۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۱۴)


 
میم حجری



از امام صادق ترفند خدایابی را پرسیده اند.
جواب پسیکولوژیکی داده است.
امام ششم اهل تشیع
با شعورترین امامان بوده است
البته با قرار دادن حضرت علی در پارانتز.
به نظر امام ششم
اگر در قایقی نشسته باشی و قایق در حال غرق شدن در دریا باشد
خدا را فوری پیدا می کنی و به اش ایمان می آوری.




جنایت را نمی‌شود علاج کرد
 زخمهایی که به روح وارد می‌شود بزرگترین جنایت هستند
ژان پل سارتر

عجب خرافه ای.
مرض را علاج می کنند
و نه حمایت و یا جنایت را.
زخم وارده بر روح
چه ربطی به جنایت دارد؟
جنایت: بزه، جرم، خلاف، گناه، آدمکشی، تبهکاری
ژان پل سارتر
هارت و پورتیست است.
خریت خود را زیر هارت و پورت پنهان می دارد.


آره.
پان ترکیسم هیچ تفاوتی با پان عیرانیسم و پان کردیسم و پان عربیسم و پان لریسم و غیره ندارد.
زبان آذری یکی از لهجه های زبان ترکی است.
همه خلق ها در همه جای جهان باید از حق خودمختاری ملی برخوردار شوند تا نیروهای مولده جامعه
بتوانند رشد کنند.
هر خلقی باید به زبان خود تحصیل و تدریس و تکلم و تفکر کند
و گرنه
نیروهای مولده به ویژه علم و فن از توسعه باز می مانند.
ستم ملی باید خاتمه یابد
لنینیسم
باید مو به مو اجزا شود.
جای خصومت میان خلق ها را باید همبستگی و همیاری و همکاری خواهرانه ـ برادرانه بگیرد
زمین باید بهشت برین شود.
پانیسم و فاشیسم و راسیسم و فوندامنتالیسم باید نابود شوند.




منتقدین عنقلابی جنقوری اسلامی
مذهبی تر از مذهبیون اند.
خدا چیست؟
کی گفته که خدایی وجود دارد
که
با آخوندها رابطه دارد
و با علما میانه خوبی ندارد؟

این خرافات
در دهه سوم قرن ۲۱
شرم آورند.
از کیفیت سران سیاسی و اقتصادی و فکری وفرهنگی جنقوری اسلامی
می توان به سطح فکری جنقوریان پی برد.



مگر مبارزین جنقوری
خواهان «ازادی» زنان نیستند؟
چرا به عوض تجلیل از حریفه می نی ژوپ پوش
فرمان ترور می دهند؟


فرج سرکوهی هارت و پورتیست است. نه سواد دارد و نه صداقت و نه سمتگیری روشن



باز آمدم که فکر ترا آب و گل کنم
مادر اجازه است کمی درد دل کنم
مادر اجازه است که چیزی بگویمت
از حس دردناک مریضی بگویمت
از حس دردناک خودم، کودک خرت
اصلاً بلای بد شده این بچه بر سرت
هرگز بنای کاخ امیدت نبوده ام
دستی به روی موی سپیدت نبوده ام
مادر ببین که دربدری عادتم شده
شبها شراب و لنده غری عادتم شده
شب ها و روزها شده من خانه نیستم
اصلاً به زنده گی سر سوزن... نه نیستم
یکسو شراب و شعر و جهانی شبیه گور
یکسو چخوف و نیچه و لعنت به بوف کور
یکسو فرار و نفرتی از هر چه آدم است
یکسو دلی که سخت گرفتار مریم است
افتاده ام میان بلاهای روزگار
کس نیست یک صدا بزند های روزگار!
مادر غمی بزرگ دلم را گرفته است
تقدیر شوم من پی خوبی نرفته است
تو قصد - سیلی که زدی - را نداشتی
از من تو انتظار بدی را نداشتی
میخواستی که سایۀ روی سرت شوم
فرزند نیک سیرت و نام آورت شوم
میخواستی که مرد بزرگی شوم، نشد
بُرنده مثل پنجۀ گرگی شوم، نشد
مادر! ببخش، چون همه اش اشتباه بود
کوه بزرگ ذهن تو هم مشت کاه بود
من مرد روزگار خودم هم نمی شوم
پی برده ام به این که من آدم نمی شوم
من خسته از تمام جهان، خسته از خودم
آخر به سیم آخر این زنده گی زدم
مادر! گپی برای من از زنده گی نگو
دیگر نیاز نیست به تحقیق و جستجو
من مو به مو تمام جهان را شناختم
یعنی که درد های کلان را شناختم
یعنی جهان و سکس و شرابش دروغ بود
اندیشه های خوب و خرابش دروغ بود
سر بر هزار مسأله و ماجرا زدم
بر هر چه شعر و فلسفه شد پشت پا زدم
باز آمدم که قصه ی دیو و پری کنی
افسانه های بچه ی کاکل زری کنی
باز آمدم که باز نصیحت کنی مرا
وقتی که شیطنت بکنم لت کنی مرا
چیزی به آن نصیحت خوبت نمی رسد
دردی به درد سیلی و چوبت نمی رسد
باز آمدم که پیش تو راحت شوم کمی
پندی بده مرا که خجالت شوم کمی
آغوش تو حقیقت دنیا و زنده گی ست
این زنده گی بدون تو دنیای گنده گی ست
#فاضل_نظری







سروها ایستاده میمیرند
پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲ اعضای سازمان نظامی حزب توده به تدریج دستگیر و شماری از آنان اعدام شدند. روزنامه اطلاعات عصر ۲۷ مهر سال ۱۳۳۲ طی گزارشی درباره اعدام افسران حزب توده نوشت: «ساعت پنج و سی و پنج دقیقه صبح مخبرین جراید به زمین تیر که در قسمت شرقی لشکر ۲ زرهی واقع است هدایت شدند. در این زمین در پشت دیواری که زمین تیراندازی ۵۰ متری را از محوطه صدمتری جدا می‌کند ده تیر چهارمتری در یک ردیف به فاصله یک متر پهلوی هم نصب کرده بودند و چهار نورافکن قوی محوطه را برای فیلمبرداران ارتش روشن کرده بود، در گوشه دیگر میدان یک بلندگو گذاشته بودند. مقابل چوب‌ها چهل نفر سرباز که ۲۰ نفر آنها گروهبان و ۲۰ نفر دیگر سرباز بودند ایستاده بودند. ساعت ۶ و یک ربع کم تیمسار سرتیپ بختیار فرماندار نظامی تهران به اتفاق تیمسار سرتیپ آزموده دادستان ارتش و چند نفر افسر وارد میدان تیر شدند.
پنج دقیقه به ساعت ۶ مانده بود که ۲ آمبولانس در زمین تیر ایستاد و سروان «جناب» محافظ زندانیان لشکر ۲ زرهی از روی رکاب اتومبیل به پایین پرید و درب عقب آمبولانس را باز کرد و بلافاصله افسران توده ای، سروان شفا از آمبولانس پایین آمد و به طرف تیر دوم رفت و ایستاد و سپس سرگرد عطارد، و واعظ قائمی، و مدنی، و عزیزی نمینی، از آمبولانس پیاده شده و به طرف تیر‌ها رهسپار شدند. سپس در اتومبیل دیگر باز شد و ۵ نفر دیگر که عبارت بودند از سرهنگ سیامک، سرهنگ مبشری، سرگرد وزیریان، سروان افراخته و کیوان قزوینی پیاده شدند و به طرف تیر‌ها رفتند. لباس محکومان‌‌ همان لباس شخصی عادی بود که در زندان پوشیده بودند و چون هوا کمی سرد بود عموما کت بر تن داشتند. پس از آنکه محکومان جلو تیر‌ها ایستادند یک گروهبان با طناب محکومان را به تیر‌ها بست.»
یاد همه جانباختگان کمونیست توده ای یاد باد




مگر اینجا بحث بر سر وطن است؟ تو هر جمله ما را که باطل می دانی، ذکرش کن و بعد شروع به عرعر کن.



این هنر ولای معلم است که نشاط را در بیان ودانش خلاق بیدار کند.
انشتین

آره.
از یک میلیون معلم
نمی توان یک نفر پیدا کرد
که
قادر به تمیز «هر» از «بر» باشد.
معلم فرق ماهوی با شکنجه گر ندارد.
تفاوت فی مابین در این است که معلم ترکه در دست دارد و شکنجه گر تازیانه.
ما آزموده ایم در این باره بخت خویش



معلمی با خواهر فراش مدرسه ازدواج کرد گاهی اوقات معلم غیبت می کرد از فراش که برادر زنش بود می خواست بجایش به کلاس برود اینقدر این کار تکرار شد که فراش تقریبا شده بود آقا معلم.
بعد از مدتی آقا معلم شد رئیس آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیریت مدرسه منصوب کرد، بعد از مدتی معلم داستان ما شد مدیر کل استان و برادر خانمش را به ریاست آموزش و پرورش منصوب کرد، چندی گذشت و از مقام مدیر کلی شد وزیر آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیر کلی منصوب کرد.
چندی گذشت و وزیر آموزش و پرورش دستور تحقیق و تفحص در باره مدارک تحصیلی کارکنان و مدیران را صادر کرد و فراش که مدرک ابتدائی بیشتر نداشت آشفته شد و به شوهر خواهرش زنگ زد و گفت: چکار می کنی؟ تو که می دانی من چند کلاس ابتدایی بیشتر ندارم و اگر این دستور را اجرا کنی بدبخت می شوم.
شوهر خواهر گفت: احمق نگران نباش، من شما را به ریاست هیئت تحقیق و تفحص منصوب کرده ام
حكايت اين روزاست...
فاطمی امین مسئول نظارت بر روند اجرای طرح های تولیدی شد
کسی که نظارت بر روند ناکارامدیش در بخش تولید باعث عزلش شد حالا خودش میخواهد نظارت کنه بر روی تولید
علی برکت الله رئیسی



ممنون از تهمت های بی شرمانه و ابلهانه و شاهانه و شیخانه.
مش پروین فرزانه.

آبها سر بالا می روند
و
قورباغه ها ابوعطا سر داده اند.
تو اصلا
کامنت ما را در هماندیدشی ما با مینوش
خواندی
که به منبر رفتی
و به تندبار توهین مان بستی؟
اصل نظری به وال ما افکندی؟
ما در همین فیسبوک
کتاب ها در رد استالیینسم و مائوئیسم و غیره
منتشر کرده ایم.
چه بسا حتی نظرات مارکس و انگلس و لنین و طبری و مهرگان و غیره را
که بیش از چشمان مان دوست شان داریم
به
چالش مارکسیستی کشیده ایم.
شرم خصیصه ای انقلابی است.
مرتجعین بی شرم اند.
ضمنا
کر و کور و خرند.




ممنون.
منظور این است که بحث باید پیگیر و مشخص باشد.
ما به عنوان مثال
تعریف فلسفی مفهوم دیکتاتوری را که شما مطرح کرده اید
نقل کرده ایم.
نظرات که شخصی نیستند.
چیستند؟

شما هم بهتر است که هر جمله ما را که باطل می دانید
ذکر کنید
تا بتوان هماندیشی کرد
و به کشف حقیقت نایل امد.
ما می توانیم بقیه کامنت های شما را هم تحلیل کنیم.
البته کسی حوصله فراگیری ندارد.
همه در حال عوامفریبی اند.



ریاضی هرگز دروغ نمی گوید.
اروین شرودینگر

از کرامات شیخ ما چه عحب:
پنجه را باز کرد و گفت:
«وجب.»

مگر فیزیک و مکانیک و استاتیک و شیمی و فیزیولوژی و بیولوژی و غیره
دروغ می گویند تا مته متیک در این میان استثنآء باشد؟
راست و دروغ
مگر از مفاهیم و موضوعات مته متیک و فیزیک و استاتیک و مکانیک و غیره اند؟



همه چیز هستی
از گردنه صعب العبور دیالک تیک درونی و برونی (داخلی و خارجی) می گذرد.
چیزی نمی توان یافت که فاقد متحد داخلی و خارجی باشد.
این نه عیب است و نه تازگی دارد و نه خاص طالبان است.
مسئله اساسی این است که طالبان چیست و نماینده کدام طبقه اجتماعی است؟



نخست آفرينش #خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
کزين سه رسد نيک و بد بی‌گمان
فردوسی

خرد اولین مخلوق خدا ست
خرد
پاسبان جان است.
سه پاسبان دیگر
چشم و گوش و زبان است و هر خیر و شر ناشی از این سه پاسبان است.
خرد
عالی ترین مفهوم در فلسفه فیلسوف طوس است.
خرد حتی از داد عالی تر است.
داد یکی دیکر از مفاهیم مرکزی مهم شاهنامه است.
خرد
بهتر از هر چه ایزد بداد.




هر جمله ما را باطل می دانید
ذکرش کنید
و بعد بطلانش را اثبات کنید.
با کلی گویی هماندیشی تخطئه و تخریب می شود.




محتوای این رباعی
را
هر کودک کودکستان می داند:
همه چیز از مسیر پیدایش و رشد و زوال می گذرد.
در دیار عه هورا و عاشورا
شعرای طراز اولی زیسته اند و افکار غول آسایی به میراث نهاده اند.
روشنگری
یعنی خروج از طفولیت خود خواسته و ورود به بلوغ فکری و فلسفی



آرمش را نمی توان با زور نگه داشت ،تنهامی توان با تفاهم آنرا حفظ کرد.
انشتین

نقل کلمات قصار از این و آن
بدترین فرم عوامفریبی است.
روزی که این بدعت و عادت اسکولاستیکی
لغو شود،
عید بزرگ حقیقت طلبان خواهد بود.
برای استدلال تجربی و علمی و مفهومی بدیلی وجود ندارد.

اینشتین
فیزیکدان است و نه فیلسوف پرولتاریا.
اینشتین اصلا نمی داند که جامعه چیست.
چون جامعه نه از مفاهیم فیزیک است و نه موضوع علم فیزیک است.
اگر همین سخن او را تحلیل مارکسیستی کنیم
قضه روشن می شود.
در جامعه طبقاتی
تشکیل تفاهم میان لاش خور و آش خور محال است.
تفاهیم کذایی به شلاق نان و جان برقرار می شود.
آنچه که مطلق است
مبارزه طبقاتی در فرم های مختلف است.
اگر احیانا تناسب قوا میان توده و طبقه حاکمه برقرار باشد
طبقه حاکمه فاشیسم و فوندامنتالیسم را از آستین خود بیرون می اورد و به جان جامعه می اندازد.
حتی خلایق در همین فضای مجازی
تاب تحمل شنیدن حقیقت را ندارند
چه رسد به جامعه که کشتارگاه است و همه چیز حیاط خانه ها به خون آلوده است




منظور از دیکتاتوری چیست؟
هر دولتی
فرمی از دیکتاتوری است.
از این لحاظ فرقی بین دول مختلف وجود ندارد.
فرم چیست؟
فرم
به تنهایی وجود ندارد.
فرم در دیالک تیک فرم و محتوا وجود دارد و تعیین کننده محتوا ست.
مثال:
قابلمه
فرم است
و
قورمه سبزی
محتوا ست.
تعیین کننده (سیر کننده) قورمه سبزی است.
امپریالیسم کسب و کاری جز عوامفریبی و خر پروری ندارد.
به همین دلیل هر مخالفی را دیکتاتور جا می زند و هر موافقی را دموکرات.
همین امپریالیسم امریکا
کثیف ترین دیکتاتوری ها و دیکتاتورها را روی کار آورده و همه جانبه حمایت کرده است.
مثلا پینوچه را.
طالبان را
خمینی را.
سرهنگان فاشیست یونان را.
انتخابات در این جوامع طبقاتی چیزی فرمال اند.
چه فرق میکند که در امریکا
بایدن انتخاب شود و یا ریگان و یا ترامپ؟
پیش شرط کاندید شدن برای ریاست جنقوری در امریکا
میلیونر بودن است.
توده زحمتکش اصلا نماینده ندارد.
خیلی زور بزند نماینده طبقه حاکمه را بایدن و ریگان را انتخاب میکند
بی انکه اب از آب تکان بخورد.
محتوای دولت جمهوری خلق چین
مگر قابل مقایسه با محتوای دولت پالان و پوتین و بایدن وشولتس و سیدعلی است؟
هر گردی که گردو نیست.
دولت چین دولت خلق است و جامعه را توسعه می دهد.


در تلاش معاش
فقط جنقوری اسلامی که نیست.
همه جوامع طبقاتی همین است.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور


کاپیتان بارسلون خر است.

تراکتور چه فرقی با بایر دارد؟
هر دو کارخانه اند.
یکی تراکتور تولید میکند و دیگر آسپیرین و هروئین و غیره


اگر کسی در اسرائیل به دنیا بیاید
به احتمال قوی فرزانه می شود
و
اگر کسی در عرعرستان به دنیا بیاید
بربر می شود
و
اگر در جنقوری اسلامی به دنیا بیاید
عنتر می شود



سن عقلایی
چه سنی است.
بنی ادم اگر خیلی شانس اورد در ۵۰ ویا ۶۰ سالگی
به سن عقلایی می رسد و به عوض عرعر اندیشه می کند.
دین چیست
اگر فرمی از شعور نیست؟
بی شعور بودن که بهتر از دیندار بودن نیست.


کارگران باید تحت سیطره فوندامنتالیسم به فرم های مبارزاتی مخفی روی آورند.
تا شناسایی رهبران و یا لیدرهای صنفی، سیاسی و غیره برای اجامر طبقه حاکمه
دشوار باشد.
حزب توده را نابود ساختند
و
اکنون
توده
یر سر، بی سردار و بی سازمان مانده است.
نفرین به باد
باد
نفرین بر انکه رسم ستم را نهاد
باد.



نیکی و بدی که در نهاد بشر است،
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله.. کاندر ره عقل؛
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است!
خیام حکیم

اولا
دیالک تیک نیکی و بدی در نهاد بشر نیست.
منظور از نهاد بشر چیست؟
دوئالیسم خیر و شر و هابیل و قابیل
خرافه ای بیش نیست.
خیر و شر اولا به طور طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی تعریف و تعیین می شوند و چه بسا به یکدیگر تبدیل می شوند.
آنچه برای فرماسیون کموینستی خیر است
برای فرماسیون کاپیتالیستی شر است و برعکس
آنچه که برای رعایا شر است برای اشراف فئودال و روحانی خیر است.

ثانیا
شادی و غم در قضا و قدر کذایی نیست.
دیالک تیک شادی و غم در شاریط زیست است
یعنی
وجود عینی و واقعی دارد.
ننه ات می میرد و تو با از دست دادنش غمگین می شوی.
دیالک تیک شادی و غم واقعیو عینی
بعد
در آیینه ضمیر بشر منعکس می شود و به دیالک تیک شادی و غم ذهنی استحاله می یابد.
ثانلثا
چراخ و فلک هم مفاهیم ایراسیونال و خرافی دیگری اند که نتیجه سطح نازل توسعه نیروهای مولده (علم و فن) اند.

مارکسیسم بیاموزیم تا هم آدم شویم و هم عالم و هم عاقل



طالبان خیلی بهتر از لنین و استالین کمونیست است.
حریف

لنین و استالین هم باید به چالش مارکسیستی کشیده شوند.
کشیده هم می شوند و شده اند.
برای پرولتاریا
بالاتر از حقیقت
اوتوریته ای وجود ندارد.



آره.
شعر را برای خودفریبی و این و آن فریبی خلق کرده اند.
حق با کریم است:
فرزندان تان دشمنان تان هستند.


عجب خرافاتی
سکنه جنقوری از جلیل جیران و خلیل حیران نقل می کنند.


رابطه هر فرزندی با ننه و باباش
رابطه ای دیالک تیکی است.
فرزند والدین خود را نفی دیالک تیکی می کند:
جنبه های مثبت انها را جذب و حفظ میکند
و
جنبه های منفی شان را نقد و حذف



شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سِماطِ دَهرِ دون پرور ندارد شهدِ آسایش
مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورَش

بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن
به لَعبِ زهرهٔ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش

کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار
که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش

بیا تا در مِی صافیت رازِ دَهر بِنْمایم
به شرطِ آن که نَنْمایی به کج طبعانِ دل کورش

نظر کردن به درویشان مُنافیِّ بزرگی نیست
سلیمان با چُنان حشمت، نظرها بود با مورش

کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پیچد سر از حافظ
ولیکن خنده می‌آید، بدین بازویِ بی زورش

#حافظ



گر از دستِ غمِ دلبر گذارم در بیابان سر
 خیالش با غمی دیگر چو باد آید ز دنبالم
ملک_الشعرای_بهار

هی مش بهار
به عوض سرگذاشتن در بیابان به سراغ دلبر برو.
وصل
هم
درمان درد دلباختگان است
و
هم
پایان خیالات خیال پرستان





درد درمان دارد.
مگر پزشک و بیمارستان نیست.
به عوض خواندن فاتحه به دردمند
باید به پزشک و بیمارستان رساند
چرا.
حتی امراضی از قبیل ایدز که درد وحشتناک دارند
درمان دارند.
همین هروئین درمان دردهای شدید است
و
همین تریاک از هزاران سال قبل درمان درد ها ست



ارتجاع فوندامنتالیستی
برای حل همه مسائل
تنها راه حلی که می شناسد
ترور و اعدام و قتل و کشتار است
هم در داخل کشور
و
هم
در مقیاس جهانی
میلیاردها دلار از بیت المال به دار و دسته های تروریستی داده می شود تا اینجا و آنجا بمب بگذارند و موشک بپرانند


عجب دموکرات هایی یونگه ولت پرورش می دهد که عاحز از تحمل نظرات علمی و انقلابی اند. بحث و هماندیشی و حقیقت جویی پیشکش اخوندهای جانی و جلاد.


صهیونیسم را یاد بگیرید!
واقعا در این عصر و زمان اینهمه بی سوادی و نادانی و بیخبری از تاریخ و…. خجالت آور است
شیرین

صهیونیسم
چیست؟
خلایق بیخبر خیال میکنند که
صهیونیسم
 فحش خواهر و مادر است.
صهیونیسم
یک مفهوم فلسفی است و تعریف دارد.
حضرات یونگه ولت و مترجم زباله های آن باید بدانند.
شرم آور همین است.
صهیونیسم ایده ئولوژی بورژوازی خلق فرزانه یهود است
صهیوینسم
به متحد سازی خلق ستمدیده یهود تحت پرجم رهایی بخش بورژوازی یهود نایل آمده است.
از خلقی سرافکنده و سرگردان و ستمدیده در طول هزاران سال
خلقی سلحشور تشکیل داده است که ارتجاع فئودالی عرب را در ۶ روز
به زانو در اورده و بخش عظیمی از خاک متجاوزین را تسخیر کرده است
و
بعد
بخش اعظم مناطق تسخیر شده را به مصر و اردن و غیره پس داده است.
  سال ها ست که ارتجاع بین المللی میلیاردها دلار به فاشیست ها و فوندامنتالیست ها و تروریست های عرب و عجم هدیه می دهد تا زندگی را بر جان به در بردگان از جهنم نازیسم
جهنم کنند.
دولت اسرائیل
آنتی فاشیسم عملی را جامه عمل می پوشاند.
چنین خلقی سزوار تجلیل و حمایت است و نه سزاوار تحقیر و توهین و تخریب و ترور.



آسمان همچو صفحهٔ دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
خیره بر سایه های وحشی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر به روی دفتر خویش
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگهایم
آه ... گویی ز دخمهٔ دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسهٔ تو
می شکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستاره ای پر نور
می درخشد میان هالهٔ راز
ناشناسی درون سینهٔ من
پنجه بر چنگ و رود می ساید
همره نغمه های موزونش
گوییا بوی عود می آید
آه ... باور نمی کنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شور افکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بی گمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیدهٔ عشق
می نویسم به روی دفتر خویش
«جاودان باشی ای سپیدهٔ عشق»
فروغ_فرخزاد



هی ویکتور «هو» گو
وجاهت و وقارو عفت و مخلفات
طبقاتی است و نه دلبخواهی.
پشت سر وجاهت و وقار و عفت کذایی
ملک و مال و مستغلات و ارثیه و سرمایه خرناسه می کشد.
طرز عرض اندام در جامعه
با طرز تهیه نان سفره گره خورده است.
زن عمله و رختشوی
اگر وجاهت و وقار و عفت و مخلفات از خود نشان دهند
مضحک نمودار می گردد و نه جذاب و نرکش.


اگر روزی فرا برسد که زن، نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد...
دوست داشتن برای او نیز، مانند مرد، سرچشمه ی زندگی خواهد بود
و نه خطری مرگ بار...!
جنس دوم / سیمون دوبووار

هی سیمون دو دیوار
تو زن شناس نئی جان زن خطا اینجا ست:
زنان از سر ضعف عشق نمی ورزند.
تنها جایی که زنان قدر قدرت اند، بستر است.
به قول حریفی
نران به اندازه ای لذت در بستر به نصیب می برند که زنان ارزانی شان می دارند.
نران در بستر
کسب و کاری جز التماس ندارند.
زنان در بستر دمار از روزگار نران در می آورند.


فرزند گوهر
را
به دلیال بند تنبانی
کشتند
و
زندگی را بر مادر داغدیده
جهنم کردند.
جانیان جنقوری
از این به بعد
بهتر است که مادران و پدران را ترور کنند و نه فرزندان را

جوانشیر در میراث ارجمندش تحت عنوان حماسه داد
کم یا بیش
به مزدکیان و ملاحده پرداخته است.
جامعه وارد مرحله توسعه طبقاتی اش (برده داری) شده است و مزدکیان و ملاحده در صدد حفظ سماجت آمیز مناسبات کمونیستی آغازین اند
ولی نمی توانند موفق شوند.
از این رو
هر جا هم که به قدرت می رسند
چاره ای جز رعایت عملی منسابات برده داری نمی یابند.
چرخ تاریخ را نمی توان به عقب چرخاند.
فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم) هم قصد برگشت به صدر اسلام برده داری را داشت.
ولی
مجبور شد که وصایای انقلاب سفید را اجزا کند و می کند.
حتی بی رحمانه تر از بورژوازی مدرن در زمان شاه اجرا می کند.
حدت و شدت انباشت سرمایه در جنقوری اسلامی
به مراتب فزونتر از زمان شاه است.



در ورای سنن ملی فلسفه ای اجتماعی خرناسه می کشد. مثلا همین مراسم مذهبی و به اصطلاح ملی بی دلیل اجتماعی نیستند. همین عید قربان و خیرات و مبرات چه بسا کمک بزرگی به فقرا ست.


هوش مصنوعی
بی خبر از ماجرا ست.
روحانیت
از جنس کنه است.
هم کندنش مهلک است و هم ماندنش.
قدمت روحانیت به هزاران سال می رسد.
انبیاء هم آخوند بوده اند

ضمنا
درد مردم
با فرار روحانیت درمان نمی شود.
اگر تیز بنگریم
همه روحانی اند.
چه فرقی بین دکتر ولایتی و جنتی وجود دارد؟
چه فرقی بین احمدی نجات و ناصر مکارم وجود دارد؟
چه فرقی بین موسوی و خاتمی وجود دارد.

بیسوادترین اخوند
باسوادتر از دکتر ولایتی است

همه این مفاهیم انتزاعی
از
قبیل آزادگی، انسانیت، شجاعت، مقاومت و شرافت و
مفاهیم همین اشراف فئودال و روحانی اند.
مهم ترین عیب سکنه جنقوری اسلامی
بیگانگی با مفاهیم علمی است.
آبرو می رود ای ابر خردبار ببار



چرا فاجعه؟
کتاب
و
هر چیز دیگر
دیالک تیکی از فرم و محتوا ست
و در این دیالک تیک
نقش تعیین کننده از آن محتوا ست.
دیری است که خیلی از کتاب ها به صورت مثلا کاست و فیلم و ویدئو و دیجیتال منتشر می شوند.
این صدبار بهتر از کتاب در فرم کاغذی است.
کتاب هزار صفحه ای را می توان در عرض چند ساعت شنید و یا دید.
ضمنا می توان کپی کرد
نقد کرد
به کس دیگری ارسال داشت.
هیچکس از پیشرفت علمی و فنی
ضرر ندیده است.


خدمتکار مخصوص
زن به خدمتکار تازه گفت:
«او دوست دارد شامش را درست سر ساعت شش بخورد.
گوشت قرمز هم نمی‌خورد.
دسرش را بعد در اتاق خودش می‌خورد.
ساعت هشت حمام می‌گیرد و زود می‌خوابد.»

دختر خدمتکار
بر اثر برخورد با سگ پودلی که خواب بود،
لغزید و به عقب سکندری خورد،
در همان حال پرسید:
«کِی ارباب را خواهم دید؟»

کدبانوی خانه با خنده گفت:
«همین حالا او را دیدی!»

نویسنده:
امیلی_تیلتون
مترجم:
گیتا_گرکانی

شاهکار.



عجب برداشتی
بعضی از باهوش ها
از بعضی چیزها
دارند.
کسی اینشتین را نصحیت نمی کند.
سؤالی کرده اند و اینشتین زور می زند تا جوابی سرهم بندی کند و جلو اش اندازد.


خسرو روزبه
شبیه ارنستو چه گوارا ست.
هر دو معروف خاص و عام اند.
ولی کسی آندو را نمی شناسد.

بهتر است که افکار هر دو تحلیل مارکسیستی شوند.
تا
طرفداری از اندو
آگاهانه باشد و نه مرده پرستانه.


شاه:
من چپگراتر از چپی ها هستم.

راست می گفت.
اگر منظور از چپ
انقلابی باشد
شاه پس از انقلاب سفید
شخصیتی انقلبای ـ بورژوایی بود.
یعنی چپگرا بود.
بقیه دار و دسته های اوپوزیسیون
همه از دم مرتجع بودند:
مفهوم ارتجاع سرخ و سیاه
از خدمات فکری وفرهنگی مؤلفین کتاب انقلاب سفید است.
مخالفت خیلی ها با شاه پرستان
اکنون
از موضع پانیستی است.
چون سطلنت طلب ها
مخالف تجزیه کشورند.



عشق
خر پرورانه ترین ترفند طبقات اجتماعی انگل و استثمارگر است.
عشق
کسب و کار خر است.
عشق
بزرگ ترین بدبختی است.
عشق
اسباب وابستگی است.
عشق
بهانه ای برای سقوط اجتماعی و اخلاقی و شخصیتی است.
دلیل تجلیل عشق
سیطره ایده ئولوژی فئودالی است.
زنده باد
دوستی
زنده تر باد
رفاقت.

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر