۱۴۰۰ آذر ۱۹, جمعه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) انقلاب (روولوسیون) (۳)

French Revolution

پروفسور دکتر پطر ایشهورن

برگردان

شین میم شین

 

۲۰

ویلهلم کریستیان وایت لینگ

(۱۸۰۸ ـ ۱۸۷۱)

نماینده کمونیسم کارگری

از سوسیالیست های آغازین آلمانی با باورهای مسیحی

اولین تئوریسین آلمانی کمونیسم

پیگرد در آلمان و تبعید در فرانسه و انگلستان

از همفکران بابوف

مؤسس انجمن دادگران (۱۸۳۹)

که

تحت تأثیر مارکس و انگلس به انجمن کمونیست ها تغییر نام داد.

آثار:

بشریت

(چگونه است و چگونه باید باشد!)

 (۱۸۳۸ ـ ۱۸۳۹) 

ضامن های هماهنگی و آزادی (۱۸۴۲)

نجات معصیتکاران تهیدست (۱۸۴۵)

فراخوان مردان کار و حرمان (نامه ها) (۱۸۴۷)

 

·    انقلاب اجتماعی در ایده ئولوژی انقلاب سیاسی در فرانسه، در فلسفه کلاسیک آلمان (قبل از همه به وسیله فیشته و هگل) و در سیستم های پرولتری ـ اوتوپیکی مثلا وایت لینگ به طور تئوریکی بازتاب می یابد.

 

۲۱

·    تنها به وسیله فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، به مثابه فلسفه ماتریالیستی فراگیر و به برکت مبارزه طبقاتی طبقه کارگر و حزب آن است که ماهیت، اهمیت و معنای تاریخی انقلابات اجتماعی روشن می شود و ضروت جامعتی انقلاب سوسیالیستی به اثبات می رسد.

 

۲۲

·    هدف بنیادی از تشکیل فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، به مثابه فلسفه انقلاب آگاهانه سوسیالیستی امروز گسترش چشمگیری یافته است.

 

۲۳

·    فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، امروز جهان بینی، تئوری و متدیک فلسفی انقلابی دوران گذار جهانشمول از سرمایه داری به سوسیالیسم را تشکیل می دهد.

 

۲۴

·    انقلاب اجتماعی عبارت است از تحول بنیادی جامعه:

 

الف

·    تحولی که در آن، حاکمیت طبقه ای به وسیله حاکمیت طبقه ای دیگر جایگزین می گردد.

 

ب

·    تحولی که در دگرگونی های بنیادی در ساختار اجتماعی جامعه در جهت توسعه اجتماعی بالنده ضرور به پیش می تازد.

 

۲۵

·    انقلاب ها ـ به معنی تعیین کننده کلمه ـ عبارتند از تحولات کیفی در سه زمینه زیر:

 

الف

در زمینه تحول ساختار اجتماعی و مناسبات طبقاتی

 

·    تحول ساختار اجتماعی ئی که برای توسعه تاریخی مورد نظر نقش ماهوی دارد و تحول مناسبات طبقاتی ماهوی.

 

ب

در زمینه تحول حاکمیت و قدرت طبقاتی

 

·    از بین بردن حاکمیت طبقه ای و جایگزین کردن آن با حاکمیت طبقه دیگر.

·    سلب قدرت از طبقه ای که اهرم های قدرت (حکومت، دولت) را در دست دارد و واگذار کردن قدرت به طبقه دیگر.

 

پ

در زمینه تحول مترقیانه ساختار اجتماعی و مناسبات طبقاتی

 

·    تحول مترقیانه ساختارهای اجتماعی و مناسبات طبقاتی.

·    یعنی به قدرت رساندن طبقه جدید انقلابی که به تشکیل نظام جامعتی عالی تر همت می گمارد و یا رسالت تشکیل آن را به عهده دارد.

 

۲۶

·    در تحولات انقلابی ـ قبل از همه ـ نقش تاریخساز توده های خلق و سازمانیابی و آگاهی آنان با صراحت تمام بر زبان می آید.

 

۲۷

·    در دوران های انقلابی، توده های خلق برای تشکیل نظام پیشرفته و جدیدی به پا می خیزند.

 

۲۸

·    تحول انقلابی در آن میان، هر چه ژرفتر باشد، به همان اندازه، توده های بیشتری به مبارزه فعالانه جلب می شوند.

 

۲۹

·    توده های دخیل در عملیات انقلابی هرچه عظیمتر باشند، معمولا تحولات به عمل آمده توسط آنان، به همان اندازه ژرفتر و بنیادی تر خواهد بود.

 

۳۰

·    در دوره های انقلابی، توده های خلق به مثابه مبارزان فعال، وارد صحنه سیاسی جامعه می شوند.

 

۳۱

·    انقلاب ها نیز از این رو، مهمترین دوره های تاریخ اند، که در فرصتی کوتاه توده ها را به وظایف تاریخی خویش آشنا می سازند.

 

۳۲

·    انقلابات اجتماعی حوادث اجتماعی ضرورند که علل شان در خود توسعه تاریخی جامعه است.

 

۳۳

·    به قول انگلس، «زلزله انقلابی باید بر مبنای یک نیاز اجتماعی اتفاق افتد.

·    نیازی که نهادهای جانسخت فرتوت به میراث مانده مانع برآورده شدنش هستند.

 

۳۴

·    امکان این وجود دارد که هنوز عموم مردم به عاجلیت این نیاز واقف نباشند، تا موفقیت بیواسطه آن را تضمین کنند.

 

۳۵

·    اما هر تلاشی که در جهت سرکوب زورگویانه این نیاز به عمل آید، آن هم به همان اندازه نیرومندتر مطرح می شود، تا قید و بندها را در هم بشکند»

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۸، ص ۵)

 

۳۶

·    انقلاب ها نحوه و نوع تاریخی ضرورند، که در آنها، توسعه تاریخی در نقاط توسعه معینی تحت شرایط جوامع طبقاتی آنتاگونیستی، اراده خود را به کرسی می نشاند.

 

۳۷

·    علل نهائی انقلابات اجتماعی را باید در تأثیر متقابل دیالک تیکی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، در تشکیل تضادهای عمیق میان آندو دید.

 

۳۸

·    به قول مارکس، «نیروهای مولده مادی جامعه در مرحله معینی از توسعه شان، با مناسبات تولیدی موجود در تضاد قرار می گیرند.

·    با مناسبات تولیدی ئی که نیروهای مولده مادی در بطن (داربست شان، چارچوب شان) شان نشو و نما یافته اند.

 

  (مارکس 

مناسبات تولیدی را فرم و قالبی برای نیروهای مولده به مثابه محتوا تلقی می کند:

  دیالک تیک فرم و محتوا به صورت دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده بسط و تعمیم می یابد.

 مترجم)

 

۳۹

·    این مناسبات تولیدی ـ به مثابه فرم های توسعه نیروهای مولده ـ به قید و بندی بر دست و پای نیروهای مولده بدل می شوند.

·    آنگاه دوران انقلابات اجتماعی آغاز می شود»

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۳، ص ۹)

 

۴۰

·    این به ویژه در مورد تضاد میان نیروهای مولده مدرن و مناسبات تولیدی کاپیتالیستی و امپریالیستی مصداق دارد که ضرورت انقلاب سوسیالیستی را به همراه می آورد.

 

۴۱

·    درست در پی انقلاب علمی ـ فنی و سیاست تجاوزگرانه قدرت های امپریالیستی، سیستم امپریالیستی روز به روز عمیقتر در منجلاب تضادهای خویش فرو می رود.

·     تضادهائی که در چارچوب این سیستم غیر قابل حل اند.

 

۴۲

·    امپریالیست ها می کوشند که خسارات این تضادها را به حساب طبقه کارگر و توده های زحمتکش واریز کنند.

 

۴۳

·    به همین دلیل تضادهای موجود میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی سرمایه داری روز به روز حدت و شدت بیشتری می گیرند.

 

۴۴

·    این تضادها تنها با انقلاب سوسیالیستی قابل حل اند و بس.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر