۱۴۰۲ خرداد ۲, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۶۶۰)

 Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت یازدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

۱

وگر خواجه با دشمنان نیکخو ست

بسی بر نیاید که گردند دوست.

 

معنی تحت اللفظی:

اگر کسی با دشمنانش خوش رفتاری کند، طولی نمی کشد که دشمنان به دوستان او مبدل می شوند.

   

سعدی

 در این بیت شعر،

 دیالک تیک دشمن و دوست را بر اساس خوی خواجه تعیین می کند:

اگر خواجه خوشخو باشد، دشمن تحول کیفی می یابد و دوست می شود و اگر بد اخلاق باشد، دوست دشمن می شود.

 

دوستی و دشمنی،

همیشه

بر اساس منافع مشترک و متضاد تشکیل می شود

و

نه بر اساس طرز رفتار.

 

طرز رفتار

ثانوی است.

یعنی ترایع منافع است.

 

سعدی

   دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو، در دیالک تیک عینی ـ ذهنی

را

 

 در هم می شکند،

قطب اوبژکتیو (عینی) را دور می اندازد

و

قطب سوبژکتیو (ذهنی) را مطلق می کند و به سوبژکتیویسم می رسد.

 

نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو از آن اوبژکتیو است و نه از آن نه سوبژکتیو.

 

خوی خواجه برای دشمن از اهمیت تعیین کننده ای برخوردار نیست.

دشمنی و دوستی قبل از همه، شالوده مادی، عینی ـ واقعی دارد.

دشمنی ارباب و رعیت

شالوده ای به نام «مناسبات تولیدی فئودالی» دارد، دشمنی کارگر با سرمایه دار شالوده ای مادی ـ عینی ـ واقعی به نام «مناسبات تولیدی سرمایه داری» دارد.

برای برقراری دوستی میان انسانها باید قبل از همه، شالوده جامعه را تحول بخشید.

باید به مالکیت خصوصی فئودالی و سرمایه داری پایان داد و مناسبات تولیدی سوسیالیستی را برقرار نمود، تا دلیل عینی ـ واقعی برای خصومت و ستیز طبقاتی و اجتماعی وجود نداشته باشد.

آنگاه است که می توان اختلافات و تضادهای فرعی دیگر را حل کرد.

در گنداب مناسبات تولیدی مبتنی بر استثمار انسان به وسیله انسان است، که تضاد زن و مرد، کودک و بالغ، شهری و دهاتی، روشنفکر و عامی، ترک و فارس و کرد و لر و بلوچ و عرب، مسلمان، مسیحی، یهودی، زردشتی، شیعه، سنی، بهائی، علی اللهی و غیره و غیره نشو و نما می یابد و جامعه و همبود انسانی را به جهنمی تحمل ناپذیر مبدل می سازد.

 

با نیکخوئی خواجه، دشمنی میان خواجه و غلامان از بین نمی رود.

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر