پروفسور دکتر گونتر کروبر
برگردان
شین میم شین
پسیکولوژیسم در تئوری شناخت
۱
· تئوری تداعی (اسوسیاسیون) مبتنی بر این نظر امپیریسم ایدئالیستی، در قرن نوزدهم به پیدایش پسیکولوژیسم در منطق و تنوری شناخت منجر شد که بنا بر آن درک روابط ژنتیکی میان احساس و مفهوم، دانش منتج از تجربه و تئوری وظیفه تئوری تداعی است و منطق یکی از رشته های آن محسوب می شود.
۲
· اما طرز تفکر مبتنی بر پسیکولوژیسم در زمینه رابطه تجربی و نظری بطلان خود را به زودی نشان داد، به ویژه وقتی که در مورد پیدایش مفاهیم و تئوری های ریاضی مورد استفاده قرار گرفت.
۳
· در مقابل تلاش های امپیریستی برای حل مسئله مربوط به رابطه تجربی و نظری، راسیونالیسم در قرن نوزدهم وارد صحنه شد و در ادامه فلسفه کانت ابراز نظر کرد:
الف
۱
ویلیام وه ول
(۱۷۹۴ ـ ۱۸۶۶)
ریاضی دان، دانشمند، کشیش، فیلسوف، تئولوگ، دانشمورخ انگلیسی
رئیس کالج ترینیتی کامبریج
مؤلف آثار متعدد
· ویلیام وه ول یکسونگری و بطلان نظریه استنتاجی را به درستی نشان داد.
۲
· او اگرچه استنتاج را به عنوان متد اصلی برای شناخت قوانین قبول می کرد، اما در عین حال تأکید بر آن داشت که پیش شرط شناخت قوانین، انجام انتزاعات علمی است که بر داده های تجربی سیستم نظری مبتنی اند.
۳
· این انتزاعات علمی باید به مثابه ایده های غیرتجربی ذاتی فهم باشند و بر مواد تجربی اعمال شوند
· (یعنی برای حلاجی آنها مورد استفاده قرار گیرند)
۴
· این نظریه نیز نتوانست به مسئله چگونگی گذار از تجربی به نظری راه حل قانع کننده ای ارائه دهد.
· مراجعه کنید به انتزاع (تجرید)
انتزاع
(تجرید، ابستراکسیون)
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9221
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9226
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9230
۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9237
۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9245
پایان
۵
· نئوپوزیتیویسم با انتقاد جدی از هر دو طرز نگرش، یعنی هم از طرز نگرش استنتاجی و هم از طرز نگرش پسیکولوژیستی در رابطه با دیالک تیک تجربی و نظری در قرن بیستم وارد صحنه می شود:
۶
· نئوپوزیتیویسم از سوئی ـ به حق ـ با بنای استنتاجی دانش نظری بر تجربی به مخالفت می پردازد.
۷
· نئوپوزیتیویسم از سوی دیگر، خواهان جایگزین کردن نگرش پسیکولوژیستی در رابطه با دیالک تیک تجربی و نظری با تحلیل منطقی می شود.
۸
· نئوپوزیتیویسم هم همانند ایندوکسیونیسم (روش استنتاجی) و پسیکولوژیسم، دانش تجربی را مقدم بر دانش نظری می داند.
· اما ـ برخلاف آندو ـ از این امر نتیجه نمی گیرد که برای گذار از تجربی به نظری باید از احساس و ادراک و مفهوم گذشت.
۹
· بلکه به این نتیجه می رسد که نظری را باید با توسل به تلخیص (خلاصه کردن) منطقی ناشی از عناصر تجربی آن، با توسل به «آنچه که بی واسطه موجود است» دانست.
۱۰
· پوزیتیویسم، تجربی و نظری را در پیوند ژنتیکی آندو در نظر نمی گیرد.
۱۱
· پوزیتیویسم، تجربی و نظری را به مثابه دو عرصه علمی به اتمام رسیده در نظر می گیرد که در فرم های زبانی مختلف وجود دارند و با توسل به تحلیل منطقی و تلخیص (خلاصه کردن) نظری در تجربی، وظیفه خود را کشف پیوند منطقی آندو و عمده کردن تفاوت های زبانی آندو در عرصه علمی می داند.
۱۲
رودولف کارناپ
(۱۸۹۱ ـ ۱۹۷۰)
فیلسوف و از نمایندگان امپیریسم منطقی
· این برنامه نئوپوزیتیویسم نیز تحت عنوان «ردوکسیونیسم رادیکال» (تقلیل گرائی ریشه ای) (کارناپ) به زودی بطلان خود را نشان همگان می دهد و لذا مشخصه پوزیتیویسم در دهه های اخیر فقط نوعی ردوکسیونیسم «میانه رو» بوده است که کارش تفسیر نیم بند زبان نظری در اصطلاحات زبان تجربی بوده است.
· (کارناپ، ۱۹۵۶)
۱۳
· عیب و نقص نظریه نئوپوزیتیویستی در زمینه رابطه تجربی و نظری قبل از همه در این است که آن روابط ژنتیکی متنوع و مختلف میان دانش تجربی و نظری را در روابط منطقی خلاصه می کند و تلاش می کند که دانش نظری را به کمک تحلیل منطقی در دانش تجربی خلاصه کند و بدین طریق به انکار خودویژگی کیفی دانش نظری در مقایسه با دانش تجربی می پردازد.
۱۴
· اما هر جا که نئوپوزیتیویسم این خودویژگی را در ردوکسیونیسم (تلخیص گرائی) «میانه رو» به رسمیت می شناسد، آن را از موضع کونونسیونالیسم به مثابه هدفمندی سوبژکتیو زبان نظری تعبیر می کند.
۱۵
· تجربی ـ علاوه بر این ـ از موضع ایدئالیسم ذهنی، به مثابه دانش سوبژکتیو و بی واسطه موجود در احساس ها و ادراک ها تعبیر می شود.
۱۶
· نئوپوزیتیویسم ـ علیرغم این نواقص و نارسائی ها ـ با محدود کردن خود به جنبه منطقی مسئله، خدمت بزرگی به روشن کردن روابط منطقی میان تجربی و نظری انجام می دهد.
· و لذا معارف منفرد قابل قبول آن می توانند از سوی متدئولوژی مارکسیستی علوم به خدمت گرفته شوند و بر شالوده ماتریالیستی ـ دیالک تیکی در آن ادغام شوند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر