۱۳۹۹ فروردین ۳, یکشنبه

تأملی در شعری از شاملو تحت عنوان «لوح» (۴)



احمد شاملو

لوح
از
آید، درخت، خنجر و خاطره

تحلیلی
از
ربابه نون 
 
۱
 در خروش آمدم  که
  «- ریگی اگر خود به پوزار ندارید
  انتظاری بیهوده می‌برید
  پیغامِ آخرین
  همه این است!»
 
معنی تحت اللفظی:
داد زدم:
«اگر ریگی در کفش ندارید، انتظار بیهوده است.
و
بیهودگی انتظار،
محتوای آخرین پیغام است.»
 
اکنون
وحی الهی
نفی و حذف می شود
و
با
پیغام نخبه
جایگزین می گردد.
 
محتوای پیغام نخبه
بیهودگی انتظار
است.
 
توده ـ تصور و توده ـ تصویر فاشیسم و فوندامنتالیسم
در
همین شعر شاملو و در همه مواعظ کلریکالیسم شیعی پس از پیروزی انقلاب سفید
همین بوده است:
توده
هنری جز انتظار ندارد.
 
انتظار 
شاهمفهوم جامعه فئودالی
است
که
به
انواع مختلف مذهبی و لائیک
بسط می یابد:
انتظار بارش باران و آبیاری مراتع و مزارع
انتظار ظهور امام زمان، کشتار کفار جهان، تشکیل حکومت واحده الهی، مسلمان گشتن سکنه شرق و غرب و شروع محشر کبری.
انتظار ظهور خانی و یا خان زاده ای و نجات دهاتیان از بیداد خان سابق
 
همین مفهوم فئودالی انتظار
در
اکثر اشعار شعرای خیلی خیلی انقلابی
امید
نامیده می شود.
 
حتی
طویله های سیاسی چپ و راست
دل به ظهور نخبه ای بسته اند.
 
بی دلیل نیست
که
هر طویله سیاسی
نخبه ای
را
باد می کند و کنار مارکس و لنین و استالین و مائو می گذارد
و
توده
در
تحلیل نهایی
همان انبوهه پاسیو بی بو و بی خاصیت می ماند
که
هنری جز انتظار ظهور نخبه ای را ندارد.
 
فونکسیون نخبه ها
نفی پیغام یکدیگر
است.
 
در این شعر شاملو
نیز
پیغام نخبه قبلی
مثلا
حضرت محمد
نفی می شود
تا
پیغام حضرت احمد 
اثبات و تحمیل شود.
 
توده 
یا
ریگی به پوزار 
دارد
و
 در
 انتظار 
سودی و لذتی 
دارد
و
یا
به
تعویض نخبه
تن در می دهد 
و
کورکورانه
به
دنبال نخبه نوینی می افتد و عرعر می کند.
 
۲
«- شد آن زمانه که بر مسیحِ مصلوبِ خویش به مویه می‌نشستید
    که

 اکنون
  هر زن
  مریمی‌
است
  و 
هر مریم  را
  عیسایی بر صلیب

 است،
  بی تاجِ خار و صلیب و جُل جُتا
    بی پیلات و قاضیان و دیوانِ عدالت.  
 
معنی تحت اللفظی:
گذشت آن دوره
که
به
مسیح مصلوب تان
گریه می کردید.
اکنون
هر زنی، مریمی
و
هر زن زاده ای، مسیح مصلوبی
است.
 
  پیلاطوس 
 حاکم رومی اورشلیم بود 
اندکی قبل از به صلیب کشیده شدن عیسی، 
مسیح را به مردم خشمگین نشان داد 
و 
«اینک انسان» 
را
 بر زبان آورد. 
 
فرق مسیحان معاصر با عیسی مسیح
این است
که
فاقد چیزهای زیرند:
فاقد تاجی از خار، صلیب، تپه جلجتا، پیلاطوس، قضات و دادگاه.
 
۳
   
 
عیسایانی همه هم‌سرنوشت
  عیسایانی یکدست
  با جامه‌ها همه یکدست
    و با پاپوش‌ها و پاپیچ‌هایی یکدست
 
معنی تحت اللفظی:
مشخصه مسیحان معاصر
هویت (یکسانی) کیفی آنها ست:
همسرنوشت اند.
یکدست و یک نواختند.
لباس های شان یکسان است
کفش ها و پابندهای شان یکسان است.
 
در این شعر شاملو
نخبه منفرد و مفرد کلاسیک
با
نخبگان یکسان بیشمار 
جایگزین می شود.

نخبه
ضمن یکسان ماندن، 
تکثیر می شود.
 
برای درک محتوای این بند شعر شاملو
باید
به
مفاهیم کمیت و کیفیت 
اندیشید:
نخبه
به
لحاظ کیفی
«همیشه همان»
(نیچه)
می ماند.
ولی
به
لحاظ کمی
تکثیر می شود.
 
عیسی  مسیح
ماهیتا و عملا
همان می ماند که بوده است.
ولی به لحاظ تعداد تکثیرمی شود.
جای مخلفات ۲۰۰۰ سال قبل
را
مخلفات معاصر می گیرد:
جای جلجتا
را
میدان تیر
جای صلیب
را
چوبه تیرباران و یا اعدام
می گیرد.
 
هدف و آماج شاملو
از
این تغییر و تکثیر کمی و هویت (یکسانی) کیفی
چیست؟
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر