۱۴۰۲ اردیبهشت ۳۰, شنبه

درنگی در اندیشه ای از آرتور شوپنهاور (۱)

 

آرتور شوپنهاور 

(۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۰)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان
آموزه او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است.
او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.
او جهان را مبتنی بر اصل ایراسیونال ( نامعقول) قلمداد می کرد
در زمینه آموزه ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است.
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است. 

میم حجری

آرتور شوپنهاور

خوش بينی

 در اين سرای درد و محنت ناشی از اراده كور زندگي است.
اوست كه از درون ما به ستايش از زندگی می‌پردازد تا ما را وادار كند در اين بدبختی و نكبت و مصيبت در اجرای هدف او كه همان تنازع بقاست سر فرود آوريم 

و 

به تداوم بقای طبيعت گردن نهيم. 

از اين رو زاد و ولد بزرگترين توهين به خرد و فرزانگی‌ است.  هر ميل

 فريبی ناشناخته است

 و 

هر ارضای ميل،

 فريبی شناخته شده. 

با وجود نكبت بار بودن زندگی

 اراده زيستن، كور و نابخردانه و ناخوداگاه 

آفريننده وحشت از مرگ است.

 زندگی مصيبت است 

از آنرو كه كه پاندولی پيوسته در نوسان، ميان رنج و ملال است. 

هستی مصيبت است 

زيرا بر اساس تنازع بقاست.

 

برای آشنایی با جهان بینی شوپنهاور 

تجزیه و تحلیل مارکسیستی این فراز از سخنان او 

که 

در فضای مجازی به خورد خلایق داده می شود،

الزامی است.


۱

خوش بينی

 در اين سرای درد و محنت ناشی از اراده كور زندگي است.

 

  شوپنهاور 

در این جمله

دیالک تیک خوش بینی و بد بینی (اوپتیمیسم و پسیمیسم)

را

وارونه می سازد

و

نقش تعیین کننده را از آن پسیمیسم می داند

و

برای اثبات نظرش

دلیل می آورد:

 

جهان و جامعه در قاموس شوپنهاور،

سرای درد و محنت

  است.

 

این ادعای او ناشی از تخریب دیالک تیک ریاضت و لذت، 

مطلق کردن ریاضت و دور افکندن لذت است.

 

اکنون روشن می شود که کسب و کار شوپنهاور،

 دیالک تیک ستیزی 

است.

دیالک تیک ستیزی

 اما پیش شرط صرفنظرناپذیر هم ایرئالیسم و هم ایراسیونالیسم (هم واقع بینی ستیزی و هم خردستیزی) است.


جامعه بشری

نتیجه تحول  خجسته و دشوار توحش و بربریت است.

همزیستی جامعتی بشر، 

صدهزار بار سهلتر و بهتر از زندگی مبتنی بر توحش جانوران و نباتات است.

بشر برای گذار از توحش و بربریت به جامعتیت،

برای گذار از دریدن و دریده شدن به همزیستی متمدنانه و صلح امیز و مبتین بر همکاری و همبستگی

گنجینه عظیمی از تجارب شخصی و نوعی گرانبها کسب کرده است.

همزیستی جامعتی

بزرگ ترین دستاورد مادی و فکری و فرهنگی نوع بشر است.


شوپنهاور اما منکر کورکورانه و ابلهانه جامعتیت بشریت است.

او میان جامعه و طبیعت علامت تساوی می گذارد.

یعنی

دیالک یک جامعه و طبیعت 

را 

هم تخریب می کند.

طبیعت را مطلق می کند و جامعه را دور می اندازد.

بدین طریق

تفاوت میان جنگل و جامعه از بین می رود.

خوش بینی

 از دید شوپنهاور 

نه سمتگیری فلسفی (ایده ئولوژیکی ـ طبقاتی)، بلکه پدیده ای تحمیلی و اجباری ارادی ـ حیاتی است.

بدین طریق

دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) 

هم  

تخریب می شود.

جبر مطلق می شود و اختیار انکار.


بدین طریق

تفاوت و تضاد بشر با گاو و گرگ و خر از بین می رود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر