زمام فرماندهی را بدست گیرد.
سوبژکت باید ایستاده بمیرد، نه به خاطر نام، نه به خاطر فرم محض هماغوشی با خاک، بلکه به دلیل شکست معنوی (ایدئولوژیکی) دشمن.
• همین و بس.
• در باره فغان پای در بند نیز همه گفته ها راجع به ستوه دست بسته را می توان تکرار کرد.

حکم سوم
• چشمان پر از ابرند،
یک شام تاریک
• واندر لبان، خورشید لبخند

• آسمان چشم های عاشق، گرفته از ابر اندوه است، شام تاریک است.
• چرا که «زندگی زیبا ست»، چرا که زندگی، زیبائی بی برگشت است، بی بدیل و بی آلترناتیو است، زیبائی مطلق است.
• اما با این حال و به رغم اینها همه، بر لبان عاشق، خورشیدی از لبخند در طلوع ظفرنمون است.

دیالک تیک مادی و معنوی را بهتر از این نمی توان در این لحظه تصویر کرد:
دیالک تیک پیروزی و شکست را.
دیالک تیک پیروزی مادی و شکست معنوی را.
دیالک تیک پیروزی مادی و شکست معنوی دشمن را.

• آسمان ابری اندوهبار چشم های عاشق بدلیل پیروزی مادی خصم است و طلوع خورشید لبخند بدلیل یقین عاشق به پیروزی معنوی (ایدئولوژیکی) سپاه کار.

حکم چهارم
• آن یک درودی گفت بردوست
• این یک نویدی را صلا داد

سیاوش در این حکم، سنتز ستیز معنوی تز و آنتی تز را در قالب شعر می ریزد:
• عشاق بلحاظ مادی مغلوب ـ به درودی و به نویدی ـ پیروزی معنوی (ایدئولوژیکی) نهائی خود را جشن می گیرند:
دیالک تیک درود و نوید که پل پیوند میان دیروز و فردا ست، پل پیوند میان نسل بلحاظ مادی مغلوب و بلحاظ معنوی پیروز دیروز و نسل بلحاظ مادی و معنوی پیروز فردا.

امید قانونمند و اوپتیمیسم (خوش بینی) انقلابی را بهتر از این نمی توان تصویر کرد.

حکم پنجم
• تا سرب و باروت
• بر ناتمام نغمه هاشان نقطه بنهاد

• اکنون فرمان آتش است و ناتمام ماندن سرود عشاق طراز نوین.

حکم ششم
• عطر جوانی شست، باران
• آغوش عاشق ماند، خاک سرخ دامان

• باران دیگر ـ اکنون ـ نه عطر طراوت، بل شوینده خون است.
• و خون، عطر جوانی است.
• خاک دیگر ـ اکنون ـ نه پاکدامان، بلکه ننگین و سرخدامان است.
• گور خونین است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر