پروفسور دکتر کامیلا وارنکه
برگردان
شین میم شین
۸
· هردو موضعگیری متافیزیکی فوق الذکر در باره مسئله کلیت اساسا در یونان باستان پدید آمده اند:
الف
۱
· با جدا کردن شیئ (اشتوف، ماده) و اصل محرک از یکدیگر توسط امپه دوکلس که پیش شرط اساسی برای مطلق کردن جزء از سوئی و مطلق کردن کل از سوی دیگر بود.
۲
· این سؤال پیش می آید که چگونه یک کل می تواند از اجزای ساکن و بی حرکت مادی خود تشکیل یابد؟
۳
· به نظر امپه دوکلس کلیت های هر مرحله سازمان یابی ماده از اختلاط چهار عنصر تشکیل می یابند که به مثابه کیفیت های تجزیه ناپذیر، قابل تجزیه به اجزای کوچکتر نیستند.
ب
· دموکریت (ذیمقراطیس) نیز کلیت های هر مرحله سازمان یابی ماده را به مثابه ترکیب هائی از اجزای نهائی تجزیه ناپذیر، یعنی اتم ها می دانست.
· ولی ضمنا بر اهمیت محل و ترتیب قرار گرفتن اتم ها (ساختار) در هر کیفیت چیزها تأکید می ورزید.
پ
۱
· افلاطون مخالف این نظریات بود:
۲
· به نظر او کل به طور کیفی محض به مثابه ماهیت و فردیت تعیین شده است.
۳
· هرچیز معنی خود را نسبت به کل تنها به وسیله کل پیدا می کند و کل به مثابه کیفیت مجزای تجزیه ناپذیر از آغاز در ایده ها (این تصاویر ازلی و سرمشق های همه چیزها) وجود داشته است.
۴
· ساختارها و نظام ها اما نامرئی اند و غیرمادی.
۵
· کاینات (کیهان) جمع ساده ای از چیزها نیست.
۶
· کاینات کلیتی است بسته که به نوبه خود از کل ها تشکیل یافته است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر