۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۱۵)


 
میم حجری

 


تموز ما چه غریبانه و چه سرد گذشت
کبود جامه ازین تنگنای درد گذشت
نسیم آن سوی دیوار نیز زخمی بود
چو از قبیله اشباح خوابگرد گذشت
ز دوستان گرانجان کجا برم شکوه
کنون که خصم سبک‌مایه هرچه کرد گذشت
دلم نه بنده افلاک شد نه برده خاک
ز آبنوس رمید و زلاژورد گذشت
بگو که کید شغادان به چاهسارش کُشت
مگو که وای ببین رستم از نبرد گذشت
درین غروب، غریبانه دل هوای تو کرد
حریق لاله ز رگ‌های برگ زرد گذشت
چو دل به دست ز کویت گذر کنم گویی
یکی ز شیشه‌فروشان دوره‌گرد گذشت
قسم به غربت واصف که در جهان شما
یگانه آمد و تنها نشست و فرد گذشت

واصف باخترى
چو دل به دست ز کویت گذر کنم گویی
یکی ز شیشه‌فروشان دوره‌گرد گذشت
معنی تحت اللفظی:
وقتی دلم را در دست می گیرم و از کوچه تو می گذرم
به شیشه فروش دوره گردی شباهت پیدا می کنم که از سنگستان می گذرد.
شاهکار

چرا؟
در فرنگستان دهها هزار دلار می دهند تا روانکاوی مثل مجسمه قلم به دستی بنشیند و درد دل شان را بشنود.
در جنقوری اسلامی
مفت و مجانی نزد سلمانی و یا بقالی و یا خیاطی خود را تخلیه روانی می کنند.
علاوه بر این شوهر که تحفه نطنز نیست.
تنها = تن ها
زن چه بسا با شوهر
تنهاتر است



حرف ما این بود که در جنقوری اسلامی
شکاف اخلاقی پر ناشدنی بین نسل ها پدیده آمده است.

دلیل روی کار اوردن جنقوری اسلامی هم
حفظ و توسعه و تداوم اخلاق فئودالی ـ روحانی بوده است
که
پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی سفید
جای خود را کم و بیش به اخلاق بورژوایی ـ واپسین داده بود.
مینی ژوپ جای حجاب را گرفته بود
نسل قدیم
در صدد حفظ اخلاق جامعه فئودالی بود.
تیر سنت گرایان در این ۴۴ سال به سنگ خورده است.
جامعه از اخلاق فئودالی بیشترفاصله گرفته است.
بحران جامعه
نتیجه تشید تضادمیان زیربنای بورژوایی ـ کاپیتالیستی و روبنای فئودالی ـ روحانی است
فقط طبقه حاکمه نیست که با اخلاق بورژوایی ـ واپسین
مشکل دارد.
پدران و مادران هم مشکل دارند.
بعضی از پدران و مادران
سر دخترشان را می برند
و
بعضی دیگر
دست به خودکشی عملی ویا روحی و روانی می زنند


ویرایش:

دست‌هایت، روسری را از وسط تا می‌کند
این مثلث در مربع، سخت غوغا می‌کند
مثل یک منشور در برخورد با نور سفید
روسری، رویِ سرِ تو رنگ پیدا می‌کند
سبز، قرمز، سرمه‌ای؛ فرقی ندارد رنگ‌ها
صورت تو، روسری‌ها را چه زیبا می‌کند!
می‌شود هر تار مو، یک «شب»، ولی یک روسری
این همه شب را چه طوری (چگونه) در دلش جا می‌کند؟
باد می‌ریزد به دورت، حسرتِ تلخ مرا
باد روزی روسری را از سرت وا می‌کند
پایان

دو بیت آخر شعر
احتیاج به ویرایش دارند



دلیل سیل اشگ در چشم پدران مهوشان

نسل مادر و پدر
نسل دوران فئودالیسم است و آنها مقید به اخلاق فئودالی ـ روحانی اند.
در این ۴۴ سال
اما
جامعه وارد کاپیتالیسم (نظام سرمایه داری) شده و اخلاق بورژوایی ـ واپسین نسل جدید را تسخیر کرده است.
اخلاقی که ضد اخلاق فئودالی ـ روحانی است.
مادران و پدران
از مشاهده این دگرگونی اخلاقی
عمیقا و عملا زجر می کشند.
خیزش و شورش زنان هم
خیزش اخلاقی بورژوایی واپسین بر ضد اخلاق فئودالی ـ روحانی حاکم است.
یکی از دلایل چسبیدن طبقه حاکمه به حجاب و مخلقات
هم
جلب رضایت خاطر و حمایت نسل قدیم است


زندان بهتر از پادگان است
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل


زنی که پایبند عشق میشه خیلی ضعیف وبی دفاع میشه
صورتی کثیف

زن و نر ندارد.
صورت نظیف
چه اسمی خلایق به خود می گذارند در جنقوری کثیف.
عشق
بدبختی است.
عشق شیران را ذلیل و زمینگیر می کند.
به عوض عشق باید دنیال دوستی گشت.
دوستی ضمنا حاوی عشق هم است.
عشقی که اصیلتر و سازنده تر است.
البته پیدا کردن دوست دشوار است.
گویا در کره مریخ
دوست یافت می شود
از این رو
اساتید صندلی شریف در آرزوی سفر به کره مریخ اند.
نماز جماعت بهان هاست
دنبال دوست می گردند تا با خود به زمین بیاورند




چقد بدم میاد از مشتری تا میشینه زیر دستت شروع میکنه سوال خصوصی
ماری

همه جا همین جوری است.
مثلا
سلمانی و یا آرایشگاه
فقط محل آرایش و پیرایش نیست.
ضمنا محل تخلیه فشارروحی و روانی مشتریان است.
این پدیده احتمالا منشاء پسیکولوژیکی (روانشناسی) دارد.
ضمن زیباتر سازی جسم
سعی می شود که روح و روان تحت فشار
هم
تخلیه و تزیین شود.

خدانکرده به درد و دریغ، یار شویم
به شام خسته و دلگیر، سردچار شویم
بیا که هم‌دل و هم‌خوی هم‌دگر باشیم
شبیه آینۀ مهر، بی‌غبار شویم
در این هزاره‌ی شب‌گونه‌ی پلشتی‌ها
به بال عشق نشینیم و آشکار شویم
به تیره‌گیِ شبان سیاهِ ناکامی
شعاع سبز دل‌انگیز اعتبار شویم
بیا برای تو اسپند خنده دود کنم
به چشم‌ تنگ زمان، نیش‌های خار شویم
برای هر نفس‌ات فال بوسه می‌گیرم
شبی‌‌که راهیِ جشن گل انار شویم
بگیر دست مرا تا بهار خنده کند
به سرزمین گل لاله رهسپار شویم
ريبا "آتش"


هر چند روانم پیِ آبي که سراب است
تصویر تو در کنج دل اندیشه‌ی ناب است
پروانه‌ی چشمان تو و شمع دلِ من
چیزی که در این معرکه خوش نیست عذاب است
طوفان زده بر پیکر ناجوی کریسمس
اینگونه دلم با هوس‌ات در تب و تاب است
خورشید تویی ماه تویی برکه من استم
رقصیدن تصویر تو در پیکر آب است
در جنگل گیسوی من و در نفس باد
بوی تن مردانه‌ی تو مثل گلاب است
صفیه میلاد


سطل ننه ات طلب ها
در زن ستیزی
فرقی با سر تنت طلب ها ندارند.
فقط بهانه ها متفاوتند


تجملات را باید تعریف کرد.
ای بسا کتاب ها که جزو تجملاتند.
ضمنا
کی گفته که کتاب ها چیزهای ساده ای اند؟
چه بسا کتابها
که
دریایی از اندیشه اند و برای ترجمه آنها
سال ها کار عرقریز صورت می گیرد.

چرا باید تنهایی جزو چیزهای ساده باشد؟
هراتیان و قندهاریان باید قبل از انتشار افکار
اندکی بیندیشند.


خیام اگر زباده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

خیام
ریاضی دان و منجم بزرگی بوده است
ولی خردگرا و خردمند بزرگی نبوده است.
چون
خردگرا و خردمند هرگز خودش را سانترالیزه نمی کند
فقط خودش را نمی بیند
برای خردمند نقش تعیین کننده در دیالک تیک فرد و جامعه
از ان جامعه است.
ضمنا زندگی خردگرایان و خردمندان
که در عیاشی خلاصه نمی شود.
زندگی لاشخورها در علافی و عیاشی و لهو و لعب خلاصه می شود
رباعیات خیام شرم انگیزند و فخر انگیز
قابل نقدند و نه قابل نقل.


دهقانان ایران جوکی دارند:
پسر مسئول امام زاده ای با الاغی در راه بود.
الاغ به هر دلیلی می میرد
و
او
چاله ای می کند و دفن می کند.
لحظه ای بعد
خبر در دهات حوالی می پیچد که امام زاده ای کشف شده است و مقبره ای می سازند و نذر می کنند و حریف به نان و نوایی می رسد.
بعد به پدرش ماجرا را گزارش می دهد.
پدرش می گوید:
امام ازده تحت مسئولیت من هم گور مادر همین الاغ است.


چرا و به چه دلیل به این نتیجه می رسید؟
ادیان
فرمی از شعور اند.
ادیان
خرافه محض نیستند.
ادیان
بیانگر علم زمان معینی اند.

ایمان
هرگز دلیل نبوده است و نیست.
ایمان نتیجه یقین به صحت امری است.
یعنی نتیجه علم معینی در زمینه معینی است.
مثال
ایمان به وحدانیت خدا
نه دلیل
بلکه نشانه یقین است
یقینی که ناشی از استدلال فقهی و فلسفی و علمی معینی در زمان معینی است.

ترس چه ربطی به عشق دارد.
ترس و تهور
واکنش روحی و روانی نسبت به حوادث محیط خویش است
و
نه به معنی عشق کذایی.
شما خودتان خرافی اندیش تر از مذهبی جماعت هستید.
طرز نتفکر» شما اسکولاستیکی است:
کسب و کرا شما
انتشار لاطائلات این و ان است.



ممنون
از ابراز نظر.
سؤآل اما این است
که
چرا پدر مهوش ها در جنقوری اسلامی
اشک در چشم دارند؟

ضمنا گریه
حتما نباید دال بر ضعف کسی باشد.
گریه می تواند هزاران دلیل داشته باشد.
مثلا
ناشی از فشار روحی و روانی باشد
در غم همنوع باشد
در اثر زجر و درد و رنج باشد
در اثر شادی بزرگ باشد
در اثر ستمدیدگی باشد
در عزای عزیزی باشد.
چنگیز آیتماتوف در رمانی تحت عنوان جمیله
گریه خلقی را گزارش داده است.



سالك مبارز به كسی می گویند كه در طلب آزادی باشد.
حزن و اندوه آزادی نیست.
ما بایستی خود را از قید آن رها سازیم.
هدیه عقاب

عجب خرافه ای.
مگر کسی ادعا کرده که غم و شادی
آزادی و بردگی اند؟
اصلا منظور از ازادی چیست؟
غم و شادی
حالات روحی و روانی اند.
مثال:
مادر کسی می میرد و او غمگین می شود
پسر بیمار کسی معالجه می شود
و
او شاد می شود.
شادی و غم از مفاهیم روانشناسی اند.
در حالیکه آزادی و ضروت (اختیار و جبر)
از مفاهیم فلسفی اند.
آزادی و بردگی
از مفاهیم سیاسی اند.
کسی که دبناله رو نیچه ها باشد
به همین روز می افتد




فکر کردن بیش از حد می‌تونه چیزی رو که حتی شروع نشده رو هم خراب کنه .
مثلا تو آب نپری چون فک میکنی غرق میشی
حریفه

منظور از فکر کردن چیست؟
خلایق خیال بافی را با تفکر عوضی می گیرند.
از یک میلیون نفر شاید یک نفر توان تفکر داشته باشد.
ترس از شنا
نه به دلیل تفکر عمیق و بیش از حد
بلکه به دلیل بلد نبودن شنا ست.



مثل غزل پختهٔ سعدی است نگاهت
هر بار مرورش بکنم باز قشنگ است
رویا_باقری

زیبایی غزل سعدی
فقط
فرمال نیست.
زیبایی سخن سعدی چه نثر و چه شعر
در محتوای غنی ستایش انگیز آن است.
سعدی
فقط هنرمند (شاعر و نویسنده) و فقیه نیست.
سعدی
علاوه بر آن فیلسوف (حکیم) است
اینهم هنوز چیزی نیست.
سعدی
پدر دیالک تیک است.
هر اندیشه سعدی
دیالک تیکی است
مثال
دیالک تیک رنج و گنج




یه روزای بود وقتی خسته وکوفته برمیگشتم خونه مینشستم کنار تخت بابا نوازشش میکردم، دستامو نوازش میکرد و میبوسیدم و اشک ازچشماش جاری میشد، الهی که هیچوقت گریه پدراتونو نبینید حتی گریه خوشحالیشونو :( پنجشنبه وجمعه نداره من هرروز دلتنگتم
صورتی

دلیل جریان اشک از چشمان پدران چیست؟



خدا هیچ بدبختی را علاف و عیاش و بی عقل و بی عار نکناد.


خیال خامی است که گویا جنگ ها عقیدتی اند.
کسی برای عقیده ای کشته نمی شود.
عقیده بهانه است.
جنگ
نه
جنگ عقیدتی
بلکه جنگ طبقاتی است.
جنگ بر سر نان است و
نه
بر سر ایمان.
ایمان بهانه است.
در دیالک تیک نان و ایمان
نقش تعیین کننده از ان نان است
و
پیران فرزانه پیشایپش گفته اند که گرسنه ایمان ندارد.
بدون نان کسی زنده نمی ماند تا به چیزی ایمان بیاورد.


زاهدی
برد به مسجد که مرا توبه دهد
توبه کردم که ندانسته به جایی نروم
شمس لنگرودی

معنی تحت اللفظی:
زاهد مرا برای توبه کردن به مسجد برد.
منهم توبه کردم
ولی نه از مرام خویش.
بلکه از خریت خویش و رفتن به مسجد.

حریفی می گفت:
با زاهد می جنگیم با عو پو زی سیون می بحثیم.
دلیلش این است که حریف
فوت و فن تفکر مفهومی نداند و هماندیشی نتاند.
چون قبل از همه
باید با ایده ئولوژی طبقه حاکمه ویا زهاد در افتاد
یعنی به هماندیشی با زهاد خطر کرد
بدون مبارزه ایده ئولوژیکی
مبارزه اقتصادی و سیاسی و غیره
مؤثر نمی افتد.
طبقه حاکمه را باید قبل از همه
خلع سلاح ایده ئولوژیکی کرد.
چون بدون پیروزی ایده ئولوژیکی
پیروزی اقتصادی و سیاسی محال است
و
نوعی خواب و خیال است



مسیح علی نجات زن امام جمعه قم بوده است. از رفقای آوازه خوان خاتمی بوده است. غیر از شعور وشخصیت کم و کسری ندارد. به حال سکنه جنقوری اسلامی باید نشست و زار زار گریست


اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست اندر پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من.

مصراع سوم این رباعی معیوب است.
ویرایش:
هست اندر پس پرده گفتگوی من و تو.

مفهوم آاسرار» و «اسرار ازل»
از مفاهیم مرکزی و مهم حافظ و خیام است که دال بر تئوری شناخت اگنوستیسیستی آندو ست.
اگنوستیسیسم
یعنی
لادریت و یا ندانم گرایی
یکی از مکاتب ارتجاعی تئوری شناخت است که امروزه امپریالیسم هم اشاعه می دهد.
پاپ اأمانی مستعفی هم ندانم گرا بوده است.
از دید این مکتب
انسان عاجز از شناخت «هر» و«بر» است
یعنی فرقی با گاو خر ندارد.




۵۵ ساله شدم ... و این انتهای ویرانیست. من را به سخت جانی خود این گمان نبود
نسترن

۵۵ سالگی
نقطه آغازین (مبداء) بلوغ فکری و فرهنگی و شخصیتی هر کس است
آدمیت آدمی از این سن
شروع می شود.
تازه اگر فرد بختیار باشد و نه بد بیار و بدبخت.
خیلی ها تا آخر عمر
خر مادرزاد می مانند


شعر حافظ، در زمان آدم اندر باغِ خُلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

اگر منظور کریم از باغ خلد
جامعه کمونیستی اولیه باشد
در آن جامعه
شعر ضد علمی و ضد عقلی و ضد خلقی و خرافی خواجه
ارزش سرگین و پهن در زیر پای ستوران باغ را حتی ندارد.

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری

آره
فرم شعر حافظ
زیبا ست.
محتوای شعر حافظ اما زباله است.
کسب و کار حافظ
دستچین کردن زباله از آثار سعدی
و
توسعه فرمال زباله های مأخوذ از آثار سعدی است.
حافظ
چیز مثبت و منفی ئی ندارد که از سعدی نگرفته باشد.
حافظ
حتی خط مشی مبارزه با اهل طریقت و تصوف و عرفان را
از سعدی گرفته است.


حزب توده ایران سازمان سیاسی طبقه کارگر ایران است و در راه دفاع از آزادی، دمکراسی، صلح و عدالت اجتماعی، مبارزه می کند.

آره.
سازمان سیاسی طبقه کارگر
وظیفه طبقاتی و رسالت تاریخی دیگری دارد.
مراجعه کنید به زندگی مارکس و انگلس

سازمان سیاسی طبقه کارگر
مکلف و موظف به بردن سیستماتیک مارکسیسم ـ لنینیسم به میان توده و قبل از هم طبقه کارگر ، تربیت تئوریکی و سیاسی طبقه کارگر،
رهبری توده توسط طبقه کارگر،
براندازی حاکمیت اقلیت انگل و استثمارگر
و
برقراری دیکتاتوری پرولتاریا ست که به معنی فرمانفرمایی طبقه کارگر و متحدیتنش (دهقانان و پیشه وران و روشنفکران خلقی) است


عجب انتقادات استراتژیکی بند تنبانی ئی
عنقلابیون جنقوری دارند.
. حالا اگر اسم ها را عوض کنند
مثلا
زین العابدین
را خضر و الیاس بنامند
که از اسامی مطلقا اصیل عیرانی اند
و
کبابی نقی
را کبابی سیامک بنامند،
معجزه که نمی شود


شرم بر حکومت اسلام و شرم بر سیاسیون ۵۷ که حامی اوباش شدن و حاکمشان کردن از جبهه ملی و مجاهد و حزب توده
موعلی

این واکنش موعلی به صرف ۷۰ درصد موقوفات برای تعزیه است.
هنر نزد جنقوریلن است و بس.
همین جنقوریان علامه
گوش فلک را از هارت و پورت ۲۵۰۰ ساله پر کرده اند.
اگر فرهنگ و تمدن این است
پس بی فرهنگی و توحش چیست؟
مجاهدین که در مقابل طبقه حاکمه جدید
مسلحانه ایستاده اند و کشتار و دربدر شده اند
حزب توده هم که علیرغم معصومیت و مظلومیت مطلق
هم توسط شاه
به طرز خشن و خونینی سرکوب شده
و
هم
توسط شیخ.
ضمنا با سرکوب رادیکال حزب توده توسط شیخ خونخوار
فرح پهلوی و شوهر مرحومش و خود موعلی به آرزوی خود رسیده اند.


اعدام خلایق در جنقوری اسلامی اگر تیز بنگریم خدمت به خلایق است. جنقوری جای زندگی نیست. جهنم است.


هی مدار فلک
با فارسی خالص نمی توان حتی عرعر کرد.
اگر از همین جمله مدارات قلک
کلمات عربی را حذف کنند
فسی حتی باقی نمی ماند


اسلام زدایی؟

منظور از اسلام زدایی چیست؟
کی باید جامعه را اسلام زدایی بکند؟
ضمنا
اسلام را با چه ایده ئلوژی دیگری باید جایگزین سازد؟
اعضای جامعه که نمی توانند بدون شعور و ایده ئولوژی باشند.
الترناتیو زورقبانان
برای مذهب چیست؟
ضمنا چرا اسلام زدایی و نه مثلا مسیحیت و یا زرتشتیت و یا ارمنیت و یهودیت زدایی در مقیاس جهانی و نه فقط در مقیاس جنقوری؟
اسلام
چه کم از بقیه ادیان دارد؟
اسلام
آخرین دین است و طبیعتا و منطقا بهتر از ادیان قبلی است.
یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت و بودیسم و غیره که علمی تر و عقلی تر و مترقی تر از اسلام نیستند



اولین چیزی که کتاب به ما می آموزد این است که چگونه تنها باشیم
جانتان فرنزن

کتاب چیست؟
کتاب در واقع
همنوع غایب از نظر است
مطالعه کتاب
فرمی از هماندیشی باواسطه با همنوع است
البته اکر مطالعه خرخوانی نباشد




دانا، نادان را می‌شناسد چرا که زمانی خود نادان بوده است اما نادان هیچ وقت دانا را نمیشناسد زیرا هیچ وقت دانا نبوده است
افلاطون

کسی که بشریت را به دانا و نادان طبقه بندی کند
خودش نادان است
بشر
خر نیست.
تفاوت فی مابین در این است که هر کس بسته به حرفه و کسب و کارش
در زمینه ای تخصص دارد.
تفاوت نه در خود افراد
بلکه در تقسیم اجتماعی کار است.
بنا خر تر از بقال نیست
عطار خرتر از نجار نیست
معلم خرتر ازمؤذن نیست




گاه باید چتر را دست #باران داد
تا روی سر خودش بگیرد
و ما
جایش بباریم!
رضا کاظمی

باران که نمی بارد.
ابر است که برف و باران می بارد.

منظورش از باریدن ما
گریستن است.

این طرز تفکر
اما ایراسیونالیستی (مبتنی بر خردستیزی) است.
هر سیستمی بسته به ساختارش فونکسیونی دارد.
ساختار ابر
بارش برف و تگرگ و باران را الزامی می سازد
و
ساختار چتر
حراست از خیس شدن در زیر باران را

نه.
همرنگ جماعت شدن یعنی تمکین اوپورتونیستی و مکانیکی و خرکی و مصلحتی به ایده ئولوژی حاکم
ایده ئولوژی حاکم
نه ایده ئولوژی جماعت کذایی
بلکه ایده ئولوژی طبقه حاکمه است




زباله نامیدن زباله که توهین به زباله نیست.
تمیز و تبیین زباله
تحلیل رئالیستی و راسیونالیستی است.
سکس به شرطی سکس است که ناشی از عشق باشد.
و گرنه به قول شما نیازی غریزی ـ حیوانی است
جفتگیری خرکی است


زندگی واقعی از چهل سالگی به بعد شروع می‌شود تا قبل از آن ما فقط تحقیق میکنیم و یاد میگیریم
کارل گوستاو یونگ

زندگی؟
بلوع حقیقی افراد از ۵۰ و یا حتی از ۶۰ سالگی شروع می شود
تازه اگر بختیار باشد و بد بیار.
زندگی روندی عینی است و با تولد شروع می شود و ربطی به سن و سال ندارد.
اتفاقا در ایام پیری
کیفیت زندگی به صفر می رسد




ما یا میتونیم همرنگ جماعت بشیم یا میتونیم دنیا رو متحول کنیم اما نمیتونیم هردوتا کارو انجام بدیم باید تصمیم بگیریم ، شما دوست دارید جزو کدوم باشین همرنگ یا ایجاد کننده تحول؟؟؟
مهدی

مفهوم «همرنگ جماعت شدن»
خرافه مفهومی بیش نیست.
کسی همرنگ توده بی رنگ نمی شود.
همه همرنگ طبقات حاکمه پر رنگ و پر نیرنگ می شوند.
طبقات حاکمه همه کاره اند.
خدا واره اند.
خدا عکس انتزاعی ـ آسمانی اعضای طبقات حاکمه است
طبقات حاکمه
مثل خدا
نامرئی اند
همه جا هستند و هیچ جا نیستند.
همه کاره اند و در عین حال به ظاهر هیچکاره اند.
از جنس اجنه اند

همه کثافتکاری ها
توسط عوامل طبقات حاکمه انجام می یابند
و لذا دست طبقات حاکمه همیشه پاک و تر و تمیز می ماند.
اگر ورق برگردد
عوامل طبقات حاکمه تنبیه و توبیخ و تبعید و تهدید و ترور می شوند
و
نه اعضای طبقات حاکمه.
کسی مرگ بر طبقات حاکمه نمی گوید
همه مرگ بر شاه و شیخ و آن و این شعار می دهند.




نه.
بالاتر از حقیقت
مرجعی وجود ندارد.
کشف و ابلاغ حقیقت
به نفع جامعه است
حتی اگر دل این و آن بشکند.
این و آن بعدا در می یابند که حقیقتگو
دوست حقیقی شان بوده است



سکس را شاید بتوان به نوعی یک دلخوشی برای کسانی که هنوز عشق را تجربه نکرده اند دانست
 گابریل گارسیا مارکز

گروهبان گارسیا فقط شعور ندارد.
از این رو نمی داند
که
سکس چیست.
سکس مفری برای تخلیه فشار روحی و روانی ناشی از عشق است.
سکس بدون عشق
اصلا
سکس نیست.
عملیات مکانیکی است.
چیزی تصنعی و قلابی و تقلبی است.
کردوکاری توحش آمیز است.
خویشاوند با تعقیب و تسخیر و تجاوز و جنایت است



عجب.
کدام بیسوادی ادعا کرده که
ماتریالیسم علم است؟
بگردید
اگر جایی پیدا کردید
خبر کنید
تا ما برای اموات تان صد پارس بلند بفرستیم.
ضمنا علم چیست؟
و
شما
کیستید
خود را جامعه گرا جا می زنید
و
به مسموم کردن خلایق کمر بر بسته اید؟


و خدا به سخن در آمد:
تو باید به من کمک کنی.
هانس رات

خدا
قاعدتا و طبیعتا
از کسی
التماس کمک ندارد.
خدا
نه محتاج این و آن
بلکه برعکس
مرجع طلب حاجات این و آن است


جهان بینی کسروی فرق ماهوی با جهان بینی روحانی و پهلوی نداشته و ندارد.
روشنگری باید
علمی و انقلابی باشد تا روشنگری باشد و نه عوامفریبی.
و گرنه همه می توانند هارت و پورت کنند.
کسروی مذهب را نفی مکانیکی می کند
بعد
مذهب جدیدی تحت عنوان ورجاوند بنیاد اختراع می کند
وبه خورد خرجماعت می دهد.
بشریت بر سر دو راهی زیر ایستاده است:
یا فراگیری مشقتبار مارکسیسم و خروج از خریت
و
یا عرعر و عوامفریبی و خود فریبی و خریت گستری


جامعه از صراحت خوشش نمیاد اما خوب که فکر کنیم، صراحت هم مثل راستگویی ساده تر از تلاش برای سفسطه بازی و لفاظیه…
بسیار ساده تر و منطقی تر حتی؛
در هر دو حالت آدم مجبور نیست خود واقعیش رو نادیده بگیره و تو قالب جامعه پسند فرو بره.
آفاق

بحث بر سر چیست؟
بحث بر سر فرم است و یا بر سر محتوا.
صراحت
فرم هماندیشی است و نه محتوای آن.
خرافه ار در هر فرمی بفرمایی
خرافه خواهد بود.
فرم را نباید دستکم گرفت.
تعیین کننده اما محتوا ست.
رابطه فرم با محتوا
مثل رابطه قابلمه با غذا ست.
تعیین کننده نه قابلمه
بلکه غذا ست.
اگر غذا زباله باشد
در بهترین و گرانترین ظرف هم بپزی و سرو کنی
جز مسمومیت سودی نخواهد داشت


هميشه يادمان باشد که نگفته ها را ميتوان گفت، ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت. چه سنگ را به کوزه بزنی، چه کوزه را به سنگ، شکست با کوزه است. دلها خیلی زود از حرفها میشکنند!
دونیل

در این صورت
جامعه به همین روز می افتد که افتاده است.
طویله می شود
و
کسی برای حقیقت تره خرد نمی کند.
حواس همه متمرکز می شود به نشکاندن کوزه دل همنوع.
مثلا کسی تو دهن لاشخوری نمی زند که زنان را ناقص العقل می داند
تا کوزه دلش را نشکند.
بعد نوبت به سنگسار زنان ناقص العقل می رسد.



زنان دیری است که توسط طبقات حاکمه
هم
سرکوب می شوند
هم
آلت دست قرار داده می شوند
و
هم
مورد سوء استفاده های بیشرمانه کلان قرار می گیرند.
زنانی که پست های مهمی در سیاست و اقتصاد و غیره دریافت میکنند
چه بسا
مرتجع تر وبی رحمت ر و بی شرم تر از نران اند.
تا اثبات کنند که دستکمی از نران ندارند.
شکنجه می دهند
هارت و پورت می کنند.
آبرو می برند


با چوب های پوسیده نمیتوان قایق ساخت با افکار پوسیده هم نمیتوان جامعه را ساخت
ماری

مگر جامعه را با افکار می سازند؟
جامعه چیست؟


منظور نیچه و فاشیست ها و فوندامنتالیست ها از انسان انتزاعی چیست؟
خدمت به کدام انسان مشخص مورد نظر نیچه و هایدگر و لاشخورهای دیگر است؟
بشریت در فلسفه نیچه
به دو طبقه ابربشر و برده بشر طبقه بندی می شود.
جلادان خونریزی از قبیل هیتلر که ۶۰ میلیون نفر را به انحای مختلف نابود می سازند
انسان ایدئال نیچه و هایدگرند
و
اکثریت قریب به اتفق قبشریت
برده اند
زباله اند
و
باید برای اقلیت ابر بشر کذایی
سواری بدهند
جان بکنند
نفله شوند.
نیچه بدترین دشمن برابری و خواهری ـ برادری بشریت است



یکی از مشکلات کلمات اینه که همیشه یک معنی نمی دهند و لذا معمولا تفسیرهای مختلفی از آن ها برداشت یکی از مشکلات کلمات اینه که همیشه یک معنی نمی دهند و لذا معمولا تفسیرهای مختلفی از آن ها برداشت می شه
دانشمند

آره.
به همین دلیل
تأمل ما نه بر روی واژه ها (کلمات)
بلکه بر روی مفاهیم است.
واژه ها
چه بسا
معانی مختلف دارند.
یعنی حاوی مفاهیم مختلفند.
رابطه واژه با مفهوم
رابطه فرم با محتوا ست.
رابطه قابلمه با غذا ست.
تفکر هم تفکر مفهومی است و نه تفکر واژه ای.
ما مفهوم مربوطه را پیشاپیش ذکر می کنیم
بعد دست به استدلال و اثبات می زنیم:
مثال:
از دست دادن آدم ها
یک مفهوم است و نه یک واژه.
ولی منظور از این مفهوم چیست؟
اگر منظور دلخور سازی این و آن است،
چرا در مفهوم فوق الذکر تبیین می یابد؟


مرسی. نخواستیم! انقدر این گندابه را به عنوان افتخارات ملی و غیره توی حلق ما نکنید! فردوسی قهرمان شماست نه ما!
واسه ما هیچ منطقه ممنوعه نقدی وجود ندارد. از قرآن مسلمانها بگیرید تا شاهنامه فردوسی و ارزشهای دربار شاهانتان. ما مجازیم قرآن تو را نقد کنیم. وایستا تماشا کن! ما مجازیم شاهنامه تو را هم نقد کنیم! مشاهیر ادبی تو را هم پایین بکشیم. افتخارات ملی تو را افشا کنیم. بلدی جواب بده. بلد نیستی بخوان، گوش بده و فکر کن!
بیتی که میگوید:
زن و اژده ها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای
این را افتخار ادبی شماها گفته نه باقر آقای بقال سر کوچه.
مهرنوش موسوی

ایده بدی نیست.
ما ۲۰ سال است که همین کار را می کنیم.
کلمه به کلمه و بیت به بیت و جمله به جمله
همه چیز را به چالش علمی و انقلابی می کشیم.

ما حماسه داد میراث تحلیلی جوانشیر از شاهنامه را ویرایش و تحلیل کرده ایم.
بگذارید روی همین دو بیت از فردوسی مکث کنیم.
سؤال این است که این دو بیت کجای شاهنامه است؟
از قول فردوسی است و یا از قول یکی از کاراکترهای شاهنامه؟
چون کسی که آزار موری را حتی روا نمی دارد، قاعدتا نباید نابودی کلکتیو زنان را توصیه کند.
ضمنا
می توان هارت و پورت کرد
ولی نمی توان میان نظامی و حافظ و سعدی و فردوسی و غیره علامت تساوی دلبخواهی گذلشت.
پیدا کردن جمله ای راجع به زن
و
معیار سازی از ان برای تحلیل
و
گذاشتن علامت تساوی میان همه زن ستیزان
ربطی به تحلیل علمی و انقلابی ندارد.
من - زور از خوش گذشتن عمر چیست؟
خوش گذشتن عمر
که حتما نباید مبتنی بر خردگرایی و انسانگرایی و طبیعت گرایی (راسیونالیسم و هومانیم و ناتورالیسم) باشد.
خیلی از جلادان ماضی و مضارع
مثلا طالبان و حزب الله و داعش الله و غیره از زجر و آزار موجودات طبیعی و جامعتی لذت عظیم می برند.
تیمور لنگ از جان دادن انسان ها کیف نهنگ می کرد.
خوش گذشتن عمرش در قتل و غارت ابنای بشر بود.


خطاطی و خطاشی
فرم هایی از فرمالیسم طبقات حاکمه انگل برده دار و فئودال اند.
خطاطی و خطاشی
اصلا هنر نیستند.
خطاطی و خطاشی
چه بسا کردوکاری خردستیز اند.
چون امکان خواندن و فهمیدن اندیشه ها را دشوار می سازند



از دست دادن أدمها؟
مگر ادمها مملوک کسی هستند تا از دست شان بدهند و یا به دست اورند؟
فرق بشر با گاو و خر
غیرقابل به دست اوردن و از دست دادن بشر است.
پشت سر هر حرف عادی
ایده ئولوژی ارتجاعی طبقات حاکمه انگل
خرناسه می کشد.
از دست دادن خود به چه معنی است؟
اصلا من ـ زور از خود چیست؟



آره.
خودتان
بی خبر از همه چیزید و هنری جز عوامفریبی ندارید.
تعریف علمی از اتم
را
امام ششم (صادق)
صدها سال قبل از مندلبف عرضه داشته است



«انقلاب» ۵۷
اصلا انقلاب نبود.

انقلاب سفید
انقلاب بود.

«انقلاب» ۵۷
عنگلاب بود.

عنگلاب ۵۷
پیروزی مجدد ارتجاع فئودالی و روحانی
بر انقلاب سفید ضد فئودالی ـ ضد روحانی (بورژوایی) بود.
رستاوراسیون و یا عنگلاب بود.
عنگلاب اسلامی خمینی و گربه نره
شبیه عنگلاب اولیگارشیستی گربه چف و یلسین و پوتین و پالان بوده است.
البته در پله توسعه ای پایین تر.
اینجا انقلاب بورژوایی ـ کاپیتالیستی شکست خورده است
و
آنجا انقلاب پرولتری ـ سوسیالیستی

نفرین به باد
باد
نفرین بر آنکه رسم ستم را نهاد
باد



شهناز هماپور

مسیح مغلوب، شاعر
مهر تا یید (تأیید؟) مخواه
از دیده که بروی
از دل رفته ای.

حواریون سینه چاک
دل سپرده ی یهودایند.

خروس خواند
سه بار .
شاعر مغلوب
صلیب سرنوشتت را
بر دوش بگیر
نجات دهنده ها بر دار اند
وچشم به راه شاعری نیمه دیوانه اند
که می گفت :
جهان بی عشق یتیم می ماند.
پایان

مسیح فقط از دیده رفته
ولی از دل نرفته است.
هیچ چیز در عالم وجود
از بین نمی رود.
آنچه که خلایق خام خام اندیش
فنا می پندارند،
چیزی جز تغییربه توان هزار نیست.
دانه ای است که جوانه می شود
جوانه ای که نهالی
نهالی که درختی باردار می شود
درختی که باغ می شود
باغی
که
جنگلی می شود.
سر بلند و سبز باش
ای جنگل
ای انسان.




شهناز هماپور

مسیح مغلوب، شاعر
مهر تا یید (تأیید؟) مخواه
از دیده که بروی
از دل رفته ای.

حواریون سینه چاک
دل سپرده ی یهودایند.

خروس خواند
سه بار .
شاعر مغلوب
صلیب سرنوشتت را
بر دوش بگیر
نجات دهنده ها بر دار اند
وچشم به راه شاعری نیمه دیوانه اند
که می گفت :
جهان بی عشق یتیم می ماند.



مغرور حسن خود مشو و قصد ما مکن؛
کاین حسن تست ..از اثر عشق پاک ما !
وحشی بافقی

معنی تحت اللفظی:
زیبایی هر کس
نه
چیزی واقعی و عینی
بلکه چیزی ذهنی و بند تنبانی است.

عجب جامعه گرایان با هوشی وجود دارند.
زیبایی هر چیز
دیالک تیکی از زیبایی عینی و زیبایی ذهنی است.
این اما به چه معنی است؟

این اولا بدان معنی است که معیار زیبایی فقط صورت زیبا نیست.
اگرچه صورت زیبا برابر با هیچ نیست.

ای بسا زیبارویان که فقط از دور خوشایندند
و نمی توان لحظه ای همنشین شان شد.

زیبایی فیزیکی باید با زیبایی فکری و روحی و شخصیتی همراه باشد تا زیبایی باشد.
علاوه بر این
استه تیک
طبقاتی است.
زیبا از دید یک رعیت و کارگر و پیشه ور با زیبا از دید ارباب فئودال و تاجر و بورژوا
از زمین تا آسمان تفاوت دارد.



خطابیه حکی مابوالقاسم لاهوتی به کارگران
خطابیه حکیم ابوالقاسم لاهوتی به کارگران


مش طهمورث
مقایسه چیست؟
مگر ما در این کامنت دست به مقایسه زده ایم؟
مقایسه کسب و کار کسانی است که لبی از چشمه سارهای مارکسیسم
تر نکرده اند.
ما
به تحلیل مارکسیستی شاه و شیخ و پانیسم های رنگارنگ دست زده ایم


مقایسه
ساده ترین طریق شناخت است.

اگر کسی عاجز از مقایسه باشد
باید نشست و به حالش زار زار گریست.

شاه
در کودتای ۲۸ مردا
متحد شیخ بوده است
مرتجع بوده است.
همان شاه
اما
چند سال بغد
مجبور به اجرای وصایای انقلبا ضد فئودالی فرقه دموکرات آذربایجان و بخش ضد فئ<دالی برنامه حزب توده شده است
و
انقلبا ضد فئودالی و ضد روحانی سفید را رهبری کرده است
دست به اصلاحات ارضی زده است
روحانیت را از حاکمیت رانده است.
روحانیت پس از انقلاب سفید
بر ضد سلطنت برخاسته است و به مدد بازار و امپریالیسم روی کار امده است
شاه
شخصیتی انقلابی بوده است.
شیخ
لاشخوری ارتجاعی است


خدا چیست؟
خدا که وجود واقعی ندارد.
خدا یک مفهوم است.

مفهوم چیست؟
مثال:
زن یک مفهوم است.

مفهوم زن از کجا آمده است؟

مفهوم زن چیزی سوبژکتیو و ذهنی است
مفهوم ذهن چیزی ابسکراکت و انتزاعی است.
چیزهای مجرد و انتزاعی فقط در ذهن بشر وجود دارند و نتیجه تجریدند.

تجرید چیست؟

تجرید عملی فکری است.
مثال:
هایده و حبیبه و شریفه و معصومه را می بینند
همه خصوصیات منحصر به فرد آنها را مورد صرفنظر قرار می دهند
و
وجه مشترک آنها را در نظر می گیرند
بدین طریق مفهوم زن
تشکیل می یابد که بلافاصله بسته به زبان حریفان
واژه می شود:
زن
ومن
فراو
آرواد
مادام
و
غیره
می شود و روی کاغذ می نشیند.
خدا هم یک مفهوم است و نتیجه تجرید است.
خدا
نتیجه تجرید کیان است؟



میدونم عزیزم وقتی عرزشیا زن با ماشین و گل رز این چیزا مقایسه میکنن منم مثال اسب زدم
ماری

آره.
آنها زن را حتی با زر و زیور مقایسه میکنند
و
نتیجه می گیرند که همانطور که زر و زیور را در گاوصندوق نگه می دارند
باید زن زر واره و زیور واره خیلی خیلی ارزشمند را هم در خانه نگه داشت.
ولی تجلیل مرد و سرو و اسب و در و گوهر و تحقیر زن و گاو و خر و درختان میوه هم کسب و کار آنهاست


ایکاش چنین بود.
محمد علی عمویی
در خاطرات خود
به مقایسه زندان شاه با زندان شیخ و شکنجه گاه شاه با شکنجه گاه شیخ و شکنجه گران شاه با شکنجه گران شیخ پرداخته است.
احکام دادگاه های انقلبا سفید در حق مخالفین را با احکام بیدادگاه های قرون وسطایی شیخ با مخالفین
مقایسه کنید.
صد رحمت به شاه.
صدهزار نفرین به شیخ.
به عوض انتشار خرافات
فوت و فن تفکر بیاموزید
تا
تفاوت و تضاد انقلاب با ارتجاع
را
شاه با شیخ
را
دریابید و در (گوهر) یابید.
ضمنا رشد کنید.
خریت و خر پروری و خریت گستری
به نفع هیچکسی نبوده است




آدمهای غمگین، خودخواه، بدجنس و بی انصاف اند و کمتر از دیوانه ها قادر به تفهیم و تفاهم یکدیگرند. غم هیچگاه بشر را متحد نمی سازد-بشر را به نفاق وا می دارد. و اگر به خیال کسی میرسد که اتحاد بشر با تعمیم اندوه و غم امکان پذیر است، اشتباه می کند. در دنیای مردمان غمگین نسبت به مردمان خوش و راضی، ستمها و جورهای بیشتری روی می دهد.
دشمنان/ آنتون چخوف


عجب خرافاتی مش چه خوف

عکس هایت را مرور میکنم
تو دوری
و من در نزدیک ترین ناممکن دارم زده اند
معکوس میرویم
وارونه تر از خوشبختی
تو در عکس ها مرا دوست داری ؟!
یا نه ! تظاهر به عشق میکنی!
لبخند تو شبیه سیب ممنوع است
و رد شدن از بهشت های احتمالی
دور زدن ادم هایی که از حماقت ما
انگشت به دهان مانده اند .
من در یک خلآ بی جاذبه سقوط میکنم
و تو
در سیاهچاله ای موذی می افتی
زندگی ما اسیاب اسیابان کافری ست
که میوه های ممنوع را
در دهان دنیا می ریزد .
از چهار پایه بالا میروم
بی جاذبه هم میشود مرد
مگر نه اینکه مرگ بی قانون است !
تو هم ذوب میشوی
چون بستنی در یک عصر تابستان
بی انکه در دهان کسی لبخند بگذاری !
چهار پایه میافتد
پاهای یک زن ناخوشبخت آویزان می ماند
و از تمام تو
یک رویای سرد و شیرین
در حافظه آسفالت ها میماند .
((ما این میوه ی نباید (هرگز) را
به دهان نبردیم
احمق بودیم ))
#فرمیسک_حاجی_میرزایی



جهان شرق و غرب وجود ندارد.
جوامع بشری وجود دارند.
فرماسیون های اقتصادی وجود دارند.
دلار هم مثل ریال و ین و یورو و غیره
مبتنی بر طلا ست.
تفاوت میان ارزها
در کمیت طلایی است که پشتوانه آنها ست


شهنار هماپور
در دهان من فریادی است گنگ
بلندترین آواز را هم که سر می دهم
از درخت هیچ خانه ای ساری نمی پرد.


فریاد بی صدا
اصولا و اساسا
بی صدا نیست.
خیلی از جانوران
دیده می شوند که با دهان باز حرف می زنند
ولی صدایی به گوش نمی رسد.
دلیلش این است که جانوران
در این جور موارد
با اولترا شال
هماندیشی می کنند.
و
بشر و خیلی از موجودات کر
قادر به شنیدن اولترا شال نیستند.
ترفند بدی هم نیست.

فریا دبیصدا که چیزی نیست.
فبل ها
با پاهای شان هماندیشی می کنند.
ضدا پاهای شان هم برای بشر و خیلی از موجودات خر
قابل شنیدن نیست.
این هم هنوز چیزی نیست.

فیل ها
با پاهای شان نوسانات زمین را می شوند.
به همین دلیل
در طرفة العینی از زلزله با خبر می شوند و پا به فرار می گذارند.

این هم هنوز چیزی نیست.
پروانه ها و حتی پیله و کرم ها و کنه ها و امثالهم
در هماندیشی مدام با یکدیگرند
فقط ما قادر به شنیدن حرف های شان نیستیم
چه رسد به فهمیدن.
گوش پروانه ها در بال های شان است.


هی میترا.
در جنقوری اسلامی
زن اوتوبوس ران وجود دارد.
تاکسی که چیزی نیست.


بستگی دارد که معیار ترقی طلبی چه باشد.

مثال:
سطل ننه ات طلب ها
از سر تنت طلب ها
از خیلی نظرها مترقی ترند.
رضا شاه بی سواد و محمدرضا شاه باسواد
راسیونال تر و نوگراتر (مدرن تر) از شیخ بوده اند.
آتاتورک
راسیونال تر و نوگراتر (مدرن تر) از عرعر دوغان و داعش و گولن بوده است.

سطل ننه ات طلب ها
مترقی تر از پان های پالان بر پشت
مثلا پان ترکیسم
پان کردیسم
پان عربیسم
و
غیره اند.
دلیل مخالفت پان های پالان بر پشت با سطل ننه ات طلبیسم
مخالفت سطل ننه ات طلب ها با تجزیه کشور است.
راستی دلیل مخالفت سطل ننه ات طلبیسم با تجزیه کشور چیست؟
سطل ننه ات طلبیسم
که میهن پرست نیست.

شعر و‌فلسفه … کاوه عسکر
از نظر دادستانها،، تمامی محکومین یک مشت تبهکار شیاد هستند!!
از نظر قاضی… تمامی آنها یک مشت تبهکار بیچاره هستند!!
و از نظر وکیل،،، تمامی تبهکاران یک مشت جنایتکار احمق هستند که اشتباه کردند و باید بهشون فرصت دوباره داد!!!!
و از نظر من!!!
تمامی اهل دادگاه،،، یک مشت بیشرف شیاد هستند که از این فلسفه نان‌ میخورند!!!
در دادگاه های حاکمین من هیچ تفاوتی بین آنها و دادگاه های واعظین مرگ نیافته ام
چه بسا که واعظین بهشت، سالهاست بر این پایه نان میخورند!!!
و اینگونه است که تمامی نسل بشر محکوم نام برده میشوند در کتب آسمانی
با الهام از آنکه آدم گناهکار بود و محکوم ، و اینچنین به فرمان خدا بر زمین فرود آمد!!!!!
انسان محکوم است!!!
تا آن دمی که حتی یک مسجد، کلیسا، پرستشگاه و یک دولت بر روی زمین مانده باشد!!
بر گرفته از صفحه عسکر عزیز

محتوای این سخن عسگر
مبتنی بر دولت ستیزی و مذهب ستیزی است
و
این مشخصه فکری مرکزی  مهم آنارشیسم است.



بهائیان
برای فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم)
شبیه یهودیان برای فاشیسم آلمان (نازیسم) است.
اعدام زنان بهایی
توسط فوندامنتالیسم شیعی
هم محتوای فوندامنتالیستی دارد که همشیره فاشیسم است
و
هم محتوای انتی فمینیستی ـ فاشیستی - ضد توده ای ـ ضد پرولتری دارد.
ارتجاع فوندامنتالیستی با تیر واحدی
در ان واحد
چندین نشان می زند.
در زن ـ تصور فاشیسم هم
زن باید خانه نشین باشد و تولید مثل کند تا سرباز کافی برای جبهه بازتولید شود.
مرجع تقلید خمینی و غیره
حضرت هیتلر بوده است.
یهودی ستیزی فوندامنتالیسم شیعی
ضمنا
محتوای فاشیستی دارد.
دفاع از منافع خلق فلسطین
بهانه ای برای عوامفریبی است


اسب هم بی حجابه هم زیباست ولی نجیبِ
ماری

اسب
کمترین فرقی
از هیچ لحاظ و نظر
با گاو و خر و استر و عنتر ندارد.
فقط در ایده ئولوژی اشرافیت کثافت برده دار و فئودال و روحانی
آدمیان و حیوانات و نباتات (و جمادات) مولد
تحقیر می شوند.
تحقیر زن هم به همین دلیل و با همین محتوای طبقاتی صورت می گیرد.
زن مولد (زاینده) و زحمتکش است




ما فقط به معنا و محتوای اشعار و اثار تمرکز نداریم.
به فرم انها هم ارج می گذاریم.
و منتشر می کنیم تا خواننده با فرم شعر آشنا شود.
خواننده که نه.
اجنه.
این شعر نظری به لحاظ ساختار و صنعت شعری
بی عیب و نقص است.
خود نظری شاعر عقب مانده ای است.


لامصبا
خبر جعل می کنید؟
عخبار آلمان از دو و نیم میلیارد گزارش داده است.
ضمنا
آلمان مستعمره امریکا نیست.
آلمان کشوری امپریالسستی است
آلمان و فرانسه و انگلستان و ژاپن امپریالیستی تر از امریکا هستند.
گشت عرشاد المان سکنه امریکا را عرشاد می کند تا دنبال مش دونالد ترامپ نروند.
اوکراین
کشوری اولیگارشیستی است.
طبقه حاکمه همه طویله های سابقا سوسیالیستی
اقلیت کثافت اولیگارش است.
خود پوتین اولیگارش خرپولی است که صاحب کشتی های تجملی و قصور مجلل است.
طبقه حاکمه اوکراین به لحاظ طبقاتی فرقی با طبقه حاکمه روسیه و غیره ندارد.
روسیه فاشیستی تر از اوکراین است.
ارتش روسیه
مسموم از زهر فاشیسم است.
گروه واگنر تحت سرکردگی آشپز پوتین
واحد نظامی فاشیستی است
واگنر نوازنده فاشیست آلمان و نوازنده محبوب هیتلر بوده است



حریف
اخوی احمدی نجات است.
برود یک هفته اسرائیل و بفهمد که بر خلق یهود چه می گذرد.
فقط هفته گذشته
تروریست های خمس و زکات و جهاد
۱۵۰۰ موشک به شهرهای اسرائیل پرتاب کرده اند.
هر روز در اسرائل
۱۱ سپتامبر است.
با فاشیسم چه باید کرد؟



آره.
مغز که خورجین نیست تا عقیده در ان وارد شود
مغز ارگان تفکر است.
همانطور که پا ارگان رفتن و در رفتن از طویله است



کسروی و انتقادات بند تنبانی و آخوندی اش.

زبان در جهان ای خردمند چیست
جز ابزار تبیین اندیشه ای؟
اگر کسی توان تفکر نداشته باشد
زبان فی نفسه اعجاز نمی کند.
فاتحه را به زبان فارسی و انگلیسی هم بخوانی
تغییری در ماهیتش صورت نخواهد گرفت.
عرعر به هر زبانی عرعر خواهد بود.



دو دستت را به من بسپار
که با آنها
دل خود را نگه دارم.
محمود درویش

اشعار محمود درویش
بند تنبانی اند.
به ندرت می توان شعری از او پیدا کرد که معنی و محتوا داشته باشد.
شعر شعرای افغان صدهزار بار غنی تر و قوی تر از اشعار درویش و غیره است.
افغانستان شعرا و مترجمان درجه اول دارد



این قانون دیالک تیکی نفی نفی است
که
کریم ۱۴۰۰ سال قبل تبیین داشته است.

این قانون در کل هستی معتبر است.
هر جوانه، هر پیله، هر جوجه، هر توله و هر فرزند
نافی دیالک تیکی درخت و پروانه و پرنده و حیوان مادر و پدر است.
فرزند
مادر و پدر را
اصلا ادم حساب نمی کند.
دست خودش هم نیست.
این جبر طبیعی است.
فرزند
وقتی که خودش پدر و یا مادر می شود
و بلایی را که خودش بر سر مادر و پدرش اورده
توسط فرزندش بر سرش آورده می شود
مثل سگ پشیمان می شود



عقب پرستان
عده ای ابله آرزوی ,بازگشت به دوران احمدی نژاد دارند,ابلهانی میگویند ایکاش به دوران خاتمی برگردیم,ابلهانی آرزوی بازگشت به دوران طلایی خمینی را در سر میپرورانند.
عده ای آرزوی بازگشت به دوران حکومت پهلوی را دارند,عده ای گیج و گنگ خواهان بازگشت به دوران صدر اسلام هستند و از آنها گیج تر آنانی که آرزوی بازگشت به دوران کورش کبیر را دارند.
هیچکدامشان به فکر ساختن آینده نیست و حرکت به سوی آینده را نوید نمیدهند.
حریف
عقب پرستان؟
واپسگرایان
مرتجعین.
سمتگیری های افراد
بی دلیل نیست.
همه چیز هستی
قانونمند است.
مرتجعین
ایدئال و آرمان و آینده ندارند.
به همین دلیل
ایدئال و آرمان خود را
در ماضی می جویند.
فقط پرولتاریا ست
آینده دارد
و
به همین دلیل
ایدئال و آرمان خود را در آینده می جوید
آینده ای که باید خودش بسازد.
شاعر طنزپردازی این حقیقت امر را به زیور شعر کشیده است:
اوندا کی اولاد وطن خامیدی
آخ نجه کیف چکمه لی ایامیدی
ایندی جماعت اله بیل جین دیلر
جین ندی
شیطان کیمی بی دین دیلر




توت
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
نيما و مانی زير درخت توت ايستاده بودند. سرشان را بالا گرفته بودند، توت‏های رسيده و سفيد و درشت را نگاه می‌کردند. آب دهانشان راه افتاده بود. به درخت سنگ زدند که توت بريزد, نريخت. توت‏ها تازه رسيده بودند، بندشان محکم بود و شاخه‏ها را چسبيده بود.
نيما کفش‏هايش را کند، جوراب‏هايش را در آورد. تنه‏‌ی درخت را گرفت‌، عين گربه، با سختی و سماجت خود را بالا کشيد، هی ليز خورد و هی ليز خورد. اما از پا ننشست. عرق ريخت و به پوست سفت و ناجور و ترک ترک شيارهای زمخت و سخت درخت چنگ زد و پا گذاشت. کف دست‏ها، انگشت‏ها و کف پاهايش زخم شد و سوخت. اما، به روی خودش نياورد. ماني نگاهش می‌کرد.
- می‌افتی بيا پايين. اگر بيافتی مامان ناراحت می‌شود.
نيما به حرفش گوش نکرد. همچنان بالا رفت، رفت تا دستش به اولين شاخه رسيد. شاخه را چسبيد خود را بالا کشاند. پايش را روی شاخه گذاشت، دست دراز کرد و توتی چيد و خواست برای مانی بياندازد. پايين را نگاه کرد مانی نبود. رفته بود پيش مادر:
- مامان، مامان، نيما رفته روی درخت دارد توت می‌خورد.
دست مادر را کشيد و آورد زير درخت، اشاره کرد و نيما را نشان داد.
- ببين مامان، نيما رفته است بالا و دارد توت می‌خورد.
مادر نيما را نگاه کرد، اول ترسيد که نيما بيفتد. اما کم‏کم از شجاعت و همت او خوشش آمد. رو کرد به مانی:
- خب، تو هم برو بالا توت بخور. بزرگ شدی، تصميم بگير، نترس.
نيما از بالای درخت توت‏های تو مشتش را به مانی نشان داد و با دهان شيرين شده از توت گفت:
- اين‏ها هم مال تو، برای تو و مامان چيدم.
خم شد و توت‏ها را توی دست مادر ريخت. مادر توت‏ها جلوی مانی گرفت:
- بيا بخور.
- نه نمی‌خورم. توت‏هايی که نيما چيده دوست ندارم.
- پس خودت برو بالا، بچين و بخور.
- نمی‌توانم.
مادر زير بغل‏های مانی را گرفت، کمکش کرد که برود بالای درخت. مانی پاهايش را تکان داد و گفت:
- مرا بگذار زمين. می‌ترسم بالا بروم. نمی‌خواهم به من کمک کنی.
مادر مانی را گذاشت زمين. شاخه‏ی پايين درخت را خم کرد و رو به روی صورت مانی گرفت. شاخه چند توت درشت و رسيده داشت.
- خودت توت بکن و بخور. اين جور راحت است.
مانی شانه بالا انداخت و پا به زمين کوفت:
- نمی‌خواهم.
مادر گفت:
- خودم برايت می‌چينيم. خوب است؟
- نه، نمی‌خواهم تو برايم توت بچينی.
مادر، که از دست مانی کلافه شده بود، گفت:
- توتی که نيما بچيند، دوست نداری. به خودت زحمت نمی‌دی که از درخت بالا بروی. توتی هم که من بچينم، قبول نداری. توت آماده را هم که نمی‌چينی. اصلا تو چه می‌خواهی؟
مانی سرش را بلند کرد. توت خوردن نيما را ديد و گفت:
- می‌خواهم نيما بيايد پايين. توت نچيند. توت نخورد.
- همين؟
- همين.
مادر به مانی نگاه کرد. هيچ نگفت. دلش به حال او سوخت. راهش را کشيد و رفت.
مانی زير درخت نشست. زانوهايش را بغل گرفت. به درخت تکيه داد و زار زد.
پایان



دین فرمی از روح و شعور است
دین روح جامعه بی روح
و
یا
شعور جامعه بی شعور است.
بشر فقط با نان زنده نیست
بشر به جان (روح و شعور) هم نیاز دارد.
دین را فقط از موضع پرولتاریا می توان نقد کرد و با مارکسیسم جایگزین ساخت.
هر نقد دیگری از دین
خرافی تر از دین است.
فاشیست ها با دین ستیزی
بیشعوری خود را
ماست مالی می کنند.



چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهدِ شباب اولی
حافظ

در ایام پیری
کسی توان عیاشی (زنبارگی و بچه بازی) و میخواری و لاابالیگری ندارد.

چون پیر شدی عطار در میکده داخل شو
کاین علت پیری را جامِ مَیِ ناب اولی
عطار

برای فراموش کردن ذلت پیری
باید مست کرد.

سکنه شعرستان
معنی عشعاری را که منتشر می کنند
نمی دانند.
طوطی وشانند.




افسردگی به انسان فرست اندیشیدن نمی‌دهد
 بنابراین برای اینکه انسان نادان بماند
 باید اندوهگینش ساخت فردریش
 نیچه


جنقوریان خیال می کنند که نیچه آدم است
به همین دلیل لاطائلات او را مثل نقل و نبات به خورد همدیگر می دهند.
نیچه کثیف ترین فیلسوف فاشیسم است.
نیچه مؤسس هر چیز کثیفی است که می توان تصورش را کرد.
اتفاقا
مغز افراد در شکنجه گاه ها
بهتر از عشرت خانه ها کار می کند و می اندیشد.




زخم وارده بر روح به چه معنی است؟
دل شکستن؟
توهین کردن؟
فحش شنیدن؟
تحقیر شدن؟
کسی یافت نمی شود که زخم روحی نخورد و فراموشش نکند.
جهان پر از لاشخور است که هنرشان زخم روحی زدن به همنوع است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر